دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

بایگانی
  • ۰
  • ۰

«چطور به اینجا رسیدم، چطور ممکن است چنین گندی زده ‌باشم؟!» این مکالمات ذهنی، برای خیلی از ما پیش آمده است. همه‌ٔ ما اشتباهاتی مرتکب شده‌ایم و تصمیم‌های غلطی گرفته‌ایم که گاهی پیامدهای پرهزینه‌ای داشته‌اند. خودبخشودگی یا بخشیدن خودمان، به این معنی است که بتوانیم خودمان را به‌خاطر این اشتباهات و تصمیم‌های غلط ببخشیم. در این مطلب به شما می‌گوییم چرا خودبخشودگی مهم است، چطور از دشواری آن بکاهیم و به آدم‌های شادتری تبدیل شویم.

حتما بخوانید:

    چگونه خود را دوست داشته باشیم؟
    ۵ راه مفید و موثر برای فراموش کردن گذشته و خاطرات تلخ زندگی
    چگونه افکار منفی را از خود دور کنیم؟

اوضاع همیشه بر وفق مراد پیش نمی‌رود. کارها و اعمال ما همیشه بازتابی از خود واقعی ما نیستند، این مسئله در مورد دیگران هم صدق می‌کند. با‌این‌حال، بخشیدن دیگران معمولا آسان‌تر از بخشیدن خودمان است. گویا ما آنقدر که به خودمان سخت می‌گیریم، در مورد دیگران سخت‌گیری نمی‌کنیم! اما فراموش نکنید آن‌طور که «روپی کاپور» شاعر کانادایی هندی‌تبار می‌گوید: «برای درمان زخم، باید به آن رسیدگی و نوازشش کنید!»
چرا خودبخشودگی اهمیت دارد؟

بر مبنای نظر کارشناسان، بخشیدن اضطراب را کاهش می‌دهد که نتیجهٔ آن تقویت سیستم ایمنی بدن است. بخشیدن، بیماری‌ها و اختلالات روانی مانند افسردگی و اضطراب را تسکین می‌دهد، با کاهش خشم و تقویت سلامتی قلب، به تقویت سلامت عمومی بدن منجر می‌شود.

این‌روزها که اضطراب و افسردگی این‌قدر گسترده و همه‌گیر است، با بخشیدن خودمان به بهبود و حفظ سلامتی خود کمک می‌کنیم. اگر راهی برای بخشیدن خودمان و دیگران پیدا نکنیم، گرفتار نگرانی و خودخوری می‌شویم.

گاهی ما درس‌های دردناکی از زندگی می‌گیریم. اما قرار نیست با استمرار این درد، پیوسته خودمان را عذاب دهیم. این درد لزوما بزرگ و پیچیده نیست. همین‌که از اشتباه‌مان نمی‌گذریم و رهایش نمی‌کنیم، مایهٔ درد و رنج است. اشتباهی که شاید ناخودآگاه هم نباشد؛ ممکن است بدانیم چرا چنین تصمیمی گرفتیم، و این گاهی وضعیت‌ را دردناک‌تر هم می‌کند.

باید بدانیم بیزاری از خودمان، هیچ سودی ندارد، درحالی‌که خودبخشودگی مزیت‌های بسیاری دارد. نخستین گام برای بخشیدن خودمان پرسیدن این سؤال است: چرا اشتباه کردم؟

اشتباه کردن و گرفتن تصمیم‌های غلط، هیچ ربطی به اینکه چه کسی هستیم و می‌توانیم به چه کسی تبدیل شویم، ندارد. اشتباهات ما نباید از ارزشی که برای خودمان قائلیم، بکاهند!

ما انسانیم. هر انسانی اشتباه می‌کند! ما به دلایل گوناگون برخی کارها را انجام می‌دهیم. نکتهٔ کلیدی یافتن دلیل انجام کارهاست. با شناسایی دلیل، می‌فهمیم چطور به این نقطه رسیدیم و می‌توانیم دربارهٔ ادامهٔ مسیر تصمیم بگیریم.
خودبخشودگی در آشفتگی و شرایط ناگوار

در آشفتگی ایجاد شده، ثبات و استقامتتان را نشان دهید.

گاهی با پذیرش آشفتگی‌ای که ایجاد کرده‌ایم، آسیب‌پذیری ما بیشتر برای عزیزان‌مان آشکار می‌شود. این کار ممکن است منجر به افشای حقایق مهم‌تری درباره ما شود و نتایج مهم‌تری برای ما داشته باشد؛ وقتی می‌پذیریم که کامل نیستیم، دیگران راحت‌تر با ما ارتباط برقرار می‌کنند و ما را قوی‌تر می‌بینند.

گاهی یک عذرخواهی ساده، تأییدی است بر پاسخگو بودن و اینکه با وجود تقلایمان قدرتمند و استوار هستیم. «معذرت می‌خوام، سعی می‌کنم جبران کنم» شروع خوبی است. این به معنی این نیست که همه چیز بی‌عیب‌‌ونقص خواهد بود اما نشانهٔ این است که می‌توانیم (و می‌خواهیم) برای ترمیم و بهبود وضعیت موجود تلاش کنیم.

استقامت در آشفتگی، یعنی ما در برابر دیگران و خودمان وانمود نمی‌کنیم که اوضاع روبه‌راه است؛ یعنی ما پای عمل‌ و باورمان می‌ایستیم، یعنی کم‌کم درمان می‌شویم و آرام می‌گیریم.

هدف پایانی، رها‌کردن گذشته است. رهاکردن یعنی خودمان را به‌خاطر آنچه نمی‌دانستیم و آنچه به‌گمان‌مان باید (یا نباید) انجام می‌دادیم، کمبودها و اشتباهات‌مان ببخشیم اما هم‌زمان دست از پاسخ‌گو بودن نکشیم.

در این مسیر، باید اشتباه را شناسایی کنیم، تصمیم بگیریم دیگر آن را تکرار نکنیم و مسئولیت آسیب‌ها و خسارت‌های ایجاد شده را به‌عهده بگیریم. باید دست از سرزنش کردن خودمان برداریم. این مهارتی دشوار است که در گذر زمان به دست می‌آید اما این دشواری به سلامتی‌مان و بازگشت به وضعیت عادی می‌ارزد.

گاهی خودبخشودگی به‌معنی یافتن خوشی به‌جای اندوه است. با رهاکردن یاد می‌گیریم که زندگی کنیم. گاهی افسوس و پشیمانی طبیعی‌ست اما قرار نیست باقی زندگی را در اندوه و پشیمانی سپری کنیم.

بعضی وقت‌ها شاید لازم باشد خودمان را نه به‌خاطر انجام کار اشتباه، بلکه به‌خاطر انجام کار درست ببخشیم؛ کار درستی که از پیش می‌دانستیم با هزینهٔ گزافی همراه است اما مایل به انجامش بودیم!
۴ تمرین برای خودبخشودگی و داشتن زندگی شاد

سؤال اساسی این است که چطور خودمان را ببخشیم؟ مهربان باشیم. مهربانی را امتحان کنیم!
۱. خودمهرورزی داشته باشیم

خودمهروزی یعنی با خودمان همدلی کنیم، هم‌دلانه با خودمان صحبت کنیم. خودمهرورزی پیش‌نیاز خودعشق‌ورزی است؛ عنصری که تقریبا برای هر چیزی در زندگی لازم است.

    اگر بتوانیم خودمان را مانند بهترین دوست‌مان ببینیم، با عشق و مهربانی با خودمان صحبت کنیم و خودمان را در اولویت قرار بدهیم، یعنی باور داریم که ارزشمند هستیم.

    – مگان هیل، روان‌درمانگر

در مقایسه با خودمان، ما معمولا با دیگران مهربانانه‌تر رفتار می‌کنیم. کافی‌ست با خودمان مهربان‌تر باشیم. اگر در خودگویی‌تان در حال سرزنش کردن خودتان هستید، از خود بپرسید «اگر این اتفاق در مورد شخص دیگری افتاده بود، چه فکری می‌کردم؟ آیا همین احساس را در مورد آنها داشتم؟» همان مهر و همدلی را که نسبت به دیگران نشان می‌دهید، نثار خودتان کنید.

احساس خجالت زدگی بخشی از روند درمان است و باعث می‌شود در آینده هشیارانه به‌دنبال راه‌هایی برای انجام بهتر کارها و اجتناب از اشتباه باشیم. همچنین کمک می‌کند هنگام تصمیم گیری های دشوار، بتوانیم نتایج و پیامدها را بپذیریم. اما بدانید که برای ایجاد تغییرات چشمگیر، نمی‌توانیم پیوسته با ترس و شرم زندگی کنیم. درواقع در چنین وضعیتی نمی‌توانیم تغییر بزرگی ایجاد کنیم!
۲. احساس گناه را از خودمان دور کنیم

برای خودبخشودگی باید احساس گناه را از خودتان دور کنید

احساس گناه نه‌تنها کمکی به بهبود وضعیت یا تقویت خودمان نمی‌کند، بلکه روح‌مان را فرسوده می‌کند. شاید برای مدتی کوتاه و پس از ارزیابی خودمان، مؤثر باشد اما در نهایت ما انسان هستیم و نیاز به همدلی و مهربانی داریم. احساس گناه باعث می‌شود، آنچه را نیاز به تغییر دارد شناسایی کنیم اما این حس نباید درون‌مان ماندگار شود!

احساس گناه ممکن است باعث شود گمان کنیم به‌اندازهٔ کافی خوب یا شایسته بخشیده شدن نیستیم، درنتیجه نمی‌توانیم به زندگی طبیعی‌مان برگردیم و به جایگاهی که توانایی و شایستگی‌اش را داریم، برسیم.

اگر عشق می‌ورزیم، باید آن را نثار خودمان هم بکنیم. حتی اگر شکست‌خورده هستیم باید بدانیم که ارزشمند و شایسته عشق هستیم. نگذارید احساس گناه، خوبی را در درون‌‌تان خاموش کند، انگیزه‌ و نیرویتان را برای زندگی از بین ببرد و شادی شما را نابود کند.
۳. یاری‌گر دیگران باشیم

رنج‌ها و زخم‌های ما می‌توانند دلیلی باشند برای انجام کارهای خیر بیشتر، حتی اگر نتوانیم اوضاع را روبه‌راه کنیم. این دردها و رنج‌ها، درس‌هایی هستند که فراگرفته‌ایم. ما می‌توانیم خودمان را ببخشیم و هم‌زمان به دیگران هم کمک کنیم. کمک‌های ما تنها به امور خیریه محدود نمی‌شوند، تصمیم گیری‌ بهتر ما می‌تواند کار خیر باشد. می‌توانیم به نیازمندان کمک کنیم. فعالیت داوطلبانه داشته باشیم، کسانی را که احساس تنهایی می‌کنند، همراهی کنیم، به درد دل آدم‌ها گوش دهیم. با کمک به دیگران، به‌تدریج خودمان را می‌بخشیم.

درواقع، با کمک به دیگران برای گذر از موقعیت‌های دشوار و دردناک، راهی برای گذر از دشواری‌ها و دردهای خودمان پیدا می‌کنیم. حقیقت این است که ما همان‌گونه که به دیگران کمک می‌کنیم، می‌توانیم و باید به خودمان کمک کنیم! ما با شنیدن درد دل دیگران دربارهٔ کوتاهی‌ها و شکست‌هایشان، توجه، آسودگی، هم‌دردی، بخشش و عشقی را نثارشان می‌کنیم که اغلب از خودمان دریغ می‌کنیم!

بنابراین روشن است که می‌دانیم چه باید بکنیم. کافی‌ست همان مهر و بخششی را که سخاوتمندانه به دیگران ارائه می‌کنیم، به خودمان پیشکش کنیم.

پس برای اینکه دوباره به زندگی برگردیم، به دیگران کمک می‌کنیم. با نشان دادن مسیر به دیگران، راه خودمان را هم پیدا می‌کنیم. خواهید دید که این‌گونه، بخشیدن خودتان ساده‌تر می‌شود.
۴. درونیات‌مان را آشکار کنیم

با گشودگی و صحبت از خودتان خودبخشودگی ساده تر می شود.

برای رسیدن به آرامش، می‌توانیم دربارهٔ آسیب‌پذیری‌هایمان با دیگران صحبت کنیم. بهتر است به نکات و رویدادهایی که توجه دیگران را جلب می‌کنند، اشاره کنیم؛ مانند روشی که مددجوها در جلسات گروهی حمایت‌گر مثل جلسات معتادان گمنام، از خودشان می‌گویند. دوست داریم دیگران چه چیزی از ما بدانند؛ همان را بگوییم. این‌گونه هم آنها ما را می‌شناسند و هم ما درک بهتری از خودمان پیدا می‌کنیم! در نتیجهٔ این درک بهتر، یاد می‌گیریم نقاظ ضعف‌مان را آشکار کنیم درحالی‌که توانمندی‌هایمان را شناسایی می‌کنیم.

قرار نیست حرف‌هایمان را همه جا با صدای بلند جار بزنیم. کافی‌ است چند نفری از اطرافیان‌مان، از وضعیت ما و احساسات‌مان باخبر باشند. آشکارسازی نیازمند شجاعت است؛ هرچند ممکن است راه‌حل نباشد اما گامی برای شروع است. در این مسیر دیگران می‌توانند افکار و فرضیات نادرست ما را شناسایی و گوشزد کنند. شاید به‌خاطر اشتباه‌مان لایق سرزنش باشیم، شاید هم نباشیم اما به‌هرحال با ادامهٔ سرزنش خودمان زندگی سازنده‌ای نخواهیم داشت.

    می‌توانید رفتارتان را تغییر دهید و هم‌زمان خودتان را ببخشید.

    – بورلی اِنگل، روان‌شناس

ما می‌توانیم، اعمال، حالت و برخوردمان با دیگران را اصلاح و هم‌زمان تمرین خودبخشودگی کنیم. به‌عبارتی می‌توانیم پاسخ‌گو باشیم و هم‌زمان از حرکت رو به جلو و پیشرفت، باز نمانیم.

در هنگام پیش‌روی، ممکن است متوجه شویم برخی همراهی‌مان نمی‌کنند. ممکن است آنها هنوز آمادهٔ این کار نباشند. هم‌چنان که پیش می‌رویم و آسیب‌ها را جبران می‌کنیم، می‌توانیم راه‌های بهتری برای همراه کردن دیگران پیدا کنیم! حتی، با اطمینان می‌گویم، می‌توانیم به شادی و خشنودی برسیم!
سخن پایانی

برای پیشرفت، مانند خیلی از کارها، باید قوی باشیم. کسب این توانایی هرقدر دشوار، بهتر از این است که خودمان را به درد و رنج ببازیم! با درک اینکه ارزشمند هستیم، می‌توانیم با شادی و رضایت به جلو پیش برویم.

در این لحظه و پس از خواندن این مطلب، شاید هنوز هم شک و تردیدهایی داشته باشید اما بدانید که هر چه بیشتر به خودتان عشق بورزید، لحظه‌های شاد بیشتری خواهید داشت. با سپردن خودمان به عشق، به آرامش می‌رسیم. عشقی که حتی در شکست‌ها و کمبودها می‌توانیم آن را پیدا کنیم.

وقتی بپذیرم که ما انسان هستیم، انسانی که فراتر از کارها و اعمالش است، انسانی که همان‌گونه که هست کامل و کافی است، خودبخشودگی برای‌مان آسان خواهد بود.

شما چطور با اشتباهات‌تان کنار می‌آیید؟ آیا به خودتان عشق می‌ورزید؟ آیا پس از هر شکست، «من لیاقت ندارم» به واگویهٔ ذهنی‌تان تبدیل می‌شود؟ یا با اطمینان به خودتان برای جبران و بهبود تلاش می‌کنید؟ از تجربه‌هایتان برای ما بگویید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

اعتیاد جنسی یا بیش فعالی جنسی اختلالی‌ است که به افرادِ دارای افکار، اعمال و فانتزی‌های جنسیِ افراطی نسبت می‌دهند. این افراد بیش از دیگران در فعالیت‌هایی مانند تماشای فیلم‌های مستهجن، خود‌ارضایی و فاحشه‌گری درگیر می‌شوند و احتمالا شرکای جنسیِ متعددی دارند. به همین دلیل، معتادان جنسی در بخش‌های مختلف زندگی مانند شغل و روابط اجتماعی پریشان‌حال هستند. شاید اکثر مردم بروز بیش فعالی جنسی را جدی تلقی نکنند، اما آمار نشان می‌‌دهد حدود ۳٪ تا ۱۰٪ افراد بالغ در جامعه از اعتیاد جنسی رنج می‌برند. در این مقاله به تشریح اعتیاد جنسی می‌پردازیم و علائم، دلایل و شیوه‌های درمان آن را وا‌کاوی می‌کنیم.

حتما بخوانید:

    آزار جنسی در محل کار؛ ۶ نشانه‌ای که خانم‌ها برای تشخیص این معضل باید بدانند
    بیماری پدوفیلی چیست؛ دلایل ابتلا و درمان آن
    ساپیوسکشوال چیست؛ با ۱۲ نشانه افراد ساپیوسکشوال آشنا شوید

بیش فعالی جنسی وضعیتی است که تواناییِ کنترل و مدیریتِ فعالیت‌های جنسی را از فرد سلب می‌کند. افکار جنسیِ دائمی توانایی کار‌کردن، حفظ ارتباطات و انجام فعالیت‌های روزمره را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

اعتیاد جنسی را وابستگی جنسی، بیش‌فعالی جنسی و رفتار جنسیِ اجباری نیز می‌نامند. بیش فعالی جنسی در زنان، «نیفومانی» (شهوت شدید زنانه) و در مردان، «ساتیریازیس» (شهوت و نعوظ شدید مردانه) نیز نامیده می‌شود.

اعتیاد جنسی شباهت‌هایی به اعتیاد به مواد مخدر دارد؛ با این تفاوت که فرد به‌جای مواد، به فعالیت ویژه‌ای معتاد است. بیش فعالی جنسی اختلالی پیش‌رونده است و بدون درمان وخیم‌تر می‌شود. این اعتیاد هم در مردان و هم در زنان شیوع دارد.
حقایقی دربارۀ اعتیاد جنسی

هرچه که درباره اعتیاد جنسی یا بیش فعالی جنسی باید بدانید

    اعتیاد جنسی مهارِ تمایلات جنسی و مدیریت رفتار‌های جنسی را نا‌ممکن می‌کند. علت این اعتیاد به‌روشنی مشخص نیست!
    اعتیاد جنسی می‌تواند زندگی فرد را تحت سیطرهٔ خود قرار دهد، اما انجمن‌های ذی‌صلاح (مانند انجمن روانشناسی آمریکا) هنوز این اختلال را [مانند دیگر اختلالات روانی] وضعیتی قابل‌تشخیص محسوب نکرده‌اند.
    رفتار‌های متداول در معتادان جنسی عبارت‌اند از: خودارضایی جبری (خودارضایی نه به‌دلیل نیاز جنسی بلکه به‌اجبارِ میل شدید درونی)، تماشای مداومِ فیلم‌های مستهجن (پورن)، عریان‌نمایی (برای جلب‌ِتوجه)، چشم‌چرانی، رابطه جنسی شدید و خشن، و ناتوانی در مهارِ فشارهای جنسی.
    مراجعه به مراکز درمانی و گروه‌های خوددرمان (انجمن‌هایی مانند انجمن معتادان جنسی گمنام) در درمان این اختلال مفید هستند.

اعتیاد جنسی چیست؟

انجمن درمان اعتیاد آمریکا (ASAM) اعتیاد را «بیماریِ جدی و مزمنِ سیستم پاداش‌دهی، انگیزش، حافظه و اجزای مرتبط با آنها در مغز» تعریف می‌کند. فردی که بیش فعالی جنسی دارد، یا خود را در آمیزش جنسی غرق می‌کند یا میلی شدید (رانش) و غیرعادی او را به‌سمت آمیزش جنسی سوق می‌دهد. افکار معتادان جنسی تحت سیطرهٔ فعالیت‌های جنسی است. این افکار آن‌چنان شدت می‌یابند که فعالیت‌ها و عملکرد‌های روزانه را مختل می‌کنند. اگر انگیختگیِ جنسی از کنترل خارج شود، فرد در رویارویی با موقعیت‌های اجتماعی با دشواری رو‌به‌رو می‌شود.

گاهی افرادی با روابط جنسی سالم و لذت‌بخش نیز دچار وسواس (تکرار افراطیِ افکار و اعمال جنسی) می‌شوند. این افراد گاهی به‌خود می‌آیند و متوجه می‌شوند اعمال و فانتزی‌هایی، که برای دیگران پذیرفتنی نیست (تابو)، آنها را تحریک می‌کند.

در برخی مواقع نیز ممکن است فرد دچار انحرافات (نا‌بهنجاری) جنسی نظیر کودک آزاری باشد. البته این انحراف روانی قابل‌تشخیص است. منحرف جنسی با محرک‌هایی تحریک می‌شود که برای اکثر مردم پذیرفتنی نیست. میل جنسی به کودکان یا قتل‌های شهوانی نمونه‌هایی از انحراف جنسی هستند. انحراف جنسی با اختلالِ عملکرد روانی و پریشانیِ مزمن همراه است.

اعتیاد جنسی تأثیرات مخربی بر خانواده‌ها، روابط و زندگیِ افرادِ درگیر می‌گذارد، اما به‌طور رسمی بیماری شمرده نمی‌شود. یکی از دشواری‌های تشخیص بیش فعالی جنسی این است که افراد تمایلات جنسیِ متفاوتی دارند. شخصی ممکن است شریک جنسی خود را به‌دلیل بالا‌تر بودن کشش‌های جنسی‌اش معتاد جنسی بداند! برای تشخیص اینکه آیا اعتیاد جنسی اختلال است یا نه، به تحقیقات بیشتری نیاز داریم.
علائم اعتیاد جنسی

هرچه که درباره اعتیاد جنسی یا بیش فعالی جنسی باید بدانید - تشخیص

به‌یاد داشته باشید که فعالیت جنسی بخشی سالم و عادی از زندگی‌ است. بیش‌فعالیِ جنسی وقتی مشکل‌ساز است که آشفتگی فراونی برای فرد به‌بار بیاورد و او را در خطر آسیب رساندن به خود یا دیگران قرار دهد.

با تکیه بر پژوهش‌های مرتبط با وابستگی به مواد مخدر تلاش می‌شود مشخصات اعتیاد جنسی معرفی شوند. در بیش فعالی جنسی احتمالا همان سیستم پاداش‌دهی و مسیر‌های عصبیِ مغز فعال می‌شوند که در اعتیاد به مواد فعال هستند.

البته معتادان جنسی به انواع متفاوت و متنوعی از فعالیت‌های جنسی اعتیاد دارند. به همین دلیل، ارائهٔ تعریفی دقیق از اعتیاد جنسی دشوار‌تر نیز می‌شود. این تفاوت گسترده در نوع فعالیت‌های جنسی نتیجهٔ مهم دیگری نیز به‌همراه دارد: اعتیاد جنسی ناشی از وسواسی است که فرد را مجبور به انجام فعالیتی خاص می‌کند و نوع فعالیت جنسی اهمیت چندانی ندارد.

به‌نظر می‌رسد بیش فعالی جنسی با نوعی قانون‌گذاری نیز همراه است. معتاد جنسی قوانینی را طرح‌ریزی می‌کند که به او احساس کنترل و تسلط بر موقعیت می‌دهند؛ سپس این قوانین را زیر‌پا می‌گذارد و قوانین جدیدی وضع می‌کند.
برخی از نشانه‌های اعتیاد جنسی

    خود‌ارضاییِ جبری (خود‌ارضایی بر اثرِ احساس اجبار شدید درونی)؛
    روابط و شرکای جنسیِ متعدد و رابطهٔ جنسیِ یک‌شبه؛
    مشاهدهٔ مداوم فیلم‌های مستهجن (پورن)؛
    رابطهٔ جنسی نا‌ایمن (بدون کاندوم)؛
    رابطهٔ جنسی مجازی (از طریق اینترنت، پیامک و …)؛
    پرداخت یا دریافت پول بابت رابطهٔ جنسی (فاحشه‌گری)؛
    عریان‌نمایی بدن؛
    چشم‌چرانی.

برخی از گرایش‌ها و رفتار‌های معتادان جنسی

    ناتوانی در مهار فشار‌های جنسی و احترام به خطوط قرمز شرکای جنسی؛
    جدا‌شدگی: به این معنا که عمل جنسی از نظر روحی فرد را ارضا نمی‌کند؛
    وسواس و اصرار بر جذب دیگران، عاشق بودن و شروع روابط عاشقانه جدید که اغلب فرد را هم‌زمان درگیر چندین رابطه می‌کند؛
    احساس گناه و شرم؛
    آگاهی دربارۀ غیر‌قابل‌کنترل بودن فشار‌های جنسی و در عین حال، غفلت از عواقب مالی، بهداشتی و اجتماعیِ آن؛
    مجموعه‌ای دائمی از شکست‌های مکرر در مقاومت دربرابر تکانه‌ها و فشار‌هایی که فرد را به‌سمت روابط جنسی کور و ناشی از هرزگی سوق می‌دهند؛
    انجام فعالیت‌های جنسی، طولانی‌تر و شدید‌تر از چیزی که فرد قصد آن را داشته است؛
    تلاش‌های فراوان برای توقف، کاهش یا کنترل رفتار‌های جنسی؛
    صرف انرژی و زمان فراوان برای انجام رابطهٔ جنسی، شهوت‌رانی یا تجدید قوا (به‌خاطر تحلیل رفتن قوا در تجربهٔ جنسی قبلی)؛
    ترک فعالیت‌های اجتماعی، کاری یا تفریحی به‌خاطر بیش فعالی جنسی؛
    اختلال خشم جنسی: اگر فرد نتواند اعتیاد خود را ارضا کند دچار پریشانی، اضطراب و بی‌قراری می‌شود و احتمالا رفتار خشونت‌آمیزی بروز می‌دهد؛
    انجام فعالیت‌های جنسی در پاسخ به اختلالات روانی (مانند اضطراب، افسردگی، بی حوصلگی و کج‌خلقی) یا رویداد‌های پر‌استرس زندگی.

پژوهش‌های علمی نشان می‌دهند رابطهٔ محکمی بین بیش فعالی جنسی و پذیرش خطر وجود دارد. روابط جنسی افراطی می‌تواند خطراتی مانند عفونت‌های مقاربتی و صدمات جسمی یا عاطفیِ متعدد به‌همراه داشته باشد. اما باوجود تمامِ این عواقب، بیش فعالی جنسی خطر‌پذیری را به نوعی عادت تبدیل می‌کند.
عوارض جانبی اعتیاد جنسی

هرچه که درباره اعتیاد جنسی یا بیش فعالی جنسی باید بدانید - مشکلات خانوادگی

چنانچه رفتار جنسیِ جبری (ناشی از فشار روانی شدید) درمان نشود، فرد دچار احساس گناه شدید و کمبود اعتماد‌ به نفس می‌شود. برخی از بیماران نیز با اضطراب و افسردگی حاد مواجه می‌شوند. دیگر عوارض جانبی اعتیاد جنسی عبارت‌اند از:

    مشکلات خانوادگی و فروپاشی بنیان خانواده؛
    مشکلات مالی؛
    عفونت های مقاربتی؛
    عواقب حقوقی، درصورتی‌که فرد اعمال غیر‌قانونی و خلاف عفت عمومی‌ای مانند عریان‌نمایی داشته باشد.

علل اعتیاد جنسی

علت بروز اعتیاد جنسی به‌روشنی مشخص نیست! ریشهٔ اعتیاد را باید در مرکز پاداش‌دهی مغز جست‌و‌جو کرد. احتمالا بخش‌هایی از مغز معتادان پاسخ‌های لذت‌آفرین را با ساز‌و‌کار‌های بقا اشتباه می‌گیرند!

«مغزِ میانی» (میان‌مغز یا مزانسفال) قسمتی از مغز است که مدیریتِ سیستم پاداش‌دهی و غریزهٔ بقای ما را برعهده دارد. با فعالیت جنسی، مقدار زیادی هورمون «دوپامین» (مسئول ایجاد احساس سر‌خوشی) ترشح می‌شود. ترشح هورمون دوپامین احساس لذت را در مغز فعال می‌کند. مغز معتادان به‌اشتباه احساس لذت را عاملی حیاتی برای بقا درنظر می‌گیرد!

ممکن است بخش «لوب پیشانی» (کورتکس پیشانی) در مغز معتادان جنسی توسط «مغز میانی» تضعیف شده باشد. «لوب پیشانی» مرکز منطق و اخلاق در مغز است. [به همین دلیل است که معتادان جنسی کار‌هایی غیر‌اخلاقی یا غیر‌منطقی انجام می‌دهند.]

پژوهش‌ روی موش‌های آزمایشگاهی نشان می‌دهد رفتار جنسیِ اجباری با قشر «لوب پیشانیِ میانی» در مغز مرتبط است. شاید این نتایج بتواند علل بیش‌فعالیِ جنسی در انسان را تاحدودی روشن کند.

برخی از پژوهش‌ها نشان می‌دهند که در خانواده‌های نا‌کار‌آمد، بروز اعتیاد جنسی و رفتار‌های منطبق با آن افزایش می‌یابد. همچنین احتمال اینکه معتادان جنسی مورد سوء‌استفادۀ جنسی قرار گرفته باشند بیشتر از دیگران است.

تعداد قابل‌توجهی از معتادان جنسیِ درمان‌شده اظهار کرده‌اند برخی از اعضای خانوادهٔ آنها درگیر نوعی اعتیاد بوده‌اند. بیش فعالی جنسی می‌تواند هم‌زمان با دیگر انواع اعتیاد بروز کند.

باوجود همۀ این تفاصیل، برخی متخصصان معتقدند آشفتگی‌هایی نظیر اضطراب، افسردگی و درگیری‌ با آشنایان علت اصلی بروز اعتیاد جنسی هستند. در برخی موارد نیز مشکلات اخلاقی و احساس شرم علت بروز اعتیاد جنسی هستند. برخی افراد برای پرهیز از رویارویی با احساسات منفی‌ای مانند غم یا شرم، از فعالیت‌های جنسی به‌مثابۀ مُسکنی موقتی استفاده می‌کنند. در هر حال، مراجعه به روان‌درمانگر برای تنظیم عواطف و به‌دست آوردن بینش دربارۀ تمایلات جنسی مفید است.
تشخیص اعتیاد جنسی

هرچه که درباره اعتیاد جنسی یا بیش فعالی جنسی باید بدانید - مشکل با همسر و تشخیص آن

ممکن است علائم اعتیاد جنسی با علائم دیگر انواع اعتیاد مشابه باشد، اما معیار‌های دقیق اعتیاد جنسی هنوز روشن نیست. به همین دلیل، مجموعه‌ای از شاخص‌های متفاوت برای تشخیص اعتیاد جنسی وجود دارد. براساس ویراست پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی انجمن روان‌پزشکی آمریکا (DSM-V)، بیش‌فعالیِ جنسی به‌طور رسمی قابل‌تشخیص نیست، زیرا شواهد کافی برای تأیید علائم آن وجود ندارد.

اما در ویراست دهمِ طبقه‌بندیِ بین‌المللیِ بیماری‌ها (ICD-10)، گروهی از بیماری‌ها تعریف شده‌اند که بیش‌فعالی جنسی نیز در آنها هست. گروه F52.8 در این طبقه‌بندی این‌چنین تعریف می‌شود: «دیگر نا‌کار‌آمدی‌های جنسی که به موادی خاص یا شرایط فیزیولوژیک شناخته‌شده‌ای مرتبط نیستند.» کششِ (رانش) جنسی بیش‌از‌حد و شهوت جنسیِ بالا در مردان و زنان در همین گروه طبقه‌بندی می‌شوند.

بنیاد عصب‌شناسی و رفتار‌شناسیِ سِمِل (UCLA) در سال ۲۰۱۲ پژوهشی مفصل دربارۀ بیش فعالی جنسی انجام داده است. براساس یافته‌های این پژوهش، برای به‌رسمیت‌شناختن بیش فعالی جنسی به‌عنوان اختلالِ سلامت روان، فرد باید شرایط زیر را دارا باشد:

«فانتزی‌ها، رفتار و امیالِ جنسیِ تکرار‌شوندهٔ فرد باید بیش از ۶ ماه ادامه یابد. همچنین این علائم نباید به‌علت عواملی مانند دارو‌ها، بیماری دیگر، سوء‌مصرف مواد مخدر یا حملات مرتبط با اختلال دو‌قطبی روی دهند.»

هرچه نمونه‌های بیشتری از اعتیاد جنسی و عواقب آن پدیدار می‌شود، این اختلال بیشتر به‌مثابۀ مشکل روانیِ واقعی پذیرفته می‌شود.
بیش فعالی جنسی یا شهوت بی‌اندازه؟

تمیز دادن میان بیش فعالی جنسی و تمایل جنسیِ شدید دشوار است. دو ویژگیِ متمایز به متخصصان کمک می‌کند اعتیاد جنسی را تشخیص دهند:

    شکستِ مداوم در مدیریت رفتار؛
    ادامه دادن به رفتار بدون توجه به خسارت‌های آن.

متخصصان روان‌پزشکی می‌توانند میان «شهوت بالا و الگویی از وابستگی به تحریک جنسی» و «اختلالات انحراف جنسی که نیاز به درمان دارویی دارند» تمیز دهند.
شاخص‌های پیشنهادی برای تشخیص اعتیاد جنسی

دکتر «آویل گودمن» مدیر مؤسسهٔ روان‌پزشکی مینه‌سوتا در آمریکا‌ست. او معتقد است نشانه‌های اعتیاد جنسی مشابهِ اعتیاد به مواد مخدر است. بر این اساس، چنانچه الگوی رفتار جنسی خسارت یا پریشان‌حالیِ قابل‌ملاحظه‌ای ایجاد کند، فرد به بیش فعالی جنسی مبتلا‌ست.

برای تشخیص اعتیاد جنسی، فرد باید حداقل ۳ مورد از ویژگی‌های زیر را به‌مدت یک سال بروز دهد. این ویژگی‌ها با «آستانهٔ تحمل» و «قدرت کنترل خویشتن» مرتبط هستند. با تغییر شرایط فرد به‌علت اعتیاد جنسی، این ویژگی‌ها تغییر نمی‌کنند:

    برای دستیابی به احوال مطلوب باید تعداد و شدت اعمال جنسی را افزایش داد؛
    چنانچه سطح یا شدت اعمال جنسی ثابت نگه داشته شود، احوال مطلوب حاصل نمی‌شود؛
    قطع اعمال جنسی به سندروم ترک اعتیاد (شامل تغییرات و درد‌های جسمی و روانی) می‌انجامد؛
    برای جلو‌گیری یا بهبود علائم ترک، فرد به اعمال جنسیِ مشابهی روی می‌آورد.

دیگر ویژگی‌های احتمالی عبارت‌اند از:

    انجام فعالیت‌های جنسی، طولانی‌تر و شدید‌تر از چیزی که فرد قصد آن را داشته است؛
    میلی دائمی فرد را به قطع نمودن یا مهارِ اعمال جنسی ترغیب می‌کند یا تلاش‌های فرد برای این‌کار با نا‌کامی رو‌به‌رو‌ می‌شود؛
    صرف زمان فراوان جهت آماده‌سازی خود برای انجام اعمال جنسی یا تجدید قوا به‌خاطر اعمال جنسی قبلی؛
    ترک یا کاهش فعالیت‌های اجتماعی، شغلی یا تفریحی به‌علت انجام اعمال جنسی؛
    ادامه دادن به اعمال جنسی باوجود آگاهی از ایجاد یا افزایش مشکلات دائمیِ جسمی یا روانی.

البته باید نقش فرهنگ در تعریف اعتیاد جنسی و بیش‌فعالیِ جنسی را مدنظر قرار داد. در فرهنگ‌هایی که دید مثبت‌تری به فعالیت‌های جنسی هست، ممکن است بسیاری از این فعالیت‌ها افراطی شمرده نشود.
درمان اعتیاد جنسی

هرچه که درباره اعتیاد جنسی یا بیش فعالی جنسی باید بدانید - درمان

درمان اعتیاد دشوار است زیرا فرد معتاد اغلب برای الگو‌های فکری و رفتاریِ خود منطق‌تراشی و توجیه‌بافی می‌کند. شاید معتاد جنسی حتی وجود مشکل را هم انکار کند! هدفِ درمان اعتیاد کاهش امیال شدید برای برقراری روابط جنسی و پرورش روابط سالم است.

برخی از روش‌های درمانیِ موجود عبارت‌اند از:

    سازمان‌های خود‌درمانی مانند انجمن معتادان گمنام با ارائهٔ برنامه‌ای ۱۲مرحله‌ای در خود‌مدیریتیِ شرایط به فرد یاری می‌رسانند؛
    برنامه‌های بستری‌ شدن برای درمان برای افرادی که اختلالات مربوط به اعتیادِ متنوعی دارند مفید است: فرد معتاد در مؤسسهٔ مطلوب خود زندگی می‌کند و درمانگران متخصص به وضعیت او رسیدگی می‌کنند.
    رفتار‌درمانیِ شناختی (CBT) با ارائهٔ روش‌های متنوع برای تغییر رفتار به فرد یاری می‌رسانند: این روش فرد را برای جلوگیری از عود کردن و برنامه‌ریزیِ مجددِ رفتارجنسیِ آسیب‌زا مجهز می‌کند؛
    دارو‌های تجویزی مانند «پروزاک» (Prozac) را می‌توان برای کاهش تمایلات جنسی تجویز کرد: البته این دارو را سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) برای درمان این اعتیاد تأیید نکرده است.

برخی دیگر از راهکار‌های بهبود بیش فعالی جنسی از این قرار‌ند:

    بازسازی روابط تخریب‌شده؛
    مدیریت استرس و اضطراب؛
    مشخص کردن عواملی که افکار یا اعمال جنسیِ جبری را فعال می‌کنند؛
    جایگزین نمودن فعالیت‌های جنسی با دیگر فعالیت‌هایی که آسیب‌های کمتری دارند.

حمایت دوستان و خانواده نقشی حیاتی در فرایند بهبود شخص معتاد دارد. درک و تحملِ اعتیاد جنسی به‌علت ماهیتِ رفتاریِ آن برای دیگران دشوار است. این دشواری زمانی افزایش می‌یابد که اعتیاد پیش از آغاز درمان، به روابط فرد با دیگران آسیب زده باشد. باوجود این، شبکه‌ای از حمایت جانانه به کاهش رفتار مخرب و احتمال عود نمودن اعتیاد کمک شایانی می‌کند.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

برای بیشتر زنان اضطراب‌ وابسته‌به‌موقعیت (احساسی که حین سخنرانی در جمع یا انجام یک خرید اساسی مانند خانه یا ماشین به انسان دست می‌دهد) بخشی عادی از زندگی محسوب می‌شود. اما اگر نتوانید دست از نگرانی‌های فزاینده‌ی خود بردارید چه؟ تقریبا یک نفر از هر ۱۰۰۰ زن شرکت کننده در یک نظرسنجی دچار اضطراب بودند و درصد بالایی از آنها یعنی ۸۱٪ حداقل هفته‌ای یک بار احساس اضطراب کرده‌اند. در این مقاله نتایج این نظرسنجی را شامل: چه چیزی زنان را مضطرب می‌کند و آنها از چه راه‌هایی به جنگ اضطراب‌شان می‌روند؟ بررسی می کنیم و در نهایت راهکارهایی را برای بهبود اضطراب زنان معرفی می‌کنیم که به شما کمک می‌کنند آرامش بیشتری را تجربه کنید.

حتما بخوانید:

    ۱۳ توصیه برای همراهی با شریک عاطفی مبتلا به اضطراب
    با این ویتامین‌‌ها و مواد معدنی استرس و اضطراب‌تان را کاهش دهید
    کدام ورزش‌ها به کاهش اضطراب و افسردگی کمک می‌کنند؟‌

بث باتلاگینو (Beth Battaglino)، مدیرعامل Healthy Women، می‌گوید: «اضطراب همه‌گیر شده است. بیشتر دوستان و اعضای خانواده‌مان از این مشکل مشترک رنج می‌برند. باید درباره‌ی آن حرف بزنیم.» دیگر اینکه، بیشتر شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی احساس می‌کردند اضطراب مخل زندگی روزمره شان است. اضطراب می‌تواند سلامتی و راحتی فرد را دچار اختلال کند، روی خواب و تمرکز او اثر منفی بگذارد و آرامش را دور از دسترس کند.

اما ترفندهای تایید‌شده‌ی علمی این مقاله به شما کمک می‌کند تا وقتی نگرانی‌ها از راه می‌رسند اسیرشان نشوید و آرام‌تر بمانید.
چه چیزهایی زنان را نگران می‌کند؟

اضطراب زنان

موفقیت در کار و کسب درآمد کافی، به‌خصوص با بالارفتن سن و پیش‌آمدن بازنشستگی، موضوع اصلی نگرانی‌های زنان است. چنین نگرانی‌هایی در زنان عمیق تر از مردان بروز می‌کند که البته این تفاوت منحصر به موضوع کار و پول نیست. روی‌هم‌رفته،طبق گزارش انجمن اضطراب و افسردگی آمریکا، تشخیص اختلال اضطراب در زنان دو برابر مردان اتفاق می‌افتند.

این تفاوت دور از ذهن نیست چرا که، طبق گفته‌ی جنیفر شنون (Jennifer Shannon)، یک روان‌درمانگر فعال در کالیفرنیا: «زنان اغلب گمان می‌کنند باید در تمام زمینه‌های زندگی خود درست به مرکز هدف بزنند و اگر نتوانند، فکر می‌کنند به نحوی شکست خورده‌اند. زنان تمایل دارند که عالی باشند، هرگز سر فرزندان‌شان داد نزنند، خانه را تمیز نگه دارند، بیشتر از دخل خرج نکنند و در ملاقات‌ها اثر خوبی روی دیگران بگذارند.» در‌نهایت زن‌ها مسئولیت همه را روی دوش خود می‌بینند.
چه زمانی باید به پزشک مراجعه کرد؟

خبر خوب اینکه ۵۷٪ زنان شرکت‌کننده در نظرسنجی گفتند از درمیان گذاشتن اضطراب خود با متخصصین شرمی نداشته‌اند، و۶۴٪ پاسخ‌دهندگان از این کار رضایت داشتند. حالا چطور باید بفهمیم که لازم است با یک متخصص دیدار کنیم؟ پاسخ شنین این است: «زمانی که علائم اضطراب در زندگی روزمره شما اختلال ایجاد کرد.» اگر به‌مدت دوماه یا بیشتر است که هر هفته حداقل سه روز دچار بی خوابی می‌شوید یا هر هفته حمله پانیک را تجربه می‌کنید زمان مراجعه به متخصص است. پزشک ممکن است به شما توصیه کند به مشاور مراجعه کنید تا مشخص شود به جلسات منظم روان درمانی نیاز دارید یا مصرف دارو.
چرا به خواب نیاز داریم؟

اگر پیش از خواب ذهن‌تان آشفته باشد، چنین تحریکی به خواب رفتن را دشوار می‌کند. طبق تحقیق دانشگاه برکلی، کمبود خواب نواحی‌ای از مغز را تحریک می‌کند که به تحلیل احساسات و نگرانی فزاینده مرتبط است. چرخه‌ی معیوبی که زندگی و سلامت‌تان را تخریب می‌کند. قابل ذکر است که نیمی از زنان شرکت‌کننده در نظرسنجی معمولا کمتر از ۷ ساعت می‌خوابند، که میزان مطلوبی نیست.

اگر می‌خواهید خوب بخوابید، به روال روزانه‌تان دوباره فکر کنید. هر روز زمانی را به نوشتن نگرانی‌هایتان و اختصاص راه‌هایی برای اداره‌ی آنها اختصاص دهید. با این روش مسائلی که آزارتان می‌دهند کمتر مزاحم افکار شبانه‌تان خواهند شد. اگر ساعت ۳ صبح افکاری آشفته نمی‌گذارند دوباره بخوابید، کاغذ و قلمی کنار تخت داشته باشید و افکارتان را یادداشت کنید. حواس‌تان باشد که قرار نیست با گوشی این کار را کنید چون نور صفحه‌ی گوشی خواب را بیشتر از سرتان می‌پراند.
یائسگی چه تأثیری بر اضطراب زنان دارد؟

هشتاد درصد زنان گفته‌اند که یائسگی باعث اضطراب آنها شده است. هورمون استروژن در تنظیم خلق و خو، تنظیم خواب، و احساس کلی سلامتی و راحتی شما نقش دارد. سطح این هورمون در پیش‌یائسگی شروع به بالا و پایین رفتن می‌کند. حتی اگر پیش‌از‌این روحیه آرام‌تری داشتید، تحقیقات نشان می‌دهد در دوره‌ی پیش‌یائسگی و بعد از آن نسبت به اضطراب آسیب‌پذیرتر خواهید بود.

علاوه بر اختلال هورمونی، گرگرفتگی می‌تواند در خواب اختلال ایجاد کند و مصیبت تازه‌ای به بار بیاورد. دراین‌مورد چه باید کرد؟ شاید دکتر پیشنهاد کند هورمون درمانی، مثلا کنترل‌کننده‌های بارداری با دز پایین، را امتحان کنید که می‌توانند نوسان هورمونی را تعدیل کنند. علاوه‌براین، کمی مراقبت عاشقانه و باملاحظه را به خودتان تقدیم کنید و زمانی که احساس خوشایندی ندارید از کارها و عوامل استرس زا دوری کنید.
چطور هراس را کنترل کنیم؟

۶۱ درصد از زنان شرکت‌کننده گزارش دادند که به حمله پانیک دچار می‌شوند. این حمله احساس ناگهانی و مقاومت‌ناپذیر از ترس است که با تپش قلب، عرق کردن، لرزش، تنگی نفس و اطمینان از اینکه اتفاق بدی قرار است رخ بدهد همراه است.

ادنا فائو، دارای دکترای روانشناسی و مدیر مرکز درمان و مطالعات اضطراب در دانشگاه پنسیلوانیا می‌گوید: اگر احساس می‌کنید در شرف یک حمله‌ی پانیک هستید، سعی کنید به‌آرامی یا در کیسه‌ای کاغذی تنفس کنید. او می گوید اگر نمی‌توانید مانع حمله‌ی پانیک بشوید، اشکالی ندارد که بگذارید اتفاق بیافتند. این حملات خواهند گذشت – حملات پانیک معمولا کمتر از ۱۰ دقیقه طول می‌کشند.

اما ازآنجاکه فشار مداوم اضطراب می‌تواند بر روی بدن و ذهن‌تان تاثیر بگذارد، بسیار مهم است که راه‌هایی برای اداره‌ی علائم اضطراب پیدا کنید. ما آنها را با شما به اشتراک می‌گذاریم:
کمی نفس عمیق بکشید

دلیلی دارد که متخصصان این کار را توصیه می‌کنند. تنفس عمیق اکسیژن‌رسانی به مغز را افزایش می‌دهد. این تکنیک را از دکتر فائو داشته باشید: دمی عمیق داشته باشید و در حالیکه تا ۴ می‌شمرید به خود بگویید «آرام باش»، سپس بازدم را بیرون بدهید. این کار را به‌مدت یک دقیقه، یا اگر اسیر ترافیک شده‌اید طولانی‌تر، انجام بدهید.
خودتان را در آغوش بگیرید

اضطراب

دقیقا منظورمان همین بود. دکتر جین لاو تامپسون، روان درمانگر از فلوریدا می‌گوید: «تماس انسانی باعث ترشح هورمون اندروفین می‌شود که در زندگی‌مان به اندازه‌ی کافی دریافت نمی‌کنیم.» اگر دوست یا همسرتان کنارتان نیست دکتر تامپسون روشی را به شما پیشنهاد می‌کند که به تنهایی قابل انجام است: «ساعدهایتان را از بالا به پایین بمالید، سپس بازوان‌تان را به دور خودتان بپیچید و فشار دهید.»
کلمات آرامش‌بخش را تکرار کنید

زمزمه‌ی آهنگین نه تنها به ذهن تمرکز می‌بخشد بلکه ضربان قلب و فشار خون را کاهش می‌دهد، که هر دو اینها هنگام اضطراب افزایش پیدا می‌کنند. خواندن موجب تحریک عصب واگ می‌شود که به تنظیم خلق کمک می‌کند. نمی‌دانید چه چیزی را بخوانید؟ ترانه‌های دوران کودکی یا ترانه‌هایی که دوست دارید هر دو می‌توانند اثربخش باشند.
ذهن خود را آزاد بگذارید

تامپسون می‌گوید: «در میان سیل پیام‌ها، خبرهای شبکه های اجتماعی، سریال‌های درانتظار برای دیده‌شدن و پادکست‌های درانتظار برای شنیده‌شدن احساس برانگیختگی بیش از اندازه متداول است.» برای اینکه میزان شوید گوشی‌تان را خاموش کنید، در حیاط خلوت بنشینید و به اطراف نگاه کنید. او می‌گوید: «وقتی به آسمان، خورشید و درختان نگاه ‌کنید، مشکلات‌تان پیش چشم شما کوچک‌تر جلوه می‌کنند.»
به‌دنبال صلح‌ باشید

احساسات اضطراب‌آور هم می‌گذرند. تسلیم شدن و آرامش داشتن در میانه‌ی اضطراب تا زمانی که به‌طور‌طبیعی تمام شود کمک‌کننده است. زمانی که تحت فشارید به جای اینکه فکر کنید حتما باید از آن خلاص شوید، به این فکر کنید که می‌توانید با تجربه‌ی این حس همین حالا کنار بیایید.
ارزیابی واقع‌گرایانه‌ای از خود بکنید

آنچه آزارتان می‌دهد را بنویسید، سپس از خود سؤال کنید احتمال اینکه چنین اتفاقی بیفتد چقدرا ست؟ چه شواهدی دارم که دلالت بر رخداد آن می‌کنند؟ چه کاری از من برمی‌آید؟ فائو می‌گوید: «با اینکار خیلی زود می‌فهمید که همه چیز مرتب می‌شود، دلیلی برای هراس وجود ندارد و قرار نیست کنترل اوضاع از دست‌تان خارج شود.»
آیا به خوبی با اضطراب کنار آمده‌اید؟

۴۴ درصد زنان گفته‌اند که در هنگام اضطراب تلویزیون می‌بینند. متخصصان معتقدند که کمی فرار از واقعیت های زندگی با رفتن به سراغ تلویزیون اشکالی ندارد. اما اخبار استرس آفرین را زیاد دنبال نکنید و آنچه شما را آرام می‌کند ببینید. همچنین، پشت‌سر‌هم به تماشای فیلم و سریال ننشینید زیرا مطالعات نشان می‌دهد مانع خواب‌تان می‌شود.

۴۱ درصد از زنان گفته‌اند که به سراغ غذا می‌روند. متخصصان معتقدند که باید در این عادت تجدیدنظر کنید. غذاهای پرچرب و شیرین می‌توانند توجه شما را از استرس منحرف و مرکز پاداش مغزتان را روشن کنند، اما منجر به افزایش و سپس افت قند خون می‌شوند که اتفاق خوشایندی در هنگام درگیری با اضطراب نیست. بنابراین با هوس شیرینی بجنگید و تا حد ممکن به سراغ غذاهای سالم بروید.

۳۳ درصد زنان می‌گویند که در مواجهه با اضطراب ورزش می‌کنند. متخصصان این کار را انتخابی هوشمندانه می‌دانند. مثلا یوگا می‌تواند سیستم اعصاب را آرام کند، که بخشی از آن به تمرکزی است که این تمرینات روی تنفس دارند. علاقه‌ای به یوگا ندارید؟ برای اینکه آرام شوید،‌کمی قدم بزنید. محققان هاروارد کشف کرده‌اند که حتی ۲۰ دقیقه پیاده روی می‌تواند ذهن را خالی کند و هورمون استرس را کاهش بدهد.

اضطراب یوگا

۳۳ درصد زنان گفته‌اند که هنگام اضطراب، انزوا و تنهایی را ترجیح می‌دهند. متخصصان معتقدند: اگر مضطربید فاصله گرفتن از آدم‌هایی که احساس خوبی به شما نمی‌دهند هوشمندانه است. اما ارتباط با افراد مثبت اندیش می‌تواند به مدیریت اضطراب کمک کند. انسان‌ها برای ارتباط ساخته شده‌اند. اگر درگیرید از دوستی بخواهید برای یک گفت‌وگو به شما سر بزند.

۳۱ درصد زنان گفته‌اند در مواجهه با اضطراب کتاب یا مجله می‌خوانند. متخصصان معتقدند خواندن متنی خوب افکارتان را به جایی جدید می‌برد، یعنی دقیقا جایی که هنگام اضطراب می‌خواهید باشید. این کار برای متوقف ساختن افکار درونی اضطراب‌آور راهکاری عالی است.

۳۳ درصد از زنان گفته‌اند برای غلبه بر اضطراب به نوشتن افکار و مشاهدات یا انجام سایر کارهای خلاقانه روی می‌آورند. متخصصان معتقدند صرف زمان روی فعالیت‌های هنرمندانه به بیرون ریختن آنچه در ذهن‌تان می‌گذرد کمک می‌کند. سعی کنید در یک کلاس منظم نام‌نویسی کنید، مثلا سفال‌گری یا نویسندگی، تا به‌صورت منظم خود را در محیطی مبتکرانه قرار دهید.

شما به‌عنوان یک زن،‌ برای رسیدن به آرامش و دور شدن از اضطراب و نگرانی‌های‌تان چه می‌کنید؟ آیا تجربه متفاوتی دارید که نتیجه‌بخش بوده باشد و بخواهید آن را با ما درمیان بگذارید؟ منتظر کامنت های شما هستیم.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

گاهی‌اوقات، دردی که حرف‌ها و واژه‌ها به ما تحمیل می‌کنند خیلی بیشتر از دردهای جسمانی و فیزیکی است. مثلا وقتی در کودکی‌مان برادران و خواهران یا هم‌سن‌وسالان‌مان در مدرسه و… آزارمان می‌دادند یا ما را در بازی‌هایشان راه نمی‌دادند و به‌طور کلی به‌نوعی نادیده گرفته می‌شدیم، والدین و بزرگ‌ترها دل‌داری‌مان می‌دادند و می‌گفتند: «عیب نداره… ! بزرگ می‌شی یادت میره!» اما موضوع از این قرار است که فراموش کردن احساسات منفی ناشی از چنین رفتارها و دردهایی بسیار سخت است و تا بزرگ‌سالی ما را همراهی می‌کند. دردهای اجتماعی واقعی‌اند. آثار آزارهای کلامی بلندمدت است و البته دردناک. در ادامه دستاوردهای علمی‌ای را که درباره این موضوع انجام شده‌اند بیشتر بررسی می‌کنیم. با ما همراه باشید.

حتما بخوانید:

    ۶ تاثیری که شبکه های اجتماعی روی سلامت روان ما می‌گذارند
    ۱۰ نشانه که می‌گوید دچار اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی هستید
    وقتی پُست گذاشتن از زندگی، از خودِ زندگی مهم‌تر می‌شود

پژوهش‌ها دربارۀ دردهای اجتماعی واردشده بر ما چه می‌گویند؟

طی دهه‌های گذشته، پژوهش‌ها نشان داده است که دردهای اجتماعی اثراتی جدی بر زندگی‌ ما دارند. حتی کوچک‌ترین آزارهای اجتماعی هم می‌توانند آثاری جدی روی هر فرد عادی داشته باشند. یکی از پژوهش‌هایی که در زمینۀ دردهای اجتماعی و اثر آنها روی افراد انجام می‌شود، برنامه‌ای پژوهشی به‌ نام «سایبربال» (syberball) است. از این برنامه برای مطالعۀ مشکل طرد شدن و کنار گذاشتن از یک جمع، استفاده می‌شود.

درد روحی

در برنامۀ پژوهشی سایبربال یا «توپ‌بازی مجازی»، شرکت‌کنندگان در مطالعه با هم ازطریق رایانه و به‌صورت آنلاین، شروع به توپ‌بازی می‌کنند. هرکس به دیگری، توپ را پرتاب می‌کند و بازی شروع می‌شود. درواقع، این برنامه طوری طراحی شده است که هر فرد خیال می‌کند در حال توپ‌بازی آنلاین با شرکت‌کنندگان دیگر است. بازیکنانِ دیگر افراد واقعی نیستند و ازطریق رایانه، رفتارشان کنترل می‌شود. در میانۀ بازی، دیگر توپی برای فرد ازسوی رایانه پرتاب نمی‌شود.

نتیجۀ مطالعه نشان می‌دهد که در این حالت، در بیشتر افراد، احساس طردشدگی و استرس به‌وجود می‌آید. احساس طردشدگی و بی‌اهمیت واقع شدن فقط در دنیای واقعی رخ نمی‌دهد بلکه می‌توان ردپای آن و اثراتش را در دنیای حقیقی هم مشاهده کرد. مثلا اگر در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی حضور داشته باشید، حتما تجربۀ نادیده گرفته شدن برخی پُست‌ها و نوشته‌های خود در این بستر را دارید. این نادیده گرفته شدن موجب شکل‌گیری احساساتی مانند عصبانیت، شکنجه و ضربه خوردن در فرد می‌شود.

به‌طور کلی، نادیده گرفته شدن و مورد بی‌اهمیتی قرار گرفتن، احساسات بسیار منفی و مخربی را در هر فرد ایجاد می‌کند. حتی زمانی که در خیابان به غریبه‌ای لبخند می‌زنید و درمقابل، نگاهی سرد و بی‌تفاوت از او دریافت می‌کنید هم، چنین احساساتی در شما شروع به پا گرفتن خواهد کرد.
پنج دستاورد علمی دربارۀ دردهای اجتماعی

درواقع، اثرگذاری واژه‌ها و لغات منفی و نادیده گرفته شدن در شبکه‌های اجتماعی هم می‌تواند مشکلی مشابه طردشدن‌ها در دنیای واقعی برای هر فرد ایجاد کند. فرقی نمی‌کند که در دنیای واقعی، ما را از جمعی طرد می‌کنند یا در دنیای مجازی، دوستان و آشنایان‌مان ما را کنار می‌گذارند و مورد بی‌توجهی قرار می‌دهند؛ در هر صورت، درد و رنجی که از این موضوع به ما دست می‌دهد بسیار اثرگذار و واقعی خواهد بود. در ادامه با پنج دستاورد علمی روبه‌رو خواهید شد که بر این قضیه صحه می‌گذارند و آن را تأیید می‌کنند.
۱. دردهای اجتماعی و جسمانی ریشه‌های عصبی مشترک دارند

به‌نظر می‌رسد که دردهای اجتماعی و جسمانی با هم تفاوت چندانی ندارند. دانشمندان در پژوهشی، مغز انسان‌ها در هنگام بازی سایبربال یا توپ‌بازی مجازی را از طریق ام.آر.آی (MRI) بررسی کردند و دریافتند که واکنش‌های مغز در هنگام طرد شدن در دنیای مجازی در همان بخش‌هایی به‌وقوع می‌پیوندد که احساس کنار گذاشته شدن از یک جمع واقعی در مغز ایجاد می‌کند.

به عبارت دیگر، هرچند که به‌نظر می‌رسد اثرات شبکه‌های اجتماعی بر مغز متفاوت از اثرات احساسات واقعی در دنیای حقیقی است اما با نگاهی دقیق به این موضوع می‌توان فهمید که چنین نیست. به عبارت دیگر، مغز ما دربرابر محرک‌ها و فشارهای دنیای مجازی و حقیقی، واکنش‌های یکسانی دارد. مثلا در مورد آزمایش سایبربال، فعالیت مغز در قشر سینگولیت قدامی (anterior cingulate cortex) به‌وقوع می‌پیوندد؛ یعنی همان بخشی از مغز که دربرابر طرد شدن در دنیای واقعی هم از خود واکنش نشان می‌دهد.
۲. درد ناشی از دل‌شکستگی، قابل‌اندازه‌گیری است

دختر دل شکسته

همان‌طور که پیش‌تر هم گفته شد، دردهای اجتماعی و احساسی واقعی هستند و روی جسم، اثراتی محسوس و قابل‌اندازه‌گیری دارند. مثلا در پژوهش‌های انجام‌شده، میزان دل‌شکستگی افراد هم قابل‌اندازه‌گیری است. در پژوهشی علمی، واکنش‌های مغزی افراد ازطریق اف. ام. آر. آی (FMRI) در دو حالت بررسی شد. اف. ام. آر. آی فعالیت‌های مغزی را با شناسایی تغییرات مرتبط با گردش خون می‌سنجد.

در حالت نخست، دردی جسمانی به افراد تحمیل شد و با تحریک حرارتی مغز (thermal stimulations)، احساس درد به افراد القا شد. در حالت دوم پژوهش، دردی احساسی و اجتماعی به افراد حاضر در تحقیق منتقل شد؛ به این صورت که تصاویری از افرادی به آنها نشان داده شد که به‌تازگی از زندگی‌شان حذف شده بودند (مثلا عشق یا نامزد یا دوست سابق‌شان که دیگر با آنها در ارتباط نبود). در هر دو حالت از پژوهش، بخش‌های مشترکی از مغز، به درد واکنش نشان می‌داد؛ یعنی بخش اینسولار و قشر حسی-تنی اولیه مغز. درنتیجه، بار دیگر ثابت شد که دردهای اجتماعی و احساسی می‌توانند اثراتی مشابه دردهای جسمانی روی ما داشته باشند.
۳. عادت‌های فردی در واکنش به دردهای اجتماعی و جسمی، ژنتیکی است

بعضی از افراد دربرابر مقولۀ درد و ناراحتی بسیار مقاوم هستند؛ برخی دیگر حتی با بریده شدن انگشت‌شان با کاغذ هم به گریه می‌افتند یا اگر از آنها ایراد بگیرید، آن‌قدر حساس هستند که سریع شروع به گریه می‌کنند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که ژنی در بدن وجود دارد که موجب بروز واکنش‌ها دربرابر دردهای اجتماعی و جسمانی می‌شود. این ژن (A118G چندریختی) در سیستم اپیوئید یا افیونی مغز قرار دارد. بنابراین از روی علوم زیستی می‌توان نوع واکنش افراد به دردهای مختلف را پیشگویی کرد.

افرادی که دارای آلل جی (G) یا ژن کنترل‌کننده صفت جی هستند، دربرابر دردهای اجتماعی و جسمانی حساس‌ترند و حتی ممکن است بعد از اینکه طرد شدند و مورد بی‌اهمیتی قرار گرفتند، دچار افسردگی شوند. البته احتمال اینکه این دسته از افراد بتوانند در زندگی رابطه عاشقانه داشته باشند بسیار بیشتر از افراد دیگر است؛ علت آن هم تمایل آنها به حفظ رابطۀ نزدیک با طرف مقابل است. ضمن اینکه این افراد کمتر از دیگران به آنهدونیا دچار می‌شوند و در درک لذت و احساساتِ خوشایند قوی هستند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد زنان دارای این ژن در یافتن شریک عاطفی موفق‌ترند. اینجاست که گفته می‌شود حساس بودن همیشه هم بد نیست.
۴. مُسکّن‌ها به کاهش دردهای اجتماعی کمک می‌کنند

اثرات دردهای اجتماعی و جسمانی در ما مشابه است. پس می‌توانیم با راهکارهایی مشابه برای رفع هر دو استفاده کنیم. پژوهشگران بعد از انجام بازی سایبربال، از برخی از افراد به‌طور تصادفی خواستند که دارونما مصرف کنند و از برخی هم درخواست کردند استامینوفن (تیلنول) بخورند. نتایج نشان داد دردهای اجتماعی و احساسیِ کسانی که استامینوفن مصرف کرده‌ بودند، به‌طرز قابل‌توجهی کاهش پیدا کرده بود. البته این به‌معنای مُجاز شدن مصرف استامینوفن برای رفع دردهای مذکور نیست، زیرا این دارو، علاوه بر این اثر مثبت، اثراتی منفی هم روی واکنش‌های احساسی به مسائل اجتماعی دارد. مثلا مصرف آن می‌تواند موجب کاهش حس هم‌دردی دربرابر دردهای دیگران شود.
۵. کسانی که تازه عاشق می‌شوند توان تسکین دردها را دارند

دختر غمگین

به‌جای مصرف مُسکّن‌ها می‌توان برای آرام شدن نزد عزیزان رفت. برای اینکه چنین ایده‌ای آزمایش شود، پژوهشگران سه حالت را بررسی و آزمایش کردند. آنها با تحریک گرماییِ مغز افراد، واکنش‌های‌شان را در سه حالت بررسی کردند: در حالت نخست، به افراد، تصویری از عشق‌شان نشان داده می‌شد؛ در حالت دوم، تصویر شخصی که به عشق‌شان شباهت داشت به آنها نشان داده می‌شد؛ در حالت سوم، فعالیتی کلامی درنظر گرفته شده بود تا حواس آنها را از دردی که محرک گرمایی ایجاد می‌کرد، کاملا پرت کند.

در حالت نخست و سوم، میزان درد در افراد کاهش پیدا می‌کرد. البته فقط در فعالیت نخست بود که مغز واکنشی یکپارچه دربرابر احساس دریافت پاداش داشت. به عبارت دیگر، افراد احساس می‌کردند که نتیجۀ تحمل درد با یک پاداش (که همان دیدن تصویر عشق‌شان بود) همراه شده است. افرادی که در این پروژۀ تحقیقاتی حضور داشتند، در ماه‌عسل یا ۹ ماه نخست رابطۀ خویش به‌سر می‌بردند.

نتایج این پژوهش می‌تواند توضیحی بر میل افراد به روابط نه‌چندان جدی بعد از شکست‌های عاطفی باشد. درواقع، بعد از شکست عاطفی، افراد تمایل دارند که وارد رابطه عاطفی موقت و نه‌چندان جدی شوند. علت این است که می‌خواهند به‌نوعی دردهای خود را با رابطه‌ای جدید التیام ببخشند. البته این کار اشتباهی است زیرا هر رابط عاطفی موفق نیازمند عشق و تعهدی عمیق است که با این روش به‌دست نخواهد آمد.
برای رفع دردهای اجتماعی و جسمانی چه باید کرد؟

پسر خسته

درد برای بشر ضروری است. درد باعث می‌شود دربرابر تهدیدهای جسمی و روحی واکنش نشان بدهیم. مثلا درد است که به ما می‌گوید زنگ‌خطر رابطۀ نامطلوبی به صدا درآمده و باید از آن دور شد؛ درد از طردشدگی است که باعث می‌شود کاری برای بهبود روابط‌‌مان با دیگران ترتیب بدهیم. شاید مُسکّن‌ها بتوانند دردهای جسمی و روحی را کاهش بدهند اما برای رفع ریشه‌ای مشکل کافی نیستند. برای درمان کامل دردها باید منبع‌شان را شناسایی کنیم.

آیا دقت کرده‌اید که در بیشتر موارد، اهمیتی که به دردهای اجتماعی و احساسی داده می‌شود، به‌اندازۀ توجه به دردهای جسمی نیست؟! برای مراقبت از خود و اطرافیان‌مان باید دربرابر دردهای اجتماعی و احساسی هم حساسیتی مشابه نشان دهیم. اگر هم این دردها برای کسی دیگر رخ می‌دهد سریعا از جملۀ کلیشه‌ایِ «تو بیش‌ازحد حساسی» استفاده نکنیم. اگر به‌اندازۀ کافی عشق و احترام دریافت می‌کنید، باید یادتان باشد که دردهای اجتماعی هم مانند دردهای جسمانی آزاردهنده هستند. باید همیشه مواظب دیگران باشیم که به چنین دردهایی گرفتار نشوند. فرقی نمی‌کند که با افراد دیگر در شبکه‌های اجتماعی در ارتباط هستیم یا با همسایۀ دیواربه‌دیوارمان؛ در هر حال، باید مراقب یکدیگر باشیم.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

آیا دوست دارید کنترل بهتری بر رفتار خود داشته باشید و باخودآگاهی به بحران‌های زندگی‌تان خاتمه دهید؟‌ اهل خواندن کتاب‌های روانشناسی عامه‌پسند و روانشناسی شخصیت هستید؟ به‌تازگی به این حوزه علاقه‌مند شده‌اید و دوست دارید کتاب‌های خوب روانشناسی شخصیت و توسعه فردی را مطالعه کنید؟ با ما در این نوشته همراه باشید.

حتما بخوانید:

    معرفی کتاب کار را انجام دهید؛ از سر راه خود کنار بروید و موفق شوید
    کتاب طرزفکر: روان‌شناسی نوین موفقیت؛ کتابی موثر در خودشکوفایی
    کتاب روشی نو در برنامه ریزی کسب موفقیت؛ چطور به خودتان انگیزه بدهید

چرا باید کتاب های روانشناسی شخصیت را بخوانیم؟

شخصیت ما از مجموعه‌ای از رفتارها و کنش‌ها تشکیل شده‌است که هرکدام منحصر به خودمان است. مجموعۀ این کنش‌ها و تأثیر آن بر شخصیت، هویت ما را شکل می‌دهد.

آشنایی با آنچه شخصیت ما را شکل می‌دهد، می‌تواند خودآگاهی را افزایش دهد. افزایش خودآگاهی موجب کنترل بهتر رفتارمان خواهد شد. اگر بتوانیم به‌خوبی رفتارمان را کنترل کنیم، شخصیت‌مان شکل و فرم بهتری خواهد داشت. به این ترتیب، آنچه مجموعۀ شخصیت فردی ما را شکل می‌دهد، بهبود قابل‌توجهی خواهد یافت و توانایی ما برای حل مشکلات فردی و کنترل بحران‌های روانی به‌طرز چشمگیری افزایش می‌یابد.
بهترین کتاب های روانشناسی شخصیت و توسعه فردی از دیدگاه مخاطبان و کارشناسان

برخی از نویسندگان روان‌شناس، کتاب‌های خوش‌خوان و عامه‌پسندی نوشته‌اند. این کتاب‌ها محبوبیت زیادی بین عموم مخاطبان پیدا کرده‌اند. کافی است به یکی از حوزه‌های این رشتۀ جذاب علاقه‌مند باشید تا با جست‌وجویی ساده‌ در اینترنت، با بسیاری از این کتاب‌ها روبه‌رو شوید.

روان‌شناسی شخصیت یکی از پرطرفدارترین شاخه‌های روان‌شناسی است. کتاب‌های فراوانی دربارۀ این شاخه نوشته شده‌ است. من در این نوشته کوشیده‌ام نُه نمونه از بهترین کتاب‌های این حوزه را به شما معرفی کنم. البته این فهرست کامل و جامع نیست؛ با جست‌وجو در اینترنت می‌توانید کتاب‌های دیگری هم پیدا کنید. اما من سعی کرده‌ام با ملاک قرار دادن معیارهایی مانند محبوبیت ازنظر عامۀ مخاطبان و امتیاز بالا ازنظر کارشناسان، این فهرست را تهیه کنم. همچنین، ترتیب کتاب‌ها براساس برتری آنها بر یکدیگر نیست.
۱. کتاب سکوت؛ قدرت درون‌گراها در دنیایی که از حرف زدن باز نمی‌ایستد

عموم آدم‌ها درون‌گرایان را انسان‌های خجالتی، ساکت و کم‌حرفی می‌دانند که به‌سختی می‌شود با آنها ارتباط برقرار کرد. نشناختنِ درست تیپ شخصیتی درون‌گرا باعث شده‌ است که بسیاری از درون‌گرایان در برخورد با دیگر افراد، اذیت شوند. اگر درون‌گرا هستید، احتمالا این مسئله را تجربه کرده‌اید.

«سوزان کین» روان‌شناس مشهور و البته محبوبی است که کتاب جامعی دربارۀ تیپ شخصیتی درون‌گرا نوشته‌است. او به‌خوبی در این کتاب توضیح داده‌ است که درون گرایی نه‌تنها ضعف نیست، بلکه درصورت شناخت و درک صحیح ویژگی‌های این تیپ شخصیتی، می‌توان رهبران قدرتمند و اندیشمندان مؤثری از درون‌گرایان ساخت.

کین تأکید می‌کند که اگر درون‌گرا هستید، نیاز نیست با ویژگی های شخصیتی خودتان مبارزه کنید. نیاز نیست خودتان را در موقعیت‌های آزاردهنده قرار دهید تا فردی اجتماعی‌تر، بشاش‌تر و برون‌گرا به‌نظر برسید. شما فقط نیاز دارید که در موقعیت‌های متناسب با تیپ شخصیتی‌تان قرار بگیرید و ویژگی‌های وجودتان را بپذیرید.

توصیه می‌کنم که اگر تیپ درون‌گرایانه‌ای دارید، حتما کتاب قدرت سکوت را که کتابی مفید و خوش‌خوان است، بخوانید.
۲. کتاب آئین دوست‌یابی

یکی از پرفروش‌ترین و معروف‌ترین کتاب‌های حوزۀ روان‌شناسی شخصیت و توسعه فردی، کتاب «آیین دوست یابی» نوشته «دیل کارنِگی» است. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۳۶ چاپ شد. تاکنون ۱۵ میلیون نسخه از آن در سرتاسر جهان به‌فروش رفته‌ است.

کارنگی در این کتاب، بیشتر به‌دنبال آموزش آداب معاشرت با انسان‌ها و تاثیرگذاری بر دیگران است. او سعی می‌کند به خواننده بفهماند که در برخورد با دیگر افراد، چه خطوط قرمزی را رعایت کند تا بهترین اثر را بر دیگران بگذارد. نکتۀ جالب در این کتاب، واقع‌بینی کارنگی است. او انسان‌ها را به‌عنوان «دیگران» و ویژگی‌های‌شان را آن‌قدر درست و واقعی می‌بیند و توصیف می‌کند که احتمالا با خواندن کتاب، بارها تعجب‌تان برانگیخته خواهد شد. مثلا در فصل چهارم کتاب می‌خوانیم:

«مردم نه به من علاقه دارند و نه به شما؛ آنها در طول شبانه‌روز به خودشان علاقه نشان می‌دهند. به‌عبارت‌دیگر، انسان موجود خودخواهی است که ازطریق ارضای خودخواهی او می‌توان به همه‌چیز دست‌یافت و محبتش را خرید و حتی وادارش کرد که فداکاری نشان دهد. اگر سعی کنیم فقط مردم را تحت‌تأثیر قرار دهیم و آنها وادار کنیم که به ما علاقه‌مند شوند، هرگز دوستان صمیمی و واقعی نخواهیم داشت؛ دوستان واقعی از این طریق به‌وجود نمی‌آیند.»

راهکارهای ساده و مؤثری که کارنگی در این کتاب به شما ارائه می‌دهد، دریچۀ دیگری از دنیای ارتباط با دیگران را برای شما باز خواهد کرد. احتمالا بعد از خواندن کتاب «آئین دوست‌یابی» در نحوۀ برقراری ارتباط‌تان با دیگران، دقیق‌تر خواهید شد و هوشمندانه‌تر عمل خواهید کرد. این همان هدف نویسنده است.
۳. کتاب خودت را به فنا نده

خودت را به فنا نده - بهترین کتاب های روانشناسی شخصیت برای علاقه‌مندان به توسعه فردی

«تنها تفاوت تو و دیگرانی که همان زندگی رؤیایی تو را دارند این است که آنها عزم خود را جزم کرده‌اند و وارد عمل شده‌اند. آنها آن زندگی را ساخته‌اند و آن را زندگی کرده‌اند.

آنها باهوش‌تر، آگاه‌تر، قوی‌تر یا هرچیز دیگری نبوده‌اند. آنها چیزی بیشتر از تو در اختیار نداشته‌اند. تنها تفاوت این است که مردم موفق منتظر نمی‌مانند. آنها منتظر آن لحظه و حس خوب نمی‌مانند. منتظر الهام غیبی یا امداد آسمانی نمی‌مانند تا به‌ جلو هل‌شان دهد. آنها بلند می‌شوند و به‌ جلو قدم برمی‌دارند؛ حتی قبل از اینکه احساس کنند که آمادۀ شکست هستند. آنها با هواپیمایی پرواز می‌کنند که درحال ساختنش هستند. حتی اگر در آسمان از هم متلاشی شود، قطعاتش را دوباره به یکدیگر وصل می‌کنند و دوباره تلاش می‌کنند.»

این جملات طلایی متعلق به «گری جان بیشاپ»، نویسندۀ کتاب «خودت را به فنا نده» است. همۀ ما در زندگی، روزهایی را تجربه کرده‌ایم که از خودمان بدمان آمده است. از شخصیت‌مان راضی نبوده‌ایم و حس کرده‌ایم که دائم درحال درجا زدن هستیم. این کتاب دقیقا همان چیزی است که در چنین روزهایی به آن نیاز داریم. بیشاپ در کتاب «خودت را به فنا نده» کوشیده‌ است علت رفتارهای کسالت‌بار انسان در زندگی را بررسی کند و ضمن بازگرداندن عزت نفس به خواننده، راه موفقیت را بار دیگر به او نشان بدهد.

این کتاب یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز شده‌ است و به زبان‌های مختلفی در دنیا ترجمه شده‌ است. یکی از مؤثرترین کتاب‌های حوزۀ روان‌شناسی شخصیت همین کتاب است.
۴. کتاب تخت‌خوابت را مرتب کن

انسان های موفق هرگز کارهای عجیب‌وغریب انجام نداده‌اند. گاهی عادات کوچک در راستای نظام‌مند کردن زندگی، به‌طرز عجیبی وضعیت زندگی شما را بهبود خواهد بخشید. این همۀ آن چیزی است که دریاسالار، «ویلیام اچ. مک‌ریون» خواسته‌ است در کتاب «تختخوابت را مرتب کن» به مخاطبش آموزش بدهد.

ویلیام اچ. مک‌ریون افسر نیروی دریایی ارتش آمریکا بود. او در انتهای خدمتش، فرمانده کل نیروهای یگان ویژۀ دریایی آمریکا شد. او در کتاب «تخت‌خوابت را مرتب کن» در ده فصل، تجربیات خودش از سال‌های خدمتش در ارتش را در اختیار مخاطب قرار داده‌است. او در این کتاب به خواننده می‌آموزد که برای ایجاد تغییرات بزرگ در جهان، کافی است از تغییرات کوچک در زندگی شروع کنیم. وقتی همان تغییرات کوچک به الگویی از عادات تبدیل شدند، تغییرات بزرگ آغاز خواهد شد. کافی است از مرتب کردن تخت‌خواب‌مان شروع کنیم.

این کتاب یکی از خوش‌خوان‌ترین کتاب‌های روانشناسی شخصیت و عادات موفقیت است. مک‌ریون ضمن نقل کردن خاطرات خود و تجربیاتش از دوران خدمت در ارتش، نکاتی به شما گوشزد خواهد کرد که در عین سادگی، بسیار کاربردی و جذاب خواهند بود. پیشنهاد می‌کنم خواندن این کتاب را از دست ندهید.
۵. کتاب اعتمادبه‌نفس

حتما تابه‌حال برای‌تان پیش آمده است که در جمعی باوجود داشتن مهارت کافی برای کاری، از انجام آن خودداری کرده‌ باشید. دلیل ترس‌های بی‌مورد ما برای ریسک کردن چیست؟ چرا نمی‌توانیم در بسیاری از مواقع، توانایی‌های‌مان را آن‌طور که باید، نشان دهیم؟

پاسخ به این سؤال، ساده است. همۀ ما می‌دانیم که حلقۀ گمشدۀ بسیاری از ضعف‌های ما، اعتمادبه‌نفس است. اعتمادبه‌نفس یکی از آن چیزهایی است که بسیاری از ما آرزو می‌کنیم که ای کاش به‌قدر کافی از آن بهره برده‌ بودیم. «باربارا دی آنجلیس» در کتاب «اعتمادبه‌نفس» دست روی این ویژگی حیاتی شخصیت گذاشته‌ است. او با ارائۀ تجربه خود در این کتاب، به‌سادگی به خواننده نشان می‌دهد که داشتن این عنصر حیاتی در شخصیت، چقدر ساده و درعین‌حال مهم است. او در پنج فصل می‌کوشد همۀ وجوه مبحث اعتمادبه‌نفس را برای خواننده تشریح کند.

اعتمادبه‌نفس چیست؟ چگونه از تخریب خویشتن دست بشوییم و به رؤیاهای خود اعتماد کنیم؟ چگونه اعتمادبه‌نفس را از همین حالا در خود تقویت کنیم؟ چرا نداشتن اعتماد به نفس عادتی است که ترک آن دشوار است؟ چگونه انواع اعتماد به نفس را در خود ایجاد کنیم؟ دی آنجلیس در پنج فصل کتاب «اعتماد به‌نفس» به این پنج سؤال پاسخ داده است. برای خواندن پاسخ این سؤالات، حتما کتاب اعتماد به نفس را مطالعه کنید.
۶. کتاب نیروی حال

«در حال زندگی کن!» این تمام آن چیزی است که «اکهارت تول» کوشیده‌ است در کتاب نیروی حال به شما القا کند. حتما بارها در زندگی برای‌تان پیش آمده‌است که اسیر افکارتان شده‌اید و نتوانسته‌اید از لحظاتی که بر شما گذشته‌اند لذت ببرید و استفاده کنید. آیا در چنین شرایطی دوست داشته‌اید که از بارِ زندگی روزمره‌تان رها شوید و نگاه‌تان به دنیایی را که در اطراف‌تان در جریان است تغییر دهید؟ پس این کتاب برای شماست:

«این کتاب عصارۀ آموزه‌های من را دربر دارد. البته من می‌کوشم آموزه‌هایم را حتی‌المقدور در ظرف کلمات بریزم و با افراد و گروه‌های کوچک و سالکان راه معنا در میان بگذارم. این تلاش من در ده سال گذشته بوده است. می‌دانم که کلمات گنجایش همه‌چیز را ندارند. می‌خواهم با همۀ وجودم تشکر کنم از همۀ آنهایی که شجاعت داشتند و خواستند که تحول درون خویش را تجربه کنند؛ آنهایی که پرسش‌های جدی درافکندند و آمادۀ شنیدن پاسخ‌هایم بودند. اگر این آدم‌های دوست‌داشتنی نبودند، این کتاب به زیور طبع آراسته نمی‌شد …»

کتاب «نیروی حال»، نوشتۀ اکهارت تول، نگاه میلیون‌ها نفر در جهان دربارۀ زندگی را تغییر داده‌است. این کتاب سودمند به شما یادآوری می‌کند که برای لذت بردن از زندگی باید لحظه‌ای ذهن‌تان را خاموش کنید و به اطراف‌تان به‌دقت نگاه کنید. سعی کنید از آن‌ چیزی که در اطرف‌تان می‌گذرد، لذت ببرید. از مناظر طبیعت، خورشید، آسمان شب و دریا.

اکهارت تول تعریف می‌کند که خودش هم درگیر افسردگی بوده‌ است. افسردگی‌ او در اوج جوانی به انزوایش کشاند. اما ناگهان روزی دستخوش دگرگونی روحی شد. او بعد از این دگرگونی، تصمیم گرفت تعالیم معنوی را به دیگران بیاموزد و تبدیل به معلمی معنوی شد. کتاب «نیروی حال» اولین اثر مکتوب او در زمینۀ تعالیم معنوی است.
۷. کتاب بازگشت به خود؛ خودشناسی از طریق اینیاگرام

بازگشت به خود - بهترین کتاب های روانشناسی شخصیت برای علاقه‌مندان به توسعه فردی

«سوزان استبایل» و «یان مورگان کرون» در کتاب «بازگشت به خود» یکی از جذاب‌ترین مباحث روان‌شناسی شخصیت را برای خواننده مطرح کرده‌اند. شخصیت شناسی براساس مدل اینیاگرام، یکی از راه‌هایی است که شما می‌توانید با فهم آن، شخصیت خود و اطرافیان‌تان را بهتر بشناسید و تحلیل کنید.

«اینیاگرام» روشی باستانی برای طبقه‌بندی تیپ‌های شخصیتی متفاوت است. براساس این روش، انسان‌ها به ۹ تیپ شخصیتی متفاوت تقسیم می‌شوند. کمال گرا، بازیگر، کمک‌کننده، فردگرا و رمانتیک، کنجکاو، وفادار، خوش‌گذران، مبارزه‌طلب و صلح‌طلب تیپ‌های شخصیتی این نظام روان‌شناختی هستند.

اگر دوست دارید بدانید در کدام دسته‌بندی جا می‌گیرید و رابطۀ هرکدام از این تیپ‌های شخصیتی با یکدیگر به چه صورت است، حتما این کتاب را بخوانید. مطمئنم اگر حتی علاقۀ کمی به روان‌شناسی شخصیت داشته‌ باشید، عاشق این کتاب خواهید شد.
۸. کتاب هفت عادت مردمان مؤثر

یکی دیگر از معروف‌ترین و محبوب‌ترین کتابهای روانشناسی شخصیت، کتاب «هفت عادت انسان های تاثیرگذار» نوشتۀ «استفان کاوی» است. او در مقدمۀ کتاب عنوان می‌گوید که طبیعتْ قوانین خاص خودش را در کمک به مردمان موفق دارد. برای دستیابی به موفقیت باید عادات مختلفی را درپیش گرفت. البته این قوانین را او کشف نکرده است بلکه او با مشاهدۀ صِرف توانسته‌است این عادات را از دل طبیعت بیرون بکشد.

او در این کتاب هفت قاعدۀ کلی برای موفقیت را به شما می‌آموزد. این هفت قانون در هفت عبارت زیر خلاصه می‌شوند:

عامل بودن، شروع از پایان در ذهن، نخست به اولین‌ها پرداختن، برنده ـ برنده اندیشیدن، اول فهمیدن و سپس فهماندن، هم‌افزایی یا سینِرژی، تیزکردن اره یا پیشرفت مستمر و فرایندهای پیشرفت.

چندان مفهوم نبود؟! حق دارید. باید کتاب را بخوانید تا بفهمید هرکدام از این قوانین بیانگر چه چیزی هستند. پس تا دیر نشده و هنوز برای فهم این عبارات کنجکاو هستید، دست بجنبانید و کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر» را بخوانید. باشد که تأثیرگذار شوید!
۹. کتاب اثر مرکب

«دارن هاردی» در کتاب «اثر مرکب» کوشیده‌ است شما را با اصول موفقیت در زندگی آشنا کند. ازنظر او، این گام‌ها و تصمیمات کوچک در زندگی ما هستند که اثر مهمی بر آینده و راه ما خواهند گذاشت؛ گام‌ها و برنامه‌های کوچکی که شاید تابه‌حال به اهمیت‌شان دقت نکرده‌ایم و از تأثیرگذاری آنها غافل بوده‌ایم. او برای اثبات این مفهوم مثال جالبی می‌زند:

«اگر بین ۳ میلیون دلار پول نقد یا ۱ سکۀ ۱ سنتی که در ۳۱ روز آینده هرروز ارزشش دوبرابر شود حق انتخاب بگذاریم، فکر می‌کنم اکثر مردم همان ۳ میلیون دلار نقد را انتخاب کنند! اما درواقع، پیشنهاد دوم بهتر است. در روز پنجم انتخاب اول هنوز همان ۳ میلیون دلار است و انتخاب دوم تنها ۱۶ سنت! در روز بیستم انتخاب اول همان ۳ میلیون دلار است و انتخاب دوم ۵۲۳۴ دلار! اما جادوی اثر مرکب آنجاست که در روز سی‌ویکم انتخاب اول هنوز همان ۳ میلیون دلار مانده است و انتخاب دوم ۱۰٫۷۳۴٫۱۸۰ دلار می‌شود؛ یعنی بیش از سه‌برابر انتخاب اول!»

البته به همان میزانی که تصمیمات کوچک اما مستمر، نتایج مثبتی به‌بار خواهند آورد، تصمیمات اشتباه نیز حتی اگر کوچک باشند، ممکن است زندگی شما را به‌کل تحت‌تأثیر قرار دهند. به‌قول معروف، «انسان گاهی با یک اشتباه ۱۹ می‌شود و گاهی با یک اشتباه صفر!»

دارن هاردی در این کتاب به شما نشان می‌دهد که چگونه از تصمیمات کوچک خود به‌عنوان برنامه‌ای برای موفقیت استفاده کنید یا چگونه به عادات رفتاری خود جهت بدهید تا بتوانید در مسیر درست اهداف خود گام بردارید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

حتما بارها با این پرسش روبه‌رو شده‌اید که برونگرایی چیست و اصلا آیا خودتان برونگرا هستید یا درونگرا؟ بگذارید برایتان توضیح دهیم. آیا عاشق این هستید که با افراد جدید آشنا شوید؟ آیا حضور در یک مراسم اجتماعیِ بزرگ شما را پر‌انرژی و قبراق می‌کند؟ اگر پاسخ شما به این سؤالات مثبت است، احتمالا فردی برونگرا هستید. این روز‌ها بحث‌های مفصلی دربارۀ تفاوت درونگرا‌ها و برونگرا‌ها درگرفته است. اغلب هم به‌اشتباه فرض بر این است که شما یا برونگرای خالص هستید یا ۱۰۰٪ درونگرا! همراه ما باشید، در ادامه به شما می‌گوییم برونگرایی چیست و افراد برونگرا معمولا چه ویژگی‌هایی دارند.

حتما بخوانید:

    آیا می‌توان به نتایج آزمون تیپ های شخصیتی MBTI اعتماد کرد؟
    درونگرایی چیست؛ فواید حیرت‌انگیز درونگرایی در زندگی
    آیا می‌توانیم شخصیتمان را تغییر دهیم؟

در مدل «پنج عامل بزرگ شخصیت» (Big Five)، برونگرایی/ درون گرایی یکی از مهم‌ترین ابعاد شخصیت هر فرد است. بر اساس این مدل، شخصیت انسانی شامل ۵ بُعد گسترده است. هر بُعد شخصیت، از جمله بُعد برونگرایی/ درونگرایی، دارای یک طیف است. بعضی‌ها در انتهای طیف قرار دارند (مثلا به‌شدت برونگرا هستند)؛ اما اغلب مردم جایی در اواسط طیف هستند (مثلا نسبتا برونگرا یا کمی درونگرا). به این ترتیب شاید شما بسیاری از ویژگی‌های یک فرد برونگرا را داشته باشید اما گاهی نشانه‌هایی از درونگرایی را نیز بروز دهید.
برونگرایی چیست

۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست

اگر مثبت نگاه کنیم، برونگرا‌ها اغلب افرادی خوش‌صحبت، اجتماعی، عملگرا، پر‌شور‌و‌شوق، دوستانه و برون‌ریز توصیف می‌شوند. با دیدی بد‌بینانه آنها افرادی توصیف می‌شوند که همیشه به دنبال جلب‌توجه هستند، به‌سادگی دچار حواس پرتی می‌شوند و از تنهایی رنج می‌برند.

برخی از ویژگی‌های عمومیِ برونگرا‌ها عبارت‌اند از:

    دارای علایق فراوان و گسترده‌اند؛
    عاشق برقراری ارتباط با گفت‌و‌گویند؛
    از اینکه در مرکز توجه باشند لذت می‌برند؛
    اغلب کاری را انجام می‌دهند و بعد به آن فکر می‌کنند؛
    از کار گروهی لذت می‌برند؛
    اگر زیاد تنها بمانند، احساس منزوی بودن می‌کنند؛
    برای به‌ دست‌ آوردن ایده و ایجاد انگیزه، از دیگران و منابع بیرونی الهام می‌گیرند؛
    ابراز احساسات و صحبت دربارهٔ افکارشان را دوست دارند.

برونگرایی برای افراد مختلف، نتایج متفاوتی به همراه دارد. برخی از نتایج مثبت برونگرایی شامل این موارد است: برونگرا‌ها زمان بیشتری برای با دیگران بودن و انجام فعالیت‌های اجتماعی صرف می کنند و مایل‌اند دوستان بیشتری داشته باشند. تحقیقات همچنین نشان می‌دهند برونگرا‌ها در مقایسه با درونگرا‌ها افراد شاد‌تری هستند و در مقابلِ اختلالات روانی آسیب‌پذیریِ کمتری دارند.

از طرف دیگر، برونگرا‌ها رفتار‌های پر‌خطر (مانند رفتار‌های مخرب سلامت) بیشتری بروز می‌دهند.

فکر می‌کنید برونگرا هستید؟ بیایید ببینیم برجسته‌ترین خصوصیات برونگرایی چیست.
بارزترین خصوصیات افراد برونگرا چیست؟
۱. آنها عاشق حرف زدن هستند

۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست

شما فقط از صحبت‌ کردن با دوستان، اقوام و همکاران لذت نمی‌برید بلکه عاشق گفت‌و‌گو با افراد کاملا غریبه هم هستید. شما عاشق این هستید که با افراد جدید آشنا شوید و در جریان جزئیات زندگیِ آنها قرار بگیرید. درونگرا‌ها پیش از حرف زدن حرف‌های‌شان را مزه می‌کنند. اما صحبت کردن برای درونگراها روشی است برای کشف و سازمان‌دهی افکار و ایده‌ها. [به همین دلیل برونگرا‌ها فکر‌نشده و بی‌محابا حرف می‌زنند.]

برونگرا‌ها همچنین مایل‌اند دوستان فراوانی داشته باشند. شما به عنوان برونگرا، در ملاقات با افراد جدید، باز کردن سر صحبت و لذت‌ بردن از هم‌نشینی با دیگران خبره هستید. به همین دلیل، دوست یابی و پیدا‌کردن دوستان جدید برای شما آسان است.
۲. تعاملات اجتماعی به آنها انرژی و انگیزه می‌دهد

بعد از وقت‌گذرانی با دیگران پر‌انرژی و پر‌انگیزه می‌شوید؟ برونگرا‌ها تعاملات اجتماعی را مفرح و نشاط‌آفرین می‌دانند و واقعا از این تعاملات انرژی می‌گیرند. اگر فرد برونگرا مجبور باشد زمان زیادی را تنها سپری کند، احساس بی انگیزگی و رخوت می‌کند. برونگرا‌ها بین وقت‌گذرانی با دیگران یا تنها بودن، همیشه در جمع گروه بودن را ترجیح می‌دهند.
۳. دوست دارند با مباحثه مشکلات را حل کنند

۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست

اگر با مشکلی رو‌به‌رو شوید ترجیح می‌دهید دربارۀ مسئله و راه‌حل‌های مختلف آن با دیگران گفت‌و‌گو کنید. حرف‌ زدن در خصوص مشکلات به شما کمک می‌کند سویه‌های عمیق مسئله را کشف و بهترین راه‌حل‌ها را پیدا کنید. بعد از یک روز سخت کاری یا در مدرسه، صحبت کردن دربارۀ آن با دوستان و خانواده به رفع استرس شما کمک می‌کند. درونگرا‌ها برعکس ترجیح می‌دهند بعد از یک روز سخت، تنهایی دربارۀ آن بیندیشند.
۴. دیگران آنها را گرم و صمیمی می‌دانند

چون برونگرا‌ها به‌شدت عاشق تعامل با دیگران‌اند، نزدیک شدن به آنها ساده است و بقیه آنها را جزو افراد دوست داشتنی می‌دانند. در مهمانی‌ها این فرد برونگرا‌ست که به تازه‌واردها خوشامد می‌گوید و افراد را به یکدیگر معرفی می‌کند. به همین دلیل است که برونگرا‌ها اغلب به‌راحتی با افراد جدید آشنا می‌شوند و دوستان جدید پیدا می‌کنند.
۵. آنها بسیار گشاده‌رو هستند و به‌راحتی می‌توان با آنها آشنا شد

۵ ویژگی شخصیتی افراد برونگرا که باید بدانید - برونگرایی چیست

درونگرا‌ها گاهی سرد و گوشه‌گیر هستند. برونگرا‌ها بر‌خلاف آنها اغلب بسیار گشاده‌رو و صمیمی هستند و دوست دارند افکار و احساسات خود را با دیگران در میان بگذارند. به همین دلیل، دیگران معمولا احساس می‌کنند آشنا شدن با برونگراها ساده‌تر است.
سخن آخر

به یاد داشته باشید برونگرایی یک ویژگیِ صفرویکی نیست. برونگرایی یک طیف است. برخی به‌شدت برونگرا هستند و برخی کمتر. برونگرایی متداول‌تر از درونگرایی است. برونگرا‌ها در ارتباط با دیگران ماهر هستند و به همین دلیل، برونگرایی معمولا ارزشمند تلقی می‌شود. این موضوع البته به این معنا نیست که یک ویژگیِ شخصیتی از دیگر ویژگی‌ها برتر است. هر ویژگی‌ای مزایا و معایب خاص خود را دارد. همچنین ممکن است شما در برخی شرایط، برونگرا باشید و در برخی شرایط دیگر، درونگرا.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

معمولا دارو نخستین راه درمان و رهایی از اضطراب و افسردگی به شمار می‌رود. باوجود این، مصرف دارو راه‌حل بلندمدتی نیست و صرفا انتقال پیام میان سلول‌های عصبی را بهبود می‌دهد. البته نمی‌توان گفت که دارو هیچ تأثیری در درمان افسردگی و اضطراب ندارد؛ داروهای ضدافسردگی و اضطراب برای بسیاری از افراد، مفید و ضروری هستند. ولی مصرف دارو تنها راه درمان نیست. بسیاری از ما می‌توانیم با ایجاد مجموعه‌ای از تغییرات و اصلاح سبک زندگی‌، افسردگی و اضطراب خود را درمان کنیم. در ادامه، شما را با روش‌های غیرداروییِ درمان اضطراب و افسردگی آشنا می‌کنیم.

حتما بخوانید:

    علائم افسردگی؛ با نشانه‌های خاموش اما خطرناک افسردگی آشنا شوید
    درمان افسردگی با داروهای گیاهی
    جلوگیری از افسردگی با ۵ راهکار طبیعی و بدون استفاده از دارو

اضطراب و افسردگی، مشکلاتی چندبُعدی هستند. عوامل فراوانی در میزان شدت، آسیب‌شناسی و تناوبِ این مشکلات نقش دارد. بنابراین باید از زوایای گوناگونی به اضطراب و افسردگی بپردازیم. تغییر و اصلاح شیوۀ زندگی موجب می‌شود که از زوایای گوناگونی برای حل این مشکل اقدام کنیم. مجموع تأثیراتی که این اقدامات گوناگون بر کاهش اضطراب و افسردگی می‌گذارند، قابل‌توجه است. با تغییر بیوشیمی (زیست‌شیمی) ذهن، می‌توانیم اضطراب و افسردگی را کنترل و درمان کنیم.

به‌طور کلی، راهکارهای غیردارویی درمان افسردگی و اضطراب عبارت‌اند از:
۱. مصرف موادغذایی مفید و پرهیز از موادغذایی مضر برای اضطراب و افسردگی

مواد غذایی مفید و مضر برای سلامت روانی

درباره رابطه تغذیه و افسردگی چه می‌دانید؟ بعضی از موادغذایی، اضطراب و افسردگی را تشدید می‌کنند و بعضی دیگر آن را آرام می‌کنند. برخی از مهم‌ترین موادغذایی مضری که موجب تشدید اضطراب و افسردگی می‌شوند، عبارت‌اند از:

    شکر تصفیه‌شده؛
    کافئین؛
    الکل؛
    سیگار؛
    چربی‌های ترانس؛
    روغن‌های هیدروژنه.

بیشتر موادغذاییِ کامل و سرشار از موادمغذی در کاهش اضطراب و افسردگی مؤثر هستند. موادمغذی (به‌ویژه ویتامین های گروه B، ویتامین C، روی، منیزیم و همچنین اسیدهای آمینه) عناصر و مواد سازندۀ موادشیمیایی مغز را تشکیل می‌دهند که «پیام‌رسان‌های عصبی» (neurotransmitters) نامیده می‌شوند. هرچه مواد خام بیشتری مصرف کنید، پیام‌رسان‌های عصبی باکیفیت‌تری برای برقراری ارتباطات درست در مغز ساخته می‌شود. اضطراب زمانی احساس می‌شود که در ارتباطات میان سلول‌های مغزی اختلال ایجاد شود.
حتما بخوانید: اگر افسردگی یا اضطراب دارید این خوراکی‌ها را نخورید
رژیم غذایی مناسب برای بهبود افسردگی و اضطراب

رعایت رژیم غذایی سرشار از موادمغذی موجب متعادل شدنِ موادشیمیایی موجود در مغز می‌شود. این رژیم‌غذایی شامل موادغذایی زیر است:

    ماهی های چرب + اسیدهای چرب امگا ۳: به مغز کمک می‌کند که گیرنده‌هایی را برای پذیرش پیام‌رسان‌های عصبی بسازد.
    گوشت‌های باکیفیت: مانند گوشت مرغ و گوشت گاو، برای دریافت ویتامین b۱۲ و اسیدهای آمینهٔ موردنیاز بدن.
    غلات: بعضی از افراد که به گلوتن و لکتین حساسیت دارند، با مصرف غلات دچار اضطراب می‌شوند. این افراد می‌توانند از رژیم‌ پالئو یا رژیم کتوژنیک استفاده کنند.
    سبزیجات برگ‌دار: این سبزیجات سرشار از موادمغذی گیاهی، منیزیم و ویتامین ث هستند.
    حبوبات: برای کسانی مفید است که به‌خوبی می‌توانند حبوبات را تحمل و هضم کنند.
    روغن نارگیل، کرهٔ تهیه‌شده از شیر گاوهایی که صرفا از علف و یونجه تغذیه کرده‌اند، آووکادو، مغزها و دانه‌ها: چربی‌های اشباع برای ساخت غشاهای سلولی قوی برای ارتباطات عصبی مفید هستند. این چربی‌ها نیز مانند امگاـ۳ دی‌. اچ‌. ای (DHA، دوکوزاهگزائنوئیک اسید، یکی از اسیدهای چرب تشکیل‌دهندهٔ خانوادهٔ امگاـ۳) هستند؛ یعنی در ساختن سایت‌های گیرنده‌ای مؤثر هستند که در آنها پیام‌رسان‌های عصبی‌ای مانند سروتونین به هم می‌پیوندند. در اینجا چربی اشباع‌شده برای شما مضر نیست.
    پروبیوتیک های لازم برای سلامت فلور روده: فلور روده (gut flora) موجودات ریزی هستند که در مجراهای گوارشی وجود دارند. فلور رودهٔ سالمْ استخراج و جذب تمام موادمغذی موجود در موادغذایی را افزایش می‌دهد و در سنتز پیام‌رسان‌های عصبی مؤثر است.

افسردگی و اضطراب از انواع بیماری‌های پیش‌التهابی (Proinflammatory) هستند. برای درمان این مشکلات باید موادغذایی ضدالتهابی و سرشار از آنتی اکسیدان را مصرف کنید.
۲. ورزش کردن

مردی در حال انجام تمرین های یوگا

همۀ ما می‌دانیم که ورزش چقدر مفید است، ولی ورزش در درمان اضطراب و افسردگی چه تأثیری دارد؟ بهترین ورزش ها برای درمان اضطراب و افسردگی کدام ورزش‌ها هستند؟
یوگا

شاید خم کردن بدن به‌شکل گره برای همه کار آسان یا خوشایندی نباشد، ولی بدون‌شک انجام این‌گونه تمرین‌ها موجب آرامش و رهایی از تنش‌ها می‌شود. در طول زمان، بدن دچار انقباض عضلانی می‌شود. رهایی از گرفتگی عضلات می‌تواند موجب رهایی بدن و ایجاد حس خوشایندی شود.

با رها کردن بدن از این تنش‌ها ذهن نیز رها می‌شود. بسیاری از تنش‌های موجود در جسم، از ذهن ما سرچشمه گرفته‌اند. وقتی بدن رها می‌شود، ذهن نیز از تنش‌ها و آشفتگی رهایی می‌یابد.

پژوهش‌ها نشان داده است که یوگا در درمان مشکلات مربوط به سلامت روان مؤثر است، چون موجب کاهش هورمون کورتیزول (یکی از هورمون‌های اصلی استرس) و بالا بردن سطح سروتونین، هم در بلندمدت و هم در کوتاه‌مدت می‌شود. سروتونین در ایجاد اضطراب و افسردگی نقش مهمی دارد. پایین بودن سطح این انتقال‌دهندۀ عصبی می‌تواند ما را در معرض اضطراب و افسردگی قرار دهد.
ایروبیک و ورزش‌های هوازی

دویدن، دوی سرعت یا شنای سوئدی می‌تواند موجب افزایش ترشح هورمون اندورفین شود. فقط ۱۰ دقیقه ورزش برای ترشح یک دوز اندورفین کافی است.

اندورفین‌ها موجب می‌شوند که احساس خوبی پیدا کنیم. ترشح زیاد اندورفین‌ها به این معنی است که انعطاف‌پذیری بیشتری در مقابل استرس خواهیم داشت و موادشیمیایی مغزمان نیز موجب ایجاد حالت ذهنی آرام‌تر و متمرکزتری می‌شوند.

حس پیروزی و افزایش عزت نفس، ورزش را به روشی عالی برای مقابله با اضطراب و بالا بردن روحیه تبدیل می‌کند. وقتی به ورزش در فضای آزاد به‌دیدِ غوطه‌ور کردن خود در طبیعت نگاه می‌کنیم، به آرامش می‌رسیم و به آرامش و هارمونی اطراف خود متصل می‌شویم.
حتما بخوانید: تاثیر ورزش بر افسردگی؛ کدام ورزش ها در درمان افسردگی مناسب‌ترند؟
۳. تنفس عمیق و دیافراگمی

نفس های عمیق و دیافراگمی در فعال کردن شاخه‌ای از دستگاه عصبی خودگردان مؤثر هستند که با استراحت و آرامش مرتبط است. (دستگاه عصبی خودگردان یا autonomic nervous system به دسته‌ای از نورون‌های حرکتی گفته می‌شود که فعالیت‌هایی مانند تراوش غده‌ها، تپش قلب و سایر اندام‌های درونی را تنظیم می‌کند. به‌طور کلی، فعالیت دستگاه عصبی خودگردانْ غیرارادی است و بر اندام‌های درونی بدن تأثیر می‌گذارد.) ماهیت زندگی روزمره موجب شده است که دستگاه عصبی سمپاتیک در بسیاری از مردم فعال باشد. دستگاه عصبی سمپاتیک (sympathetic nervous system، ANS) بخشی از دستگاه عصبی خودگردان است که در حالت استرس فعال‌تر می‌شود. این شاخۀ دستگاه عصبی خودگردان موجب بروز واکنش‌های فرار کردن یا جنگیدن می‌شود که وجود خطر را نشان می‌دهند.

معمولا بیشتر تهدیدهای موجود در زندگی روزمرۀ ما روان‌شناختی هستند و نمی‌توانیم از چیزهایی که عامل روانی دارند و وجود خارجی ندارند، فرار کنیم؛ بنابراین اضطراب ما ادامه می‌یابد. ولی نفس‌های عمیق می‌تواند ما را به حالت آرامش برگرداند.
۴. داشتن ارتباطات انسانی کافی

منزوی بودن در اجتماع فقط موجب اضطراب نمی‌شود؛ بر سلامتی ما در سطح سلولی نیز اثر می‌گذارد. انسان موجودی اجتماعی است و برای سالم ماندن به ارتباط با دیگران نیاز دارد. بنابراین حتما باید ارتباطات انسانی منظم داشته باشیم، دربارۀ احساسات خود با دیگران صحبت کنیم (ابراز احساسات)، قدرشناسی خود را بیان کنیم و از تک‌تک لحظه‌هایی که با دوستان و خانواده سپری می‌کنیم، لذت ببریم. حس تعلق اجتماعی (sense of community) عامل بسیار مهمی برای دور ماندن از اضطراب و در ارتباط ماندن با دیگران است.
۵. استفاده از رفتاردرمانی شناختی (CBT)

استفاده از درمان رفتاری شناختی برای درمان اضطراب و افسردگی

رفتار درمانی شناختی یا درمان رفتاری شناختی (Cognitive behavioural therapy) ابزار مفیدی برای مدیریت و کنترل اضطراب است. این درمان از طریق بررسی افکار ما (ادراک‌ها و شناخت‌های‌مان، cognitions) روش تأثیرگذاریِ اضطراب بر ما را تغییر می‌دهد. یکی از این ابزارها قیاس اتوبوس مدرسه است. همۀ ما هر روز صداهای زیادی را در سرمان می‌شنویم، صداهایی مانند صداهای تردید، ماجراجویی و خشم. همۀ این صداها را به‌صورت بچه‌هایی که در اتوبوس مدرسه هستند، تصور کنید. بیشتر اوقات صدای واقعی شما اتوبوس را هدایت می‌کند و می‌خواهید که همین حالت ادامه پیدا کند، ولی گاهی صدایی مضطرب می‌تواند فرمان را در دست بگیرد و اتوبوس را از مسیر درست منحرف کند.

همین جا توقف کنید و سعی کنید بفهمید کدام صدا هدایت اتوبوس را در دست گرفته است. سپس صدای واقعی شما در آن میان می‌درخشد و دوباره هدایت اتوبوس در کنترل شما قرار می‌گیرد، نه آن بچۀ گستاخی که فرمان اتوبوس را از شما گرفته بود.
حتما بخوانید: رفتار درمانی و رویکردهای آن؛ این درمان برای چه اختلالاتی مناسب است؟
۶. تغییر نگرش و ذهنیت

برای اینکه واقعا بتوانیم اضطراب و افسردگی را درمان کنیم باید علت ریشه‌ای ایجاد آن را بدانیم. اضطراب و افسردگی ما با چه چیزی مرتبط است؟ عامل محرک آن چیست؟ آیا چیزی در سیستم اعتقادی ما موجب اضطراب و افسردگی شده است؟

گاهی شغل، رابطه یا به‌طور کلی شیوۀ زندگی ما موجب بروز اضطراب و افسردگی می‌شود. گاهی کارهای ساده‌ای مانند مراجعۀ کمتر به شبکه های اجتماعی و کاهش مطالعۀ اخبار می‌تواند مفید باشد. روش‌های کاهش اضطراب و افسردگی در افراد مختلف، یکسان نیست. بادقت به اضطراب و افسردگی خود توجه کنید. سعی کنید بفهمید علت آن چیست و در واکنش به چه چیزی ایجاد شده است.

پیشنهادهای بالا همگی راه‌هایی برای مقابله با اضطراب و افسردگی هستند، ولی برای پشت‌سر گذاشتن اضطراب و افسردگی خود باید چه کنیم؟ بسیاری می‌گویند که برای پشت‌سر گذاشتن اضطراب باید ابتدا آن را بپذیریم. به‌جای مقاومت در برابرش باید آن را به‌عنوان بخشی از وجود خود بپذیریم. گاهی درون‌نگری و خوداندیشیِ جدی موجب شناخت چگونگی پشت‌سر گذاشتنِ اضطراب و احساس غم و افسردگی می‌شود. یوگا، مدیتیشن و ورزش کردن می‌توانند لحظات نابی را ایجاد کنند که مسیر پشت‌سر گذاشتن اضطراب و دور کردن غم و اندوه را به ما نشان می‌دهند.

همۀ ما در زندگی خود اضطراب و شکلی از افسردگی را تجربه می‌کنیم، بعضی‌ بیشتر و بعضی کمتر. ولی افزایش انعطاف‌پذیری در برابر اضطراب از طریق گام‌هایی که در بالا برشمردیم می‌تواند به ما قدرت بدهد. وقتی قدرت و توانایی بیشتری داشته باشیم، می‌توانیم بفهمیم که چرا دچار اضطراب شده‌ایم و چطور می‌توانیم آن را برطرف کنیم و آن را به‌عنوان بخشی از وجود خود بپذیریم. وقتی از مقاومت دست برمی‌داریم و آن را می‌پذیریم، کارمان بسیار ساده‌تر می‌شود.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

شما برونگرا هستید یا درونگرا؟ این سؤالی است که حتما با آن روبه‌رو شده‌اید. شاید برای آن پاسخی هم یافته باشید و خود را جزء یکی از این دو دسته بدانید. اگر جزء دستۀ اول هستید، مطالعۀ این مقاله به شناخت بیشتر شما از ویژگی‌های اصلیِ برونگرایی کمک می‌کند. اگر هم درونگرا هستید، خواندن این مطلب به درک و پذیرش تفاوت‌های افراد برونگرای اطراف شما کمک می‌کند.

حتما بخوانید:

    برونگرایی چیست و افراد برونگرا چه ویژگی‌هایی دارند؟
    نحوه رفتار با افراد درونگرا و درک آنها
    عشق ورزیدن درونگراها چه تفاوتی با سایر افراد دارد؟

تاریخچه برونگرایی و درونگرایی

کارل گوستاو یونگ روانشناس مشهور سوئیسی است. او در سال ۱۹۶۰ میلادی، دو مفهوم برونگرایی (Extroversion) و درون گرایی (Introversion) را به‌عنوان شاکلۀ اصلی شخصیت افراد مطرح کرد. یونگ این دو ویژگی را بر مبنای منبعی دسته‌بندی کرد که افراد از آن انرژی می‌گیرند. بر این اساس، برونگراها افرادی هستند که از طریق شرکت در فعالیت‌های اجتماعی و ارتباط با دیگران انرژی می‌‌گیرند. در مقابل، درونگرایان برای تأمین انرژی موردنیاز خود به سکوت و تنهایی احتیاج دارند.

یونگ در تحقیقات خود دریافت که این دو مفهوم مطلق نیستند بلکه مانند دو سرِ یک طیف هستند. افراد می‌توانند در سراسر این دو طیف قرار بگیرند؛ یعنی برونگراها حتما برخی ویژگی‌های درونگرایی را هم در خود دارند و برعکس.
ویژگی‌های اصلی افراد برونگرا

برونگرایی
شخصیت دی‌کاپریو در فیلم «گرگ وال استریت»، نمونۀ بارز یک فرد برونگرا

برونگراها با خصوصیاتی مانند خوش‌مشربی، تفریح با دوستان، و حضور مداوم و خستگی‌ناپذیر در فعالیت‌ها شناخته می‌شوند. روان‌شناسان در طی سال‌ها مطالعه، ویژگی‌های این گروه از افراد را شناسایی کرده‌اند. در ادامه، ۸ مورد از مهم‌ترین ویژگی‌های برونگرایی را معرفی می‌کنیم. با بررسی این ویژگی‌ها در خودتان می‌توانید به برونگرایی یا درون‌گرایی خودتان پی ببرید.
۱. تمایل زیادی به برقراری ارتباط با دیگران دارند

افراد با خصلت‌های برونگرایی عاشق جلب‌ِتوجه و گسترش شبکۀ ارتباطی خود هستند. آنها در مشاغلی موفق‌ترند که نیاز به تعامل بالا با دیگران دارد. این افراد از تعامل با افراد غریبه نمی‌ترسند و نگران موقعیت‌های ناشناخته و آشنایی با افراد جدید نیستند.
حتما بخوانید: ۲۴ نشانه برای اینکه شما درون‌گرا هستید نه خجالتی
۲. از سکوت و تنهایی بیزارند

درونگرایان پس از یک جلسۀ جدی یا فعالیت اجتماعی باید به پیلۀ سکوت خود بازگردند تا انرژی‌شان را بازیابند؛ درحالی‌که افراد برونگرا انرژی خود را در تعامل و حضور در کنار دیگران کسب می‌کنند. برونگراها تمایل چندانی به تنها ماندن ندارند.
۳. از حضور در کنار دیگران لذت می‌برند

برونگرایی

برونگراها از حضور در گروه‌های شلوغ و بزرگ لذت می‌برند. آنها معمولا سردستۀ گروه‌شان می‌شوند و برنامه ریزی ها را به عهده می‌گیرند. این افراد به‌ندرت دعوت به مهمانی یا عروسی یا هر نوع فعالیت جمعیِ دیگر را رد می‌کنند.
۴. دوستان زیادی دارند

افراد برونگرا به‌راحتی دوستان جدید پیدا می‌کنند. آنها تمایل زیادی به برقراری ارتباط دارند چون از انرژی دیگران بهره‌مند می‌شوند. این افراد تمایل فراوانی به گسترش شبکۀ اجتماعی خود دارند. حضور در فعالیت‌های گوناگون باعث می‌شود برونگراها آشنایان و همراهان فراوانی داشته باشند.
۵. مشکلات خود را بیشتر با دیگران در میان می‌گذارند

درونگراها ترجیح می‌دهند مشکلات‌شان را علنی نکنند، اما برونگراها تمایل بیشتری دارند که دربارۀ مشکلات‌شان با دیگران گفت‌وگو کنند و راهنمایی بگیرند. آنها تمایلات خود را به‌راحتی بروز می‌دهند و دربارۀ توقعات و انتخاب‌های خود بحث می‌کنند.
۶. خوش‌‌مشرب و خوش‌بین هستند

افراد برونگرا معمولا با کلماتی مانند خوشحال، مثبت‌اندیش، شاد و اجتماعی توصیف می‌شوند. آنها کمتر در تفکر در مشکلات‌شان غرق می‌شوند. هرچند این افراد هم مانند دیگران درگیر مشکل می‌شوند، اما ترجیح می‌دهند مسائل را نادیده بگیرند و به آینده خوش‌بین باشند.
حتما بخوانید: ۱۷ عادت گفتاری افراد خیلی دوست داشتنی
۷. ریسک‌پذیر هستند

برونگرایی ریسک پذیری

برونگراها اهل ریسک پذیری هستند. برخی نظریه‌ها شکل خاص مغز آنها را عامل این خطرپذیری می‌داند. در مطالعه‌ای مشخص شد مغز برونگرایانی که در شرط‌بندی‌ها پیروز می‌شدند، مقدار زیادی دوپامین (هورمون لذت) ترشح می‌کرد. گرچه این مطالعه فقط در حوزۀ شرط‌بندی بود اما به دیگر فعالیت‌های همراه با هیجان و ریسک نیز تعمیم‌پذیر است.
حتما بخوانید: چرا ما از ریسک پذیری می‌ترسیم؟
۸. انعطاف‌پذیر هستند

برونگراها سازگاری بالایی در موقعیت‌های مختلف دارند. گرچه ممکن است در فعالیت‌هایی مانند کار و تفریح سازمان‌یافته عمل کنند اما از گرفتن تصمیماتِ آنی نمی‌ترسند.
طیف برونگرایی

اگر همۀ ویژگی‌های بالا را در خود نمی‌یابید، نگران نباشید. در واقع، اغلب افراد ویژگی‌های برونگرایی و درونگرایی را به‌شکل نسبی بروز می‌دهند. فقط تعداد کمی در دو انتهای طیف قرار می‌گیرند. حتی آدم‌هایی که از تنها ماندن در تعطیلات وحشت دارند، به اندکی تنهایی نیاز پیدا می‌کنند.

از طرفی، ویژگی‌های شخصیتی افراد در طول زمان دچار تغییر و تحول می‌شود. شاید شما در دوران کودکی بچۀ ساکت و سربه‌زیری بودید و حالا فعال و شلوغ، یا برعکس. حتی برخی افراد خودخواسته و با کمک مشاوران یا برنامه‌های خودآموز، خصلت‌های خود را تغییر می‌دهند.

بخش بزرگی از شخصیت شما پیش از آنکه حتی اولین دوست خود را پیدا کنید، شکل می‌گیرد. ژن‌ها نقش مهمی در تعیین نوع شخصیت ایفا می‌کنند. در پژوهشی نشان داده شده است که واکنش ژن‌های کنترل‌کنندۀ دوپامین مغز، در پیش‌بینی شخصیت افراد بسیار مؤثر است. با این حال، ژن تنها عامل تعیین‌کننده نیست. تجربۀ فردی هرکدام از ما در شکل‌گیری شخصیت‌مان نقش مؤثری ایفا می‌کند.

ترکیب این دو عامل در کنار هم، شخصیت منحصربه‌فرد ما را شکل می‌دهد. شما کدام یک از ویژگی‌های بالا را در خودتان می‌بینید؟ فرد برونگرایی هستید یا درونگرا؟

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

پرورش و رشد کودک کاری بزرگ و دشوار است. برخی اوقات بعضی از والدین از درک تفاوت‌های شخصیتی میان کودکان متعجب می‌شوند. این والدین توقع دارند همۀ کودکان مثل هم رفتار کنند. این موضوع گاهی باعث رفتار اشتباه والدین و ناراحتی کودک خواهد شد. کودک خجالتی، کودک برونگرا و کودک درونگرا هرکدام ویژگی‌های خاص خود را دارند. در این مقاله با ما همراه باشید تا بیشتر به شرح این موضوع بپردازیم.

حتما بخوانید:

    نحوه رفتار با افراد درونگرا و درک آنها
    ۲۴ نشانه برای اینکه شما درون‌گرا هستید نه خجالتی
    چطور به کودک خجالتی‌ کمک کنیم با بچه‌های دیگر ارتباط برقرار کنند؟‌

تفاوت درونگرا بودن با خجالتی بودن

هرچند ممکن است خجالت و درون گرایی شبیه به هم تلقی شوند، اما دو موضوع متفاوت هستند. فرد درونگرا از تنها بودن لذت می‌برد و پس از گذراندن زمان زیاد با دیگران ازنظر احساسی خسته می‌شود. فرد خجالتی لزوما مایل به تنها بودن نیست اما از ارتباط با دیگران به وحشت می‌افتد.

دو بچه را در کلاس در نظر بگیرید. یکی از آنها درونگرا و دیگری خجالتی است. کودک درونگرا خواستار ماندن روی صندلی‌اش و کتابخوانی است، چون بودن با دیگر بچه‌ها به‌نظر او استرس‌زا است. در مقابل، کودک خجالتی می‌خواهد به جمع بچه‌ها بپیوندد اما چون از قرار گرفتن در جمع آنها می‌ترسد، روی صندلی‌اش باقی می‌ماند.
آیا درونگرایی درمان‌شدنی است؟

به بچه‌های خجالتی برای غلبه بر خجالت می‌توان کمک کرد، اما درونگرایی بخشی از وجود فرد است مثل رنگ مو و چشم. به کلام دیگر، می‌توان افراد خجالتی را درمان کرد، اما درمانی برای درونگرایی وجود ندارد. همۀ درونگراها خجالتی نیستند. در واقع، برخی از آنها توانایی‌های اجتماعی عالی‌ای دارند. باوجودِاین، فرد درونگرا پس از حضور در فعالیت‌های اجتماعی، ازنظر احساسی خسته می‌شود و نیاز دارد زمانی را در تنهایی بگذراند تا باتری احساسی‌اش دوباره «شارژ» شود.

اگرچه خجالتی بودن درمان‌پذیر است، تلاش برای تغییر دادن درونگرایی به برونگرایی می‌تواند موجب استرس و شروع مشکلاتی در عزت نفس شود. درونگراها می‌توانند راهبردهای کنار آمدن با موقعیت‌های اجتماعی را بیاموزند، اما آنها همیشه درونگرا باقی خواهند ماند.

اگر فکر می‌کنید کودک شما درونگراست، لازم است به برخی ویژگی‌های درونگرایی توجه کنید و ببینید کودک شما چند نشانه را در خود دارد.
حتما بخوانید: کتاب قدرت سکوت اثر سوزان کین؛ آشنایی با دنیای درون‌گراها
چگونه به کودکان درونگرا کمک کنیم؟

ویژگی‌های کودکان درون گرا و نحوه صحیح برخورد با آنها

پیش از هر چیز باید قبول کنیم که درونگرایی اختلال نیست تا نیازمند روش‌های درمانی باشد. بنابراین، کودک درونگرای شما واقعا به کمک نیاز ندارد. اما برای اطمینان از سلامتی و شادی کودک‌تان، می‌توانید نکاتی را رعایت کنید.

بهترین کاری که می‌توانید برای فرزندتان انجام دهید این است که این حقیقت را بدانید و بپذیرید که درونگرایی یکی از صفات شخصیتی عادی است. این موضوع را بپذیرید که کودک شما آن شخصیت اجتماعی فعالی نیست که همیشه آرزو داشته‌اید. قرار نیست خانه‌تان به‌طور منظم پذیرای دوستان زیاد کودک‌تان باشد. بپذیرید که کودک‌تان بی‌شک از گذراندن زمان در تنهایی لذت می‌برد. بپذیرید که کودک شما دوستان نزدیک انگشت‌شماری خواهد داشت.

اگر بتوانید پذیرای این ویژگی‌ها باشید، کمتر کودک‌تان را به شرکت در فعالیت‌های اجتماعی‌ای که برای او خوشایند نیست مجبور خواهید کرد.

همچنین فراموش نکنید که پس از فعالیت‌های اجتماعی، به کودک‌تان زمانی برای تنها بودن اختصاص دهید. مثلا اگر فرزندتان به جشن تولد رفته است، از خواستهٔ او برای تنها بودن پس از بازگشت به خانه شگفت‌زده نشوید. رفتن از یک موقعیت اجتماعی به یک موقعیت دیگر، حتی یک شام خانوادگی، می‌تواند برای کودک کمی استرس‌زا باشد و او را عبوس کند.

بزرگ کردن کودک درونگرا می‌تواند کار دشواری باشد، به‌ویژه برای والدین برونگرا. اما مثل تمام بچه‌ها، آنها نیز بیش از هر چیز به عشق و درک والدین‌شان نیاز دارند.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

ترس از آسانسور جزء ترس‌هایی است که به‌طور رسمی فوبیا به حساب نمی‌آید. امروزه استفاده از آسانسورها بسیار رایج است. تعداد زیادی از افراد هنگامی که به استفاده از آسانسور در مسیرهای طولانی می‌اندیشند، ترسی هرچند ناچیز را تجربه می‌کنند. اما علت آن چیست؟ در این مطلب درباره ترس از آسانسور و نحوه غلبه بر آن صحبت خواهیم کرد. همراه ما باشید.

حتما بخوانید:

    فوبیای کوتاه کردن مو چیست و چطور می‌توان بر آن غلبه کرد؟
    آنچه باید درباره ترس از ارتفاع بدانید
    غلبه بر ترس از مرگ با ۴ راهکار کاربردی و موثر

علت ترس از آسانسور

در بسیاری از افراد، ترس از آسانسور از فوبیای خاص دیگری نشئت می‌گیرد که فرد به آن مبتلاست، اما به‌تنهایی خود را نشان می‌دهد؛ به این معنا که شاید فکر کنید فقط از سوار شدن به آسانسور می‌ترسید، اما این ترس در یک فوبیای دیگر ریشه دارد. ترس از آسانسور، مثل سایر انواع فوبیا می‌تواند از معمولی تا شدید باشد.
۱. تنگناهراسی یا کلاستروفوبیا

علت ترس از آسانسور - کلاستروفوبیا

کلاستروفوبیا به‌معنای ترس از محیط‌های بسته است. کابین کوچک و بستۀ آسانسور ممکن است باعث بروز واکنش‌های مربوط به تنگناهراسی شود.
۲. انزواطلبی یا آگورافوبیا

ترس از گرفتار شدن در وضعیتی است که فرار از آن مشکل یا غیرممکن باشد. افراد مبتلا به انزواطلبی معمولا از شلوغی دوری می‌کنند و بسیاری از این افراد هیچ مشکلی با آسانسور ندارند. بااین‌همه، چون فرار از شلوغی در آسانسور ممکن نیست، اکثر مبتلایان به انزواطلبی ترجیح می‌دهند که از آسانسور استفاده نکنند.
۳. تجارب گذشته

در بسیاری از موارد، فوبیا ناشی از تجاربی است که در گذشته موجب ترس ما شده‌اند. کسانی که تجربۀ گیر کردن در آسانسور حتی به‌مدت کوتاه را دارند، بیشتر از دیگران از سوار شدن به آسانسور می‌هراسند. البته شاید این تجربۀ تلخ برای خود شما اتفاق نیفتاده باشد و تجربۀ بد یکی از اطرافیان‌تان موجب بروز ترس در شما شود.

در بسیاری از فیلم‌های ترسناک، جشن‌های هالووین و مراسم ترسناک در فرهنگ برخی جوامع، آسانسورها نقش پررنگی دارند. زمانی که در زندگی واقعی، مشکلی در یک آسانسور به وجود می‌آید، تصاویر مربوط به آن اتقاق به‌طور گسترده از رسانه‌ها پخش می‌شود و تا مدت‌ها از طریق اینترنت قابل‌مشاهده است.

مشاهدۀ حوادث ترسناک مربوط به آسانسور برای ایجاد ترس از آسانسور در بسیاری از افراد کافی است.
حقایقی دربارۀ امنیت آسانسور

مثل بسیاری از کارهایی که در زندگی انجام می‌دهیم، در استفاده از آسانسور هم ممکن است احتمال خطر ناچیزی وجود داشته باشد. بسیاری از مردم تصور اشتباهی از نحوۀ کار آسانسور دارند.
روش کار آسانسور

الیجاه اوتیس در سال ۱۸۵۳ با ابداع سیستم ترمز، انقلابی در صنعت آسانسور به پا کرد. این سیستم برای مواقعی طراحی شده بود که طناب بالابرندۀ آسانسور دچار مشکل می‌شد. بعد از این ابداع، با پیشرفت‌ تکنولوژی و قوانین امنیتیِ وضع‌شده، امنیت آسانسورها به‌طور چشمگیری افزایش یافت.

امروزه آسانسورها با مجموعه‌ای از کابل‌ها پشتیبانی می‌شوند. هریک از این کابل‌ها به‌تنهایی قدرتِ نگه‌ داشتن یک ماشین پر از بار را دارند. درهای بیرونی آسانسور تا زمانی که کابین در محل اصلی خود مستقر نشود، باز نمی‌شوند و این سیستمْ خطر سقوط در چاه آسانسور را به حداقل می‌رساند. سیستم‌های کنترل سرعت و هدایت‌کننده، با نهایت دقت، آسانسور را به‌سمت مقصد موردنظر هدایت می‌کنند.

آسانسورهای مدرن «اتاق امن» نام گرفته‌اند، چون در مواقعی که سیستم آسانسور با مشکل مواجه شود، کابین آسانسور از هر لحاظ، امن‌ترین مکان است. کابین آسانسور به تلفن و سیستم هشدار اضطراری مجهز است تا در شرایط خاص، سرنشینان آسانسور بتوانند درخواست کمک کنند. سیستم تهویۀ هوا در داخل کابین‌ها، مشکل کمبود اکسیژن را در توقف‌‌های طولانی برطرف می‌کند.
حوادث مربوط به آسانسور

به هر حال، حوادث مربوط به آسانسور گاهی اتفاق می‌افتند. آسانسورها ممکن است گیر کنند و در مواقع نادری سرنشینان آسانسور ممکن است یک روز کامل را در آسانسور بمانند؛ اما در چنین مواردی جز گرسنگی، تشنگی و کمی خستگی مشکل دیگری محبوس‌شدگان را تهدید نمی‌کند.

حوادث بسیار مخرب مربوط به آسانسور به‌ندرت پیش می‌آیند. مثلا در سال ۲۰۱۱ دو زن به فاصلۀ دو هفته در دو مکان متفاوت از آمریکا جان خود را از دست دادند. در حادثه‌ای که در کالیفرنیا به‌علت مشکل در ریل آسانسور روی داد، زنِ داخل کابین تصمیم می‌گیرد هنگام توقف کابین بین دو طبقه، از آسانسور بیرون بپرد. بررسی آسانسور بعد از حادثه نشان داد که آسانسور مشکلی نداشته و به‌درستی کار می‌کرده است؛ اما مقصر اصلی حادثۀ نیویورک کارگرانی بودند که فراموش کرده بودند سیستم ایمنی آسانسور را به‌درستی کنترل کنند.
نکات ایمنی

ترس از آسانسور و نکات ایمنی

وقوع برخی اتفاقاتِ خطرساز در وسیله‌هایی مثل آسانسور اجتناب‌ناپذیر است. ازاین‌رو، «سازمان ایمنی آسانسور و پله‌برقی» (EESF) لیستی از تدابیر برای ایمنی کسانی وضع کرده است که از این وسایل استفاده می‌کنند. برخی از مواردی که در این لیست تدابیر ایمنی آمده، به شرح زیر است:

    برای باز نگه داشتن درِ آسانسور به‌جای هل دادن درها، از کلید مخصوص باز کردنِ در استفاده کنید؛
    مراقب باشید که کیف یا لباس‌تان هنگام بسته شدن درها، لای درِ آسانسور گیر نکند؛
    در مواقع اضطراری، داخل کابین آسانسور بمانید؛
    درصورتی‌که آتش‌سوزی در ساختمان رخ داد، از پله‌ها به‌جای آسانسور استفاده کنید.

غلبه بر ترس از آسانسور

در بسیاری از افراد، یادگیری راهکارهای امنیتی و آشنایی اولیه با سازوکار آسانسور به غلبه بر ترس معمولی از آسانسور کمک می‌کند. همچنین تماشای چندساعتۀ آسانسور شیشه‌ای نیز می‌تواند در رفع ترس از آسانسور مفید باشد.

اگر ترس شما بسیار شدید و مداوم است، بهتر است از متخصص کمک بگیرید. ترس از آسانسور ممکن است باعث رد کردن یک پیشنهاد کاری خوب در طبقات بالای یک ساختمان، امتناع از ملاقات بیمارانی که در طبقات بالای بیمارستان بستری هستند و بالا رفتن از ده‌ها پله به‌جای استفاده از آسانسور شود.

این نکته را به خاطر بسپارید که با کمک مشاور و کمی تمرین، اجازه نخواهید داد که ترس از آسانسور، زندگی شما را مختل کند.

  • sahar artbox