دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

بایگانی

۶۰ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تیک عصبی حرکات سریع و تکراری ماهیچه‌هاست که باعث اختلال در اعمال حرکتی بدن می‌شود. در سال‌های ابتدایی زندگی هر انسان تا حدود ۵ سالگی، این موضوع عادی است و به‌ندرت در بزرگ‌سالی رخ می‌دهد. تیک مشکلی جدی است و در طول زمان گسترش می‌یابد. تیک عصبی می‌تواند باعث اختلال در فعالیت‌های روزانه بشود. سندروم تورِت نیز نوعی از تیک است که باید جداگانه به درمان و رفع آن پرداخت. این بیماری با طولانی‌شدن تیک بیش از یک سال ایجاد می‌شود.

حتما بخوانید:

    اختلال شخصیت مرزی چیست و چطور درمان می‌شود؟
    اختلال اضطراب فراگیر یا GAD چیست؟
    فوبیا چیست؛ آشنایی با انواع اختلال هراس و راههای درمان آن

انواع تیک عصبی

تیک عصبی چیست

انواع مختلفی تیک عصبی وجود دارد. برخی از آنها حرکات بدن را تحت تأثیر زیادی قرار می‌دهد. به این تیک‌ها، تیک عصبی حرکتی گفته می‌شود. برخی دیگر نیز روی صدای افراد تأثیر می‌گذارند. از انواع تیک عصبی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    چشمک‌زدن و به‌هم‌خوردن پلک‌ها، اخم غیرارادی و چروک‌شدن مدام بینی؛
    تکان‌های سریع ناحیه‌ی سر؛
    تماس انگشت‌ها به حالتی شبیه بشکن‌زدن؛
    لمس غیرارادی اجسام و افراد؛
    آب بینی را بالا کشیدن و خرخر کردن؛
    تکرار حرف یا عبارت‌ها که گاهی آزاردهنده و از نظر دیگران توهین‌آمیز تلقی می‌شود.

تیک عصبی می‌تواند به دلایل مختلفی نظیر استرس، اضطراب، خستگی، هیجان یا حتی شادی رخ بدهد. اگر روی این مشکل متمرکز شویم و مدام درباره‌ی آن صحبت کنیم، حتی وخیم‌تر نیز خواهد شد.

این مشکل معمولا با احساسی ناخوشایند در بدن آغاز می‌شود. این احساس ناخوشایند در بدن ادامه دارد تا به تیک منجر می‌شود.
مراجعه به پزشک

در بسیاری از موارد تیک عصبی چندان مشکل جدی و خطرناکی نیست و موجب تخریب مغز نمی‌شود. در مواقعی که این مسئله زیاد جدی نباشد، به همان سرعتی که رخ داده است، از بین خواهد رفت.

اما در بعضی موارد که علائم آزاردهنده و جدی‌تر هستند، یا فرزندتان دچار چنین مشکلی می‌شود، بهتر است به پزشک مراجعه کنید:

    شدت دفعات وقوع تیک عصبی در شما زیاد و رو‌ به افزایش است.
    وجود تیک عصبی باعث مشکلات اجتماعی و عاطفی مانند طرد شدن، انزوا و آزاردیدن بشود.
    بعضی از انواع تیک باعث می‌شود تا فرد ناخواسته به خودش آسیب جسمی بزند.
    فعالیت‌های روزانه به‌خاطر تیک با اختلال و مشکل رو‌به‌رو بشوند.
    اگر تیک منجر به ایجاد سایر احساسات و عوارض منفی مانند افسردگی، عصبانیت، خودآزاری و… بشود.

پزشک معالج برای تشخیص نوع و علت تیک عصبی باید مریض را به‌دقت معاینه کند و اگر بتواند وقوع تیک را ببیند، کمک شایانی به تشخیص و درمان خواهد کرد. اگر تیک عصبی مرتب رخ نمی‌دهد، مریض می‌تواند با تصویربرداری از آن بدون اغراق و تمرکز بیش‌ازحد در هنگام فیلم‌برداری این موضوع را دقیق‌تر به پزشک نشان بدهد.
درمان تیک عصبی

اگر تیک عصبی چندان جدی و شدید نباشد، می‌توان با درمان‌های خانگی آن را رفع کرد. مثلا تلاش برای کاهش استرس و خستگی‌ها باعث می‌شود تا این مشکل تا حدود زیادی رفع بشود و از بین برود.

اما درصورتی‌که تیک عصبی زندگی عادی و روزمره‌تان را دچار اختلال کند، حتما باید به درمان‌های جدی‌تر فکر کنید. از میان درمان‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    درمان با ایجاد عادات معکوس: در این روش باید با شکل‌گیری عادت‌های حرکتی در فرد، حرکت‌های ناشی از تیک عصبی خنثی شوند. با تقویت عادت‌های حرکتی جدید و خنثی‌کننده‌، تیک‌های عصبی به‌مرور از بین خواهند رفت.
    ERP نیز روش دیگری است که به‌معنای قرارگیری در حالت تیک با عادت‌کردن به آن است. یعنی فرد درگیر تیک عصبی به‌نوعی وقوع تیک را پیش‌بینی می‌کند و می‌تواند آن را کنترل کند.

روش‌های درمان دارویی نیز وجود دارد که در کنار روش‌های روان‌درمانی و… استفاده می‌شوند یا اگر بقیه‌ی روش‌های باعث بهبودی نشوند، از این درمان استفاده می‌‌شود.
این مشکل چقدر طول می‌کشد

مدت بیماری تیک عصبی

با گذشت زمان، بعضی تیک‌ها کاملا از بین می‌روند و بعضی دیگر شدیدتر می‌شوند. گاهی‌ اوقات این تیک‌ها چند ماه طول می‌کشد ولی در بیشتر مواقع فرد را حدود چند سال درگیر خود می‌کند. این مشکل از حوالی ۸ سالگی تا بلوغ شکل می‌گیرد و معمولا بعد از بلوغ حادتر نیز می‌شود.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که:

    از هر ۳ نفر، ۱ نفر در بزرگسالی تیک عصبی را تجربه نخواهد کرد.
    از هر ۳ نفر، ۱ نفر در بزرگسالی فقط تا حدی خفیف، تیک عصبی را تجربه می‌کند.
    از هر ۳ نفر، ۱ نفر در بزرگسالی درصورت وقوع تیک عصبی شدت مشکل برای او حاد خواهد بود.

دلایل تیک عصبی

علت تیک عصبی دقیقا مشخص نیست. این مشکل ریشه در تغییرات بخش‌هایی از مغز دارد که کنترل حرکات را برعهده دارند. به‌نظر می‌رسد که این مسئله بیشتر ریشه‌ی ارثی و خانوادگی دارد و گاهی نیز به‌عنوان عوارضی از مشکلات دیگر مانند اختلال وسواس و بیش‌فعالی است.

بیماری‌های مانند هانتینگتون و اختلالات مغزی نیز می‌تواند موجب تیک عصبی بشود. درضمن، مصرف بعضی مواد مخدر نظیر کوکائین و آمفتامین نیز باعث تیک عصبی در مصرف‌کننده می‌شود.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

وقتی صحبت از شانس می‌شود، این آدم‌های خوش‌شانس هستند که حسابی فحش می‌خورند، اما بگذارید همین اول کار خیال‌تان را راحت کنم، پدیده‌ای به نام شانس وجود خارجی ندارد. آن نعل اسبی که بالای در آویزان کرده‌اید دکور خوشگلی است، اما مطمئن باشید برایتان شانس نخواهد آورد. سباستین مارشال عاشق این است که ذهنیت‌های کهنه را به چالش بکشد. او این بار «شانس» را مورد هدف قرار داده است. بخوانید، بیاموزید و لذت ببرید و ببینید که آیا شانس وجود دارد.
حتما بخوانید: چطور خوش‌شانس باشیم

اگر به وجود شانس و بخت معتقدید، ناگزیر باید یا باور داشته باشید که:

۱. برخی آدم‌‏ها به طور مداوم قانون احتمالات را زیر سبیلی رد می‏‌کنند

یا اینکه:

۲. بعضی چیزها حاصل رابطه‌ی علت و معلولی نیست.

همه می‌دانیم که زندگی سلسله‌ای از احتمالات است. هر روز این احتمال وجود دارد که چیزهای خاصی اتفاق بیفتند. اگر بخواهید زندگی موفقیت‌آمیزی داشته باشید، باید خودتان را در معرض تمام چیزهایی قرار دهید که امکان موفقیت را بالا می‌برند و امکان شکست را پایین می‌آورند. البته ممکن است کارها، آنطور که انتظار دارید، نتیجه ندهند؛ اما اگر خودتان را در معرض چیزهای خوب قرار دهید و از چیزهای بد پرهیز کنید، احتمالا عاقبت خوبی نصیبتان خواهد شد.

مطالعه کنید، اجتماعی باشید، همت کنید و پروژه‌هایتان را تمام کنید، شروع کنید به نوشتن، چیزی بسازید، مهارت جدیدی یاد بگیرید و با مردم خوب برخورد کنید.

حالا اگر بخواهید در زندگی شکست بخورید، خودتان را در موقعیتی قرار بدهید که احتمالات بد، شانس زیادی داشته باشند و احتمالات خوب از شانس کمی برخوردار باشند. از این مدل‌ها که برای گرفتن نتیجه‌ی کوتاه مدت، باید هزینه‌ی بلندمدتی پرداخت: مثل سیگار کشیدن، روی هوا پول قرض کردن و بست پای تلویزیون نشستن.

اگر به قرار دادن خود در معرض کارهایی که احتمال موفقیت را بالا می‌برند و ناموفقیت را محدود می‌کنند، ادامه بدهید، خود به خود «خوش‌شانس» خواهید شد. اگر شغلِ توپ یا قرارداد خفنی نصیبتان شد که شانس دریافت آن ۱ به ۱۰۰۰ بود، آیا معنیش این است که خوش‌شانس هستید؟ نه، مخصوصا وقتی که برای هزار جا، فُرم تقاضا پر کرده باشید و مخ هزار نفر را به کار گرفته باشید. اگر به خودتان بگویید، «خیلی خب، من تا روزی که به فلان چیز دست پیدا نکردم به تلاشم ادامه می‌دهم» نهایتا آن چیز را به دست خواهید آورد.
حتما بخوانید: چطور شکست را به پیروزی تبدیل کنیم؟

اینهایی که چیزهای خوب را صرفا به وسیله‌ی به دنیا آمدن به دست آورده‌اند چه؟ اینها مگر خرشانس نیستند؟ نه، قطعا نه – هر کدامشان پیش‌زمینه‌ی خودشان را دارند، تمرینات‌شان، کشوری که در آن زندگی می‌کنند، شهری که ساکن آن هستند و چیزهای دیگر – و این چیزها نتیجه‌ی زحمات و تصمیم‌های آگاهانه‌ی آدم‌های قبل از خودشان است. چه ربطی به شانس دارد؟

پدرِ پدربزرگم گدا-گُشنه و خشتک‌پاره بود. یعنی، رسما شلوار پاره پایش بود. پدربزرگم هم آدم فقیر و تنگدستی بود. وقتی که پس از جنگ جهانی دوم، از خدمت سربازیش در اقیانوس آرام مرخص شد و برگشت، با مادربزرگم ازدواج کرد و صاحب ۹ بچه شد. همیشه هشت‌شان گروی نُه‌شان بود. مادر من بچه‌ی هشتم این خانواده بود. او (و متعاقبا من) تنها به این دلیل وجود داریم که این خانواده فکر می‌کردند بچه آوردن کار مهمی است. همین. مادرم سخت کار کرد تا از فلاکت در بیاید و من در حالی به دنیا آمدم که نسبت به نسل قبلی‌ام، یک کوچولو فرصت بیشتری داشتم. همچنین از تمامی مخترعین و دانشمندان و مهندسین و تُجاری که دنیا را قبل از به دنیا آمدن من، ساختند و بهبود بخشیدند، صمیمانه قدردانی می‌کنم.

اما آیا این چیزی که نصیب من شده شانس است؟ نه. این، اقدامات آگاهانه و تعمدی انسان‌ها برای ساختن دنیاست. آیا تُخم و تَرَکه‌ی راتشیلد (Mayer Rothschild) بنیان‌گذار امپراتوری بانکی راتشیلد، آدم‌های خرشانسی هستند؟ نه، علت موفقیتشان این بود که بابایشان تصمیم گرفت سخت کار کند، پولش را ذخیره کند، بچه‌هایش را خوب بزرگ کند و نسل بعدی را بسازد، نه اینکه فقط هر چیزی دم دستش رسید را خودش بخورد و مثل بیشتر مردم «خوشگل زندگی کند» و برود پی کارش.

عمارت راتشیلد - آیا شانس وجود دارد

آن زمانی که عمارت راتشیلد را می‌ساختند، شانس کدام گوری بود؟ سر و صدای بنّایی بود، درست. کار سخت بود، درست. نظم و انضباط بود، درست. روابط محکم خانوادگی بود، درست. شانس چی؟ نه. تمامش حاصل روابط علت و معلولی بود، با چاشنی کمی از «احتمالات».
آدم‌هایی که بر اثر زمین لرزه جانشان را از دست می‌دهند چه؟ بدشانس‌اند؟ یا اینکه به اندازه‌ی کافی ساختمان‌های محکمی نساخته‌اند و برایشان راه‌پله‌ی اضطراری تعبیه نکرده‌اند؟ حالا چون من می‌گویم «شانس وجود ندارد» معنیش این نیست که «همه چیز تحت کنترل ماست» – اما جداً، اگر دو سال آزگار پولتان را پس انداز نکرده بودید و آن را در چند فعالیت تجاری نخوابانده بودید، آیا اکنون که روز مبادا فرا رسیده، به فلاکت نمی‌افتادید؟ اگر می‌افتادید اسمش بدشانسی بود؟ آیا ارزش نداشت در سال‌های قبل چند چیز را فدا کنید تا آماده‌ی چنین وضعیتی (تورم ناگهانی/سقوط بازار بورس/تغییرات وضعیت سیاسی/هر چیزی) باشید؟
پس از وقوع بحران، بعضی‌ها بدجوری به هچل می‌افتند و بعضی‌های دیگر که آماده‌اند، کَک‌شان هم نمی‌گزد. این شانس است؟ نه. شانس اصلا وجود ندارد.

وقتی کسی، بدون اینکه مقصر باشد، جان شیرین خودش را در سوانح رانندگی از دست می‌دهد چه؟ خب، این محتمل‌ترین جایی است که می‏‌توانید بگویید «بدشانسی» آورده، اما حتی در همین مورد هم فکر کنید ببینید آیا نهایت دقت و احتیاط را اعمال کرده است؟

یک بار در کشور کامبوج بودم و داشتم از روی خط عابر پیاده عبور می‌کردم که چشم‌تان روز بد نبیند، ناگهان یک موتورسیکلت با سرعت تمام از سمت خلاف خیابان آمد و شَـــتـــَرَق زد به من و نقش بر زمینم کرد. راننده‌اش هم پسرک نوجوانی بود که گواهینامه نداشت. بدشانسی بود؟ نه! قانون احتمالات بود. شُل و وِل بودن قوانین راهنمایی رانندگی در جهان سوم بود. خلاصه که من را به کلینیک بردند و چند تا بخیه خوردم و جان سالم بدر بردم. زندگی ادامه دارد.
حتما بخوانید: ۱۰ مهارت ضروری برای موفقیت در هر کاری

سلطه‌ی موتوری‌ها در پایتخت کامبوج - آیا شانس وجود دارد

اما اگر صدای ناقوس مرگ زودتر از موعد دربیاید چه؟ هر کاری از دستتان برآمده انجام داده‌اید و دیگر این یکی را نمی‌توانید کنترل کنید. اما حتی اینجا هم من می‌گویم شانس کجا بود؟ در ضمن هیچ جایش هم تراژیک و غم‌انگیز نیست. بالاخره روزی هم زمان شما فرا می‌رسد. من هر روز به این قضیه فکر می‌‏کنم – ما روی سیاره ی زمین، وقت زیادی نداریم. شاید ۱ ماه، ۸ سال، ۵۰ سال، ۷۰ سال یا ۱۰۰ سال باشد – که هیچ کدامشان هم خیلی وقت زیادی نیست، اما برای انجام دادن تمام کارهای خوبی که قادر به انجام دادنشان هستیم، خیلی وقت کمی است.

ولی سؤال‌های بهتری می‌توان پرسید: آیا از زندگی‌تان به شیوه‌ای درست استفاده می‏‌کنید؟ بهترین کاری که از دستتان برمی‌آید را انجام می‌دهید؟ آیا به دنبال چیز معناداری در زندگی خود می‌گردید؟ بهترین چیزها را یاد می‏‌گیرید؟ استعداد خودتان را شکوفا می‏‌کنید؟ وقت‌تان را به خوبی می‌گذرانید؟ به مردم خدمت می‌‏کنید؟ قدر زندگی را می‌دانید؟

اگر جواب مثبت باشد، آن وقت نیازی نیست از مُردن خود شرمنده باشیم. این شتری است که درِ خانه‌ی همه‌ی ماها می‌خوابد. اینجا هم شانسی وجود ندارد – تمامش روابط علت و معلولی و قانون احتمالات است. مثلا این احتمال وجود دارد که فردا نتوانید نفس بکشید و امروز آخرین روز زندگی‌تان باشد. من هر روز در خلوت خودم عمیقا به این مسئله فکر می‏‌کنم – تا زمانی که این شتر آمد و درِ خانه‌ی من خوابید، نگویم این از روی بدشانسی یا خوش‌شانسی من است، اینها تمامش رابطه‌ی علت و معلولی و قانون احتمالات است.

اگر از وقتم به خوبی استفاده کرده باشم، موقعی که شتر خوابید، بدشانسی نیاورده‌ام، چون بالاخره که این شتر لعنتی می‌آید می‌خوابد. فرقی هم نمی‌کند کِی بخوابد، چون زمان مثل برق و باد می‌گذرد. اما هر چیزی در این مورد دخیل باشد، شانس هیچ دخلی به این قضیه ندارد.

هنوز هم فکر می‌کنید که آیا شانس وجود دارد؟

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

 اشتراک‌گذاری

بسیار مهم است که مراقب رفتارمان باشیم و سعی کنیم با درک احساسات اطرافیان و یادگرفتن مهارت های برقراری ارتباط درست، در بهبود روابط اجتماعی و شغلی خود موفق عمل کنیم. همه‌ی ما گاهی اشتباهاتی مرتکب می‌شویم، این اشتباهات می‌توانند در رابطه با دوستان یا اعضای خانواده‌ی ما باشد یا در محیط و در ارتباط با همکاران یا رئیس‌مان. گذشته از اینکه هیچ‌کس نمی‌خواهد افرادی را که دوست‌شان دارد ناراحت کند، نباید اجازه دهیم یک اشتباه ناخواسته به قیمت از دست دادن یک دوست قدیمی یا به خطر انداختن شغل‌مان تمام شود (جدا از ناپسند بودنِ صدمه به احساسات دیگران، احتمالا شما هم قبول دارید که پیدا کردن دوست یا پیدا کردن شغل جدید چندان راحت نیستند!) هرچند عذرخواهی بابت اشتباهات، دشوار به‌نظر می‌رسد اما از آنجایی‌که در بهبود رابطه‌ی آسیب‌دیده نقش حیاتی ایفا می‌کند، در این نوشته می‌خواهیم درباره‌ی عذرخواهی و نحوه‌ی بیان آن با شما صحبت کنیم.

حتما بخوانید:

    ضروری‌ترین مهارت های زندگی که در مدرسه یاد نمی‌گیرید
    ۱۷ سؤالی که به شما کمک می‌کند بهتر ارتباط برقرار کنید
    چگونه قضاوت کردن در مورد دیگران را متوقف کنیم؟

برای عذرخواهی آماده شوید
۱. «حق با کیست» را رها کنید

بحث درباره‌ی موضوعی که به بیش از یک نفر مربوط می‌شود، فایده‌ای ندارد. برداشت افراد از تجربیات مشترک‌شان کاملا ذهنی و منحصربه‌فرد است. هیچ‌کس نمی‌تواند یک تجربه‌ی منحصربه‌فرد را توضیح بدهد، چراکه ممکن است دو نفر از یک وضعیت مشابه دو نوع تفسیر متفاوت در ذهن خود داشته باشند. پس برای عذرخواهی، صرف‌نظر از اینکه حق با طرف مقابل است یا نه، شما باید احساس ناراحتی او را تصدیق کنید.

    تصور کنید بدون همسرتان به سینما بروید. او چون حس می‌کند نادیده گرفته شده، ناراحت می‌شود. فارغ از اینکه او حق دارد ناراحت شود یا نه، یا شما حق دارید تنهایی به جایی بروید، هنگام عذرخواهی برای آنکه از دلش دربیاورید باید حق را به او بدهید و به او بفهمانید می‌دانید ناراحت شده است.

۲. از ضمیر «من» استفاده کنید

اگر عذرخواهی کلامی برای‌ تان خیلی سخت است می‌ توانید احساسات‌ تان را بنویسید - عذرخواهی

یکی از رایج‌ترین اشتباهات هنگام عذرخواهی، مخاطب قرار دادن طرف مقابل است. دوستان عزیزم شما در حال عذرخواهی هستید و این یعنی طرف مقابل احساس خوبی ندارد، پس، از ضمیر «من» استفاده کنید تا او حس کند مسئولیت خطایی را که مرتکب شده‌اید، به‌عهده می‌گیرید. اما یادتان باشد لزومی ندارد مسئولیت رفتار تهاجمی یا توهین‌آمیز دیگران را هم شما به‌عهده بگیرید. از طرفی، بهتر است در این مواقع حواس‌تان به خودتان باشد، به عذرخواهی‌تان فکر کنید و دیگران را هم سرزنش نکنید. اگر کار اشتباهی انجام دادید، مسئولیتش را به‌عهده بگیرید و بگذارید دیگران مسئولیت اشتباهات‌شان را خودشان بپذیرند و بابتش عذرخواهی کنند.

    یکی از روش‌های رایج اما بی‌فایده‌ی عذرخواهی این است که فردِ مثلا پشیمان می‌گوید: «متأسفم ناراحت شدی» یا «متأسفم که احساساتت جریحه‌دار شد». عذرخواهی به پوزش بابت احساسات دیگران نیازی ندارد؛ نیازمند آن است که شما مسئولیت آسیب زدن به آن احساسات را به‌عهده بگیرید. این نوع عذرخواهی در واقع مسئولیت ناراحتی طرف مقابل را به‌عهده‌ی خودش می‌گذارد. پس خودتان را گول نزنید که من عذرخواهی کردم.
    در عوض بر خودتان تمرکز کنید و بگوید: «متأسفم که باعث ناراحتیت شدم». مسئولیت ناراحتی را که باعثش خودتان هستید، به‌عهده بگیرید و انگشت اتهام را به سمت خودتان برگردانید.

حتما بخوانید: ۶ دلیل علمی که نشان می‌دهد مهربان بودن برای سلامتی مفید است
۳. اشتباه‌تان را توجیه نکنید

طبیعی است که هر کسی در تلاش برای توجیه مشکل به‌وجود آمده است، اما این امر با نفس عذرخواهی تناقض دارد و طرف مقابل عذرخواهی شما را صادقانه حس نمی‌کند.

    ممکن است توجیه اشتباه بیانگر این مطلب باشد که طرف مقابل شما دچار سوءِتفاهم شده است؛ مثل وقتی که می‌گوییم: «شما اشتباه متوجه شدید» اما در عین حال ممکن است به نظر طرف مقابل این طور بیاید که شما کلا منکر آسیبی شده‌اید که به او وارد شده. مثل وقتی که بگویید: «آن‌قدرها هم بد نیست» یا از آن بدتر اینکه بگوییم: «می‌دونم اذیت شدی اما من نمی‌تونم کاری در این مورد انجام بدم.»

۴. با احتیاط خودتان را تبرئه کنید

باید چنان محتاطانه رفتار کنید که این عذرخواهی به توجیه رفتار شما تبدیل نشود - عذرخواهی

عذرخواهی می‌تواند نشان‌دهنده‌ی غیرعمدی بودن اشتباه شما باشد. وقتی عذرخواهی می‌کنید، در واقع به طرف مقابل اعلام می‌کنید که برای‌تان مهم است و قصد آسیب‌زدن به او را نداشته‌اید. در عین حال باید چنان محتاطانه رفتار کنید که این عذرخواهی به توجیه رفتار شما تبدیل نشود. در واقع مرز باریکی بین این دو وجود دارد و باید خیلی مراقب باشید تا تلاش‌تان نتیجه‌ی معکوس ندهد. چون قطعا کسی که از او عذرخواهی می‌کنید، فرد مهمی در زندگی شماست.

    وقتی می‌خواهید طرف مقابل بداند اشتباه‌تان عمدی نبوده، مثلا می‌توانید بگویید: «قصد آزارت رو نداشتم»، «کاملا تصادفی ناراحتت کردم» یا هنگامی‌که می‌خواهید طرف مقابل بداند کنترل اوضاع از دست‌تان در رفته بوده است می‌توانید بگویید:«حواسم سرجایش نبود». حواس‌تان باشد از جملات و کلمات، درست استفاده کنید تا طرف مقابل بداند قبل از اینکه به‌دنبال تبرئه کردن خودتان باشید، اشتباه‌تان را قبول کرده‌اید.
    وقتی صرفا عذرخواهی می‌‌کنید، احتمال کمتری برای بخشش وجود دارد تا زمانی‌که دلیل کارتان را بیان می‌کنید. کسی که آزارش داده‌اید زمانی که ببیند، شما مسئولیت خطایتان را به‌عهده گرفته‌اید و اعتراف می‌کنید که کارتان ناراحتش کرده، رفتار مناسبی دارید و دیگر آن اشتباه را تکرار نخواهید کرد، خیلی راحت‌تر شما را می‌بخشد.

۵. «ولی» و «اما» نیاورید

تقریبا بیشتر عذرخواهی‌هایی که در آنها کلمه‌ی «ولی» یا «اما» به‌کار برده می‌شود، از نظر طرف مقابل معذرت‌خواهی محسوب نمی‌شوند. دوستان عزیزم این دو کلمه مانند پاک‌کن عمل می‌کنند. درواقع «ولی» یا «اما» تمرکز را از روی عذرخواهی یعنی پذیرفتن مسئولیت خطا و ابراز تأسف برمی‌دارد و روی توجیه‌کردن می‌گذارد. «اما» یا «ولی» دو کلمه‌ای هستند که فرد با شنیدن آن دیگر تمایلی به گوش دادن بقیه‌ی حرف شما نخواهد داشت. درواقع او به جای آنکه بشنود عذرخواهی می‌کنید، می‌شنود: «اما درواقع مقصر شما بودید.»

    پس حواس‌تان باشد، جملاتی را شبیه به «ببخشید اما واقعا حوصله ندارم» هرگز برای عذرخواهی به‌کار نبرید. این جمله و عبارات مشابه روی عذرخواهی به‌منظور توهین به فرد مقابل، تأکید می‌کند نه به‌عنوان اظهار تأسف در قبال آزار او.
    به‌جای استفاده از «اما» می‌توانید بگویید: «ببخشید که بد حرف زدم، می‌دونم که ناراحت شدی، من خسته بودم و یه چیزی گفتم، عذر می‌خوام…»

حتما بخوانید: طرز برخورد با افراد دمدمی‌ مزاج چگونه است؟
۶. شخصیت و نیازهای دیگران را درنظر بگیرید

مطالعات نشان می‌دهند میزان خودمحوری فردی که از او عذرخواهی می‌کنید، بر میزان پذیرش معذرت‌خواهی شما مؤثر است. درواقع نوع نگاه دیگران به رابطه‌ی شما با این فرد، اینکه دیگران درباره‌ی شما و او چه فکری می‌کنند، مشخص می‌کند که چه نوع عذرخواهی درباره‌ی هر فردی اثرگذار است.

    مثلا افرادی که مستقل هستند و به چیزهای ارزشمندی مثل عدالت و حق اهمیت می‌دهند، دوست دارند فرد خطاکار از آنها عذرخواهی کند و درصدد جبران آسیبی باشد که به آنها وارد کرده.
    برای افرادی که ارزش زیادی برای رابطه‌های نزدیک‌شان قائل هستند، ممکن است ابراز همدردی و پشیمانی بیش از جبران اشتباه مهم باشد.
    برای برخی افراد ارزش‌ها و قوانین اجتماعی اهمیت خاصی دارند و خود را عضو کوچکی از اجتماعی بزرگ‌تر می‌دانند و معمولا آن نوع عذرخواهی‌ برای این افراد پذیرفتنی است که فرد خطاکار به ارزش‌هایی که نادیده گرفته، اعتراف کند.
    اگر فردی را که می‌خواهید از او عذرخواهی کنید خوب نمی‌شناسید، سعی کنید عذرخواهی‌تان شامل مقدار کمی از تمام این چیزها باشد. این شیوه‌‌ی عذرخواهی می‌تواند نشان‌دهنده‌ی اهمیتی باشد که برای فرد و عذرخواهی از او قائل هستید.

۷. اگر دوست داشته باشید می‌توانید نامه‌ی عذرخواهی بنویسید

اگر عذرخواهی کلامی برای‌تان خیلی سخت است، می‌توانید احساسات‌تان را بنویسید. این نوع عذرخواهی از این لحاظ خوب است که می‌توانید مطمئن شوید جملات و احساسات‌تان را به‌درستی به‌کار برده‌اید. زمان بگذارید و ببینید دقیقا چه احساسی دارید؟ چرا می‌خواهید عذرخواهی کنید؟ و چه کاری باید انجام بدهید تا مشخص شود دیگر این اشتباه تکرار نخواهد شد؟

    اگر احساس می‌کنید هنگام عذرخواهی ممکن است بیش‌ازاندازه احساساتی شوید، می‌توانید چیزهایی که قصد گفتنش را دارد، یادداشت کنید و همراه خودتان ببرید. این کار چون نشان‌دهنده‌ی اهمیت موضوع برای شماست، ممکن است طرف مقابل را بیشتر تحت‌تأثیر قرار دهد.
    اگر نگران این هستید که ممکن است نحوه‌ی عذرخواهی‌تان کار را خراب‌تر کند، می‌توانید با یکی از دوستان‌تان تمرین کنید. هرچند شاید فکر کنید عذرخواهی به این همه تمرین و برو و بیا نیازی ندارد اما از این لحاظ که فرد دیگری نظر بدهد و بتوانید بفهمید عذرخواهی‌تان چه تأثیری خواهد داشت، خوب است.

حتما بخوانید: ۱۵ ویژگی افرادی که از نظر عاطفی قوی هستند
زمان و مکان مناسب برای عذرخواهی پیدا کنید
۱. در زمان مناسب عذرخواهی کنید

هنگامی که خودتان عذرخواهی می‌ کنید شانس بیشتری برای نشان دادن صداقت‌ تان به طرف مقابل دارید - عذرخواهی

دوستان عزیزم حتما این موضوع را درنظر بگیرید؛ حتی اگر بلافاصله هم از رفتارتان پشیمان شدید، اگر طرف مقابل در وضعیت احساسی-هیجانی شدیدی باشد، عذرخواهی شما تأثیری نخواهد داشت. مثلا درست وسط بحثی جدی هستید و اصرار دارید طرف مقابل شما را ببخشد. واقعا این امر به‌‌راحتی امکان‌پذیر نیست، چون وقتی کسی درگیر احساسات منفی باشد نمی‌تواند به شما گوش کند. منتظر بمانید که کمی اوضاع آرام‌تر شود و هردویتان خونسردی‌تان را دوباره به‌دست بیاورید.

    اگر زمانی‌که هنوز آرام نشده‌اید، عذرخواهی کنید شاید عذرخواهی‌تان کاملا صادقانه نباشد. اگر واقعا اعتقادی به معذرت‌خواهی نداشته باشید، عذرخواهی فایده‌ای هم ندارد. پس تا وقتی خودتان را جمع‌وجور کنید، صبر داشته باشید. این باعث می‌شود دقیقا بدانید چه می‌خواهید بگویید و پیش خودتان مطمئنید که کار درستی انجام می‌دهید. فقط حواس‌تان باشد که از آن طرف بوم هم نیفتید؛ عذرخواهی که هفته‌ها یا ماه‌ها طول بکشد هم بی‌فایده است.
    درباره‌ی اشتباهات کاری بهتر است بلافاصله بعد از خطا و در سریع‌ترین زمان ممکن معذرت‌خواهی کنید. این امر از وقفه‌ در روند کارها در محل کارتان جلوگیری می‌کند.

۲. شخصا عذرخواهی‌ کنید

هنگامی‌که خودتان شخصا عذرخواهی می‌کنید، شانس بیشتری برای نشان دادن صداقت‌تان به طرف مقابل دارید. پس کسی را واسطه قرار ندهید، چون تأثیر خوبی ندارد. بسیاری از ارتباطات ما به عناصر غیرکلامی و ذهنی مانند زبان بدن، حالات چهره و رفتارمان بستگی دارند. پس هر زمان که لازم بود از کسی عذرخواهی کنید.

    اگر طرف مقابل حضور نداشت یا روبه‌رو نشدن با او برای‌تان راحت‌تر بود، تماس بگیرید و تلفنی این کار را انجام بدهید. لحن حرف زدن و حالت صدای شما به نشان دادن صداقت تان کمک می‌کند و طرف مقابل شما را باور می‌کند.

۳. محل دنج و ساکتی را برای عذرخواهی انتخاب کنید

عذرخواهی یک رفتار کاملا خصوصی است و یافتن مکانی آرام برای گفت‌وگو و عذرخواهی موجب می‌شود کاملا روی طرف مقابل‌تان متمرکز باشید و به چیز دیگری توجه نکنید.

    محلی را انتخاب کنید که بدانید طرف مقابل‌تان در آنجا احساس آرامش خواهد کرد. برنامه‌تان را طوری تنظیم کنید که زمان کافی داشته باشید و شتاب‌زده به‌نظر نرسید که کار خراب‌تر می‌شود.

حتما بخوانید: برخورد با افراد خودشیفته با ۵ استراتژی رفتاری موثر
۴. برای گفت‌وگو و عذرخواهی به اندازه‌ی کافی زمان بگذارید

با عجله و حق‌به‌جانب عذرخواهی کردن فایده‌ای ندارد. چراکه عذرخواهی مراحلی دارد که همه‌ی آنها باید اتفاق بیفتد وگرنه عملا معذرت‌خواهی نیست. لازم است دقیقا اعتراف کنید که چه خطایی مرتکب شده‌اید، قضیه را کاملا توضیح بدهید، ابراز پشیمانی کنید و طوری رفتار کنید که طرف مقابل بپذیرد در آینده چنین خطایی دوباره از شما سرنخواهد زد.

    زمانی را برای عذرخواهی انتخاب کنید که نه اضطراب داشته باشید و نه تحت فشار باشید. اگر زمان کافی نداشته باشید و نگران کار دیگری باشید که باید انجام شود یا ذهن‌تان درگیر مسئله‌ی دیگری باشد، شما روی طرف مقابل و موضوعی که به‌خاطرش گفت‌وگو می‌کنید، متمرکز نیستید و طرف مقابل‌تان این فاصله را حس خواهد کرد.

نحوه‌ی عذرخواهی
۱. صریح باشید ولی حمله نکنید

عذرخواهی

شما می‌توانید شخصیت پذیرنده‌ای داشته باشید و درعین‌حال که کاملا صریح و بی‌پرده رفتار می‌کنید، حالت تهاجمی هم نداشته باشید. یعنی لزوما رک‌بودن و صراحت به‌معنای حمله یا خشونت نیست. به این ارتباطات «ارتباطات یک‌پارچه» گفته می‌شود و شامل آشکارا بحث کردن درباره‌ی یک موضوع بدون داشتن حالت تهاجمی است که منجر به درک متقابل و رسیدن به یک نظر مشترک می‌شود.

    اگر فردی که آزارش داده‌اید، سعی دارد همان الگوی رفتاری را درباره‌ی خود شما پیش بگیرد یا اصطلاحا تلافی کند، به او اجازه بدهید کاری را که دلش می‌خواهد، انجام بدهد. قبل از آنکه بخواهید عکس‌العمل نشان دهید کمی تأمل کنید. افکار و حرف‌های طرف مقابل را هم درنظر بگیرید و حتی اگر مخالف رفتارش هستید، همیشه سعی کنید از چشم طرف مقابل به ماجرا نگاه کنید. طعنه نزنید، صدایتان را بلند نکنید و رفتار توهین‌آمیز نداشته باشید.

حتما بخوانید: چطور با دیگران بدون حدس و گمان ارتباط داشته باشیم
۲. سعی کنید زبان بدن‌تان فروتنانه و آغوش‌تان باز باشد

ارتباط غیرکلامی‌ای که شما حین عذرخواهی با فرد مقابل برقرار می‌کنید به اندازه‌ی آنچه می‌گویید مهم است. قوز نکنید، خودتان را جمع نکنید و حالت خموده به خودتان نگیرید. تمامی این حالات می‌تواند برای طرف مقابل نشان‌دهنده‌ی عدم تمایل باطنی شما به گفت‌وگو و عذرخواهی باشد.

    هنگام عذرخواهی و گفت‌و‌شنود ارتباط چشمی برقرار کنید. سعی کنید اگر ۵۰ درصد گوینده هستید، ۷۰ درصد شنونده باشید.
    دست‌به‌سینه عذرخواهی نکنید. این وضعیت که نشانه‌ی حالت تدافعی است با عذرخواهی چندان تناسبی ندارد.
    سعی کنید حالت صورت‌تان را آرام نگه دارید. لازم نیست حتما لبخند بزنید اما اگر صورت‌‌تان حالت تصنعی دارد و به نظرتان قیافه‌ی نچسبی دارید، قبل از روبه‌رو شدن با فرد مقابل کمی زمان برای آرامش ماهیچه‌های صورت‌تان صرف کنید.
    حواس‌تان باشد دست‌هایتان را باز نگه‌ دارید و مشت نکنید.
    اگر قرار است از فردی از نزدیکان‌تان عذرخواهی کنید، لمس او برای بیان احساسات تان می‌تواند مؤثر باشد. اینکه او را در آغوش بگیرید یا دست‌هایش را بگیرید، نشان‌دهنده‌ی اهمیت آن فرد برای شماست.

۳. واقعا پشیمان باشید

بگذارید طرف مقابل همدلی شما را ببیند، تصدیق کنید که شما باعث ناراحتی او شدید و برای احساسات دیگران واقعا ارزش قائل شوید و آن را به‌رسمیت بشناسید.

    مطالعات مختلف نشان می‌دهد ابراز پشیمانی، احساس گناه و شرمندگی به فرد آسیب‌دیده انگیزه بیشتری برای بخشش می‌دهد. در مقابل، عذرخواهی که ترحم فرد مقابل را تحریک می‌کند با برخورد خوبی مواجه نمی‌شود، چون صادقانه به‌نظر نمی‌رسد.
    می‌توانید عذرخواهی خود را این‌طور آغاز کنید: «من خیلی پشیمونم که دیروز ناراحتت کردم، به‌خاطر ناراحتی تو احساس بدی دارم».

۴. مسئولیت‌پذیر باشید

وقتی به‌اندازه‌ی کافی مسئولیت پذیر باشید، بودن در روابط خاص معنا پیدا می‌کند. درواقع عذرخواهی‌ها به‌ویژه برای فردی است که شما به او اهمیت بیشتری می‌دهید و احساساتش برای شما بیش از دیگران مهم است.

    برای همه‌چیز حکم کلی صادر نکنید. نمی‌توانیم بگوییم «من آدم مزخرفی هستم یا اخلاقم همین است» و خودمان را راحت کنیم و چون من آدم خاصی هستم، کسی نباید از من ناراحت شود. این باعث نمی‌شود متوجه رفتارهای اشتباه یا آزاردهنده‌تان نباشید. وقتی حکم کلی می‌دهید، هرگز نمی‌توانید مسئولیت‌پذیر باشید. اگر نتوانید به نادیده‌گرفتن نیازهای دیگران غلبه کنید، برای همیشه همان آدم مشکل‌دار باقی خواهید ماند.
    می‌توانید عذرخواهی‌تان را این‌طور ادامه بدهید: «از اینکه دیروز ناراحتت کردم واقعا پشیمونم، واقعا بابت آزار تو ناراحتم. نباید به‌خاطر اینکه دیر اومدی دنبالم، شماتت می‌کردم.»

حتما بخوانید: ۹ نشانه‌ رفتاری کسی که با احساسات شما بازی می‌کند
۵. نشان بدهید که دنبال بهبود وضعیت پیش‌آمده هستید

اگر راه‌حلی برای جبران اشتباه‌تان ارائه بدهید یا بتوانید اطمینان طرف مقابل را جلب کنید که دیگر در آینده آن اشتباه از طرف شما تکرار نخواهد شد، قطعا عذرخواهی‌تان تأثیر بهتری خواهد داشت.

    منشأ اصلی مشکل را بیابید و سعی کنید درباره‌‌ی آن بدون متهم‌کردن دیگری توضیح بدهید. درباره‌ی راه‌حلی که برای مشکل دارید با او حرف بزنید و اطمینان بدهید کاری را انجام می‌دهید که از تکرار اشتباه در آینده جلوگیری کند.
    می‌توانید بگویید: «من پشیمونم که دیروز ناراحتت کردم و احساس بدی دارم، نباید چون دیر اومدی دنبالم شماتت می‌کردم. این اتفاق دوباره تکرار نمی‌شه و قول می‌دم از این به بعد قبل از اینکه چیزی بگم درست فکر کنم.»

۶. به طرف مقابل گوش بدهید

وقتی عذرخواهی می‌کنید، طرف مقابل ممکن است احساساتش را در مورد شما بیان کند. او ناراحت است و ممکن است سؤالاتی را که در ذهنش درباره‌ی رفتار شما داشته، مطرح کند. بنابراین بهترین برخورد این است که با آرامش و آغوش باز پذیرای حرف‌هایش باشید.

    وقتی فردی از شما ناراحت است ممکن است واکنش مناسبی نداشته باشد. اگر طرف مقابل عصبانی بود یا رفتار توهین‌آمیز داشت، یعنی هنوز ناراحت است و شاید شما را نبخشد. ممکن است مجبور شوید فعلا کمی زمان به خودتان و او بدهید یا سعی کنید با روشی دیگر با او گفت‌وگو از او عذرخواهی کنید.
    برای زمان‌دادن به رابطه و فاصله‌گرفتن، با طرف مقابل همدلی کنید و به او هم حق انتخاب بدهید. از رفتارهایی مثل سرزنش اجتناب کنید. مثلا بگویید: «مشخصه که من آزارت دادم و تو ناراحت شدی. به‌نظرت اینکه یه مدت کوتاهی باهم در ارتباط نباشیم، کمکی می‌کنه؟ چون من می‌خوام منشأ مشکل رو پیدا کنم اما نمی‌خوام تو اذیت بشی.»
    برای اینکه مسیر گفت‌وگو را به سمت مثبتی ببرید، سعی کنید رفتاری را پیش بگیرید که طرف مقابل دوست دارد؛ یعنی خلاف آنچه را که باعث ناراحتی او شده، انجام بدهید. مثلا اگر طرف مقابل ناراحت بود و گفت: «تو هیچ‌وقت به من احترام نمی‌ذاری.» بگویید: «به‌نظرت چی باعث می‌شه که دیگه همچین حسی نداشته باشی؟ به‌نظرت از این به بعد چطور رفتار کنم؟» یا «چه تغییری توی رفتارم باعث می‌شه حس نکنی بهت بی‌احترامی شده؟»

۷. با قدردانی گفت‌وگو را به‌پایان برسانید

اینکه شما قدردان حضور فرد مقابل و نقش او در زندگی‌تان باشید، تأکید می‌کند که شما نمی‌خواهید به رابطه‌تان آسیب بزنید یا آن را به‌مخاطره بیندازید. حالا درست لحظه‌ای‌ است که باید تمام چیزهایی را که در تمام مدت رابطه‌تان با فرد مقابل کنار هم ساخته‌اید و همه‌ تلاش‌هایتان را برای حفظ رابطه خلاصه بیان کنید و به عزیزان‌تان بگویید که دوست‌شان دارید. باید به آنها بگویید که زندگی بدون حضور و اعتماد آنها چقدر بی‌فایده و بی‌معناست.
۸. صبور باشید

اگر عذرخواهی کردید و طرف مقابل نپذیرفت در نهایت آرامش از او تشکر و مکان را ترک کنید - عذرخواهی

اگر عذرخواهی کردید و طرف مقابل نپذیرفت در نهایت آرامش از او تشکر و مکان را ترک کنید. می‌توانید این‌طوری تشکر کنید: «من متوجه شدم هنوز هم بابت اتفاق پیش اومده ناراحتی، اما ممنونم که فرصت دادی درباره‌اش توضیح بدم و عذرخواهی کنم. اگر تونستی من رو ببخشی باهام تماس بگیر.» گاهی اوقات آدم‌ها می‌خواهند که شما را ببخشند اما به زمان بیشتری برای آرامش نیاز دارند.

    یادتان باشد اینکه یک نفر عذرخواهی شما را بپذیرد، به‌معنای آن نیست که کاملا شما را بخشیده است. ممکن است روزها و هفته‌ها و حتی زمان‌ها‌ی طولانی‌تری صرف شود تا فرد کاملا شما را ببخشد یا دوباره به شما اعتماد کند. می‌توانید برای جلب اعتماد دوباره‌ی طرف مقابل خود تلاش کنید اما اینکه چقدر زمان می‌برد تا همه‌چیز مثل سابق شود، مشخص نیست. اگر طرف مقابل برای شما واقعا ارزش دارد و احساساتش برایتان مهم است، باید به‌اندازه‌ی کافی صبور باشید و به او زمان بدهید تا با خودش کنار بیاید. پس انتظار نداشته باشید، فقط با عذرخواهی و بلافاصله همه‌چیز فراموش شود.

حتما بخوانید: چگونه صبور باشیم؛ ۱۱ راهی که کمک می‌کند خونسردی‌مان را حفظ کنیم
۹. به عذرخواهی‌تان پایبند باشید

عذرخواهی واقعی یا یک راه‌حل برای بخشیدن شما پیش پای طرف مقابل می‌گذارد، یا حسن نیت شما را برای حل مشکل نشان می‌دهد. شما قول داده‌اید، اشتباه‌تان را جبران کنید، پس تا زمانی‌که به قول‌تان عمل نکنید، عذرخواهی‌تان صادقانه و کامل نیست. اگر خطایتان را جبران نکنید، عذرخواهی شما معنایی ندارد و شاید طرف مقابل هرگز به شما اعتماد نکند.

    می‌توانید از کسی که ناراحتش کرده‌اید سؤال کنید تا مطمئن شوید دقیقا دلیل ناراحتی‌‌اش چیست و چه‌کار باید بکنید. مثلا می‌توانید از او بپرسید:« ظاهرا رفتار چند روز پیش من شما رو ناراحت کرده و من واقعا می‌خوام این رو از دل شما دربیارم. فکر می‌کنی باید چی‌کار کنم که ناراحت نباشی؟»

 

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

سرزنش شدن مدام برای اغلب ما اتفاق ناخوشایندی است. اینکه خودمان دائما در حال سرزنش و ایراد گرفتن از خودمان باشیم واقعا حس تنفربرانگیزی است. صدای درونی که ممکن است به مرور زمان ما را به خودتخریبی سوق دهد و عزت نفس ما را از بین ببرد. الزاما بازنده‌بودن و کارها را نصفه‌و‌نیمه رهاکردن باعث احساس سرخوردگی نمی‌شود، گاهی افراد موفق نیز دچار سرخوردگی می‌شوند، چون بسیاری از داشته‌های خود را ناچیز می‌دانند و برای کارهای خود ارزشی قائل نیستند. برای مقابله با خودتخریبی و تقویت عزت نفس راهکارهایی وجود دارد. یکی از این راهکارها تهیه‌ی فهرستی از جزئیات ساده‌ی زندگی است که می‌توانید به داشتن آنها افتخار کنید. با «چطور» همراه شوید، برایتان راهکارهای مفید و مؤثری داریم.

حتما بخوانید:

    کتاب شفای زندگی؛ چگونه خودتان را دوست داشته باشید و احساس گناه نکنید
    خودکارآمدی چیست و چرا باید خودمان را باور داشته باشیم؟
    ۹ دروغی که همه ما به خودمان می‌گوییم

۱. به مَنِش خود افتخار کنید

با شادی به استقبال هر آنچه که زندگی به شما ارزانی می‌کند، بروید. همین شیوه‌ی برخورد، شما را از بقیه متمایز می‌کند. با کسانی که با آنها تعامل دارید، گشاده‌رو و دوستانه رفتار کنید. این ویژگی ساده شما را دوست‌داشتنی‌تر می‌کند. هرچند حفظ اعتماد به نفس هنگام مواجهه با موقعیت‌های جدید، کار دشواری است اما با این ویژگی می‌توانید به الگوی صبر و بردباری تبدیل شوید.
حتما بخوانید: ۲۳ ترفند زبان بدن که شما را دوست‌داشتنی می‌کند
۲. به درس‌هایی که از زندگی آموخته‌اید، افتخار کنید

ترس از شکست را کنار بگذارید. با شکست‌ها روبه‌رو شوید، مسئولیت آنها را بپذیرید و مقاومت نشان دهید. پیروزی از آنِ کسانی است که پس از شکست، دوباره برمی‌خیزند. برای بهترشدن روح و جسم خود باید به نیازهای شخصی‌تان اهمیت دهید.

برای افزایش خودآگاهی زمانی را به تفکر و تعمق اختصاص دهید. این روش به شما کمک می‌کند تا درک بهتری نیز از شرایط دیگران داشته باشید.

با رفتارهای خشونت‌آمیز اطراف خود مقابله کنید، خواه این رفتارها در مدرسه برای شما اتفاق بیفتد یا در محله یا هر محیط دیگری؛ با مقابله با آنها می‌توانید در جامعه‌ای که به آن تعلق دارید، جنبشی را آغاز کنید.

سعی کنید در محیط کار به‌عنوان کسی که وظیفه‌ی خود را به بهترین نحوه انجام می‌دهد شناخته شوید.
۳. به دستاوردهای خود افتخار کنید

به دستاوردهای خود افتخار کنید - افتخار کردن

خط‌مشی مناسبی را درپیش بگیرید و هرگز دستاوردهای خود را با دیگران مقایسه نکنید. دستاوردهای شما به خودتان تعلق دارند و به همین دلیل شما را به انسان ویژه‌ای تبدیل می‌کنند. کاری پیدا کنید تا به‌وسیله‌ی آن خانواده‌ی خود را حمایت کنید، چراکه شما عضو کوچکی از جامعه هستید. روحیه ریسک پذیری داشته باشید و به‌دنبال شغلی بگردید که شما را خوشحال کند؛ فقط از این طریق می‌توانید به زندگی خود معنا ببخشید.
حتما بخوانید: ۷ نکته برای یافتن شغلی که برای آن ساخته شده‌اید
۴. به تصمیمات مالی خود افتخار کنید

مقدار چشمگیری پول برای نیازهای آینده خود پس انداز کنید. تلاش کنید میزان بدهی کمتری داشته باشید. بدهی کم نشانه‌ی سبک زندگی سالم‌تر است. به‌اندازه‌ی توان مالی خود خرید کنید. خانه یا ملکی بخرید که مالکیت آن تمام‌وکمال از آنِ شما باشد و میراثی برای خانواده‌تان محسوب شود. قبل از سرمایه گذاری در بورس و تجارت، دانش و اطلاعات کامل داشته باشید.
۵. به روابط خود افتخار کنید و با دیگران مهربان باشید

به روابط خود افتخار کنید - افتخار کردن

همسر و شریک زندگی خود را بیابید، چراکه زندگی مشترک یکی از راه‌های درک سعادت جاودانه است. هیچ دو نفری شبیه به‌هم نیستند، پس تفاوت‌های شریک زندگی خود را بپذیرید. زمانی را برای همراهی با خانواده صرف کنید.

برای درک بهتر احساسات دیگران باید به گفته‌هایشان به‌خوبی گوش کنید؛ پس مهارت گوش دادن را در خود تقویت کنید و شنونده خوبی باشید.

با دیگران حتی با دشمنان و منتقدان خود مهربان باشید و در چهارچوب اعتقادات خود به نظرات آنها احترام بگذارید. (باور کنید مهربان بودن برای سلامتی مفید است!)

به عزیزان‌تان بگویید که دوست‌شان دارید تا ببینید قلب شما مالامال از عشق به آنهاست. به کسی که دوستش دارید زنگ بزنید و یا به ملاقاتش بروید، شاید دیگر فرصت دوباره‌ای وجود نداشته باشد.

به کسانی که از یک فاجعه جان سالم به‌در برده‌اند یاری برسانید. کمک‌های شما بسیار اثرگذار است.

به خیریه‌ها کمک کنید؛ با این کار می‌توانید طعم شادی واقعی را بچشید.
۶. به بدن خود افتخار کنید

بدن خود را دوست داشته باشید و برای سلامتی بیشتر، سَبک زندگی بهتری را انتخاب کنید. در یک مسابقه‌ی دو شرکت کنید. با این کار می‌توانید هم توان فیزیکی خود را محک بزنید و هم برای آزمایش‌های دیگر زندگی خود را آماده کنید.

ورزش کنید. یکی از فواید ورزش این است که می‌تواند شما را ده سال جوان‌تر نشان دهد و زندگی سالم تری برای شما به‌ارمغان بیاورد.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

در بسیاری موارد، اعتماد بنفس بالا لزوما همراه با عزت نفس بالا نیست. برای مثال، مریلین مونرو، بازیگر مشهور امریکایی، علی‌رغم اینکه بازیگری توانا، جسور و با اعتماد بنفس بود، حتی در دوران شهرت نیز از مشکل اضطراب و عزت نفس ضعیف رنج می‌برد. بنابراین، عزت نفس و اعتماد بنفس را نباید یکسان فرض کرد. در ادامه، با ما همراه باشید تا تفاوت عزت نفس و اعتماد بنفس را برای‌تان روشن کنیم.
حتما بخوانید:

    علائم کمبود اعتماد به نفس چیست؟
    زبان بدن چه تاثیری بر روی اعتماد به نفس شما می‌گذارد؟
    ۸ روش تقویت اعتماد به نفس که شما را به موفقیت می‌رساند

عزت نفس چیست؟

عزت نفس یعنی اینکه خودتان را چگونه می‌بینید و چه تصوری از خودتان دارید یا بهتر بگوییم: عزت نفس یعنی اینکه خودتان را چقدر دوست می‌دارید و چقدر به خودتان روی خوش نشان می‌دهید. کلمه‌ی «esteem» در انگلیسی، که در فارسی «عزت و اَرج‌وقُرب» معادل‌یابی شده است، از کلمه‌ی لاتین «aestimare» به‌معنی «سنجش، ارزش‌گذاری، تخمین یا ارزیابی» ریشه می‌گیرد. بنابراین، عزت نفس یعنی اینکه چقدر خودتان را ارزشمند می‌شمارید. افزون‌براینها، عزت نفس بنیانی احساسی است که به‌طرز فکر، احساسات و نوع برخورد افراد در ارتباط با خودشان و دیگران شکل می‌دهد و به‌عبارتی، مستقیما بر مناسبات فردی و اجتماعی اثر می‌گذارد. عزت نفس از تجارب زندگی، به‌ویژه در سنین پایین، نشئت می‌‌گیرد. این تجاربِ حساس، تعیین‌کننده‌ی احساس خودارزشی فرد در درازمدت به‌شمار می‌روند.

تفاوت عزت نفس و اعتماد بنفس

افرادی که از عزت نفس بالایی برخوردارند، از آنچه هستند، راضی و خشنودند. این افراد برای اینکه حس‌وحال بهتری پیدا کنند، هیچ نیازی به مصرف مواد مخدر یا روی‌‌آوردن به رفتارهای پرخطر نمی‌بینند. چنین افرادی برای اینکه حس خوبی درباره‌ی خودشان پیدا کنند، به عوامل خارجی مانند پُست‌ومقام یا درآمد بالا وابسته نیستند. افراد دارای عزت نفس به خودشان، دیگران و محیط اطراف‌شان احترام می‌گذارند. انعطاف‌پذیری ازجمله خصوصیات بارز این افراد است، به این معنی که به‌آسانی قادرند خودشان را از ناامیدی‌ها و شکست‌ها بیرون بکشند. چنین افرادی از پیشرفت و تحول استقبال می‌کنند، اهل مدارا هستند و به‌راحتی خشنود می‌شوند. عزت نفس بالا موجب می‌شود فرد راحت‌تر بتواند ببخشد و پذیرای خود و دیگران باشد.
حتما بخوانید: افزایش عزت نفس با چند روشی که شخصیت شما را می‌سازد
اعتماد بنفس چیست؟

تفاوت عزت نفس و اعتماد بنفس

اعتماد بنفس یعنی اینکه در تحقق هدف یا کاری خاص به توانمندی‌های خودتان باور و اطمینان داشته باشید. این کلمه از کلمه‌ی لاتین «fidere» به‌معنی «اعتمادداشتن» ریشه گرفته است. در بسیاری موارد، افرادی که در حوزه‌ی خاصی به مهارت و تخصص دست می‌یابند، در همان حوزه از اعتماد بنفس بالاتری برخوردار می‌شوند. اعتماد بنفس کلیِ فرد نیز به‌موجب موفقیتش بهبود پیدا می‌کند. گاهی ممکن است فرد در حوزه‌‌ای خاص احساس اعتماد بنفس کند، اما در حوزه‌ای دیگر ابدا چنین حسی نداشته باشد.

آبراهام مازلو، روان‌شناس برجسته‌ی امریکایی، تأکید می‌کند که باید بین اعتماد بنفس به‌عنوان نوعی ویژگی شخصیتیِ کلی، و اعتماد بنفس درمورد مهارت‌‌‌ها یا توانمندی‌های خاص تمایز قائل شد. به اعتماد بنفس درمورد مهارت‌ها و توانمندی‌ها «خودکارآمدی» نیز گفته می‌شود: باور به موفقیت در انجام کاری خاص یا رویارویی با موقعیت‌های چالشی. تفاوت خودکارآمدی با اعتماد بنفس به‌عنوان نوعی ویژگی شخصیتی کلی، در اینجاست که: مثلا برخی افراد در انجام مهارت‌هایی مانند خوانندگی یا تدریس از خودکارآمدی بالایی برخوردارند، اما از اعتماد بنفس به‌عنوان نوعی ویژگی شخصیتی کلی بی‌بهره‌اند. حتی برعکس این قضیه نیز امکان‌پذیر است.
حتما بخوانید: ۷ راه برای افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس
تفاوت بین عزت نفس و اعتماد بنفس در چیست؟

افرادِ دارای اعتماد بنفس بالا لزوما از عزت نفس بالا برخوردار نیستند. عزت نفس یعنی اینکه ارزش خودتان را چگونه ارزیابی می‌کنید. درواقع، عزت نفس، بنیانی احساسی محسوب می‌شود که تعیین‌کننده‌ی تفکر منطقی، نوع احساسات و طرز رفتار هر شخص است. اما اعتماد بنفس به باور فردی درمورد انجام کاری خاص یا دستیابی به اهداف دلخواه اشاره دارد.

افرادی که از عزت نفس کافی برخوردارند، معمولا برای اینکه حس خوبی درباره‌ی خودشان داشته باشند، هیچ نیازی به پُست‌ومقام، شهرت یا پول احساس نمی‌کنند و به دستاویزهایی همچون مواد مخدر یا رفتارهای پرخطر متوسل نمی‌شوند. ازسوی‌دیگر، افراد دارای اعتماد بنفسِ زیاد حاضرند با چالش‌ها و مسئولیت‌های جدید روبه‌رو شوند. این افراد قادرند به مصاف موقعیت‌های دشوار بروند و در شکار فرصت‌ها تردیدی به خود راه نمی‌دهند.

خلاصه اینکه عزت نفس یعنی ارزیابی احساس خودارزشی و از تجارب مثبت زندگی ریشه می‌گیرد و در خصوصیاتی مانند انعطاف‌پذیری، جسارت و احترام به خود و دیگران نمود می‌یابد. اما اعتماد بنفس یعنی اینکه فرد به توانمندی‌های فردیِ خود باور داشته باشد. اعتماد بنفس درنتیجه‌ی انجام موفقیت‌آمیز کاری خاص یا رویارویی پیروزمندانه با چالشی بخصوص شکل می‌گیرد و در خصوصیاتی مانند پذیرش مشتاقانه‌ی چالش‌ها، مسئولیت‌‌ها و فرصت‌های جدید نمود می‌یابد.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

گرچه خوشبختی چیزی فراتر از «نداشتن استرس» است، باید قبول کنیم که بین فعالیت‌های از بین‌برنده‌ی استرس و خوشبختی رابطه‌ای برقرار است. مارتین اسلیگمن، یکی از پیشگامان روان‌شناسی مثبت‌گرا، درباره‌ی خوشبختی واقعی تحقیقات وسیعی انجام داده و به این نتیجه رسیده است که خوشبختی واقعی توسط همه‌ی چیزهایی که برای روح و روان مفید هستند تقویت می‌شود: روابط مستحکم، کارهای چالش‌بر‌انگیز و داشتن زندگی پرمعنا. ما در این مقاله پانزده مورد از عواملی را که برای خوشبختی و رضایت از زندگی نیاز است، با شما درمیان می‌گذاریم. با ما همراه باشید.

حتما بخوانید:

    راهکارهایی برای رسیدن به خوشبختی
    راز خوشبختی در زندگی زناشویی چیست؟
    پندهای زندگی که برای خوشبختی به آنها نیاز دارید

دکتر مایکل فریش، استاد دانشگاه بیلور و یکی دیگر از پیشگامان روان‌شناسی مثبت‌گرا، پانزده مورد از عوامل خوشبختی را پیدا کرده است که موجب خوشبختی و رضایت فرد از زندگی می‌شود. او بر این باور است که اندازه‌گیری میزان رضایت در این حوزه‌ها می‌تواند به ما کمک کند تا میزان رضایت و خوشبختی کلی فرد از زندگی را مشخص کنیم. جالب این است که بسیاری از این عوامل که با خود خوشبختی به‌همراه دارند، باعث کاهش استرس هم می‌شوند؛ عواملی نظیر ورزش، بروز خلاقیت های هنری، داشتن خانه‌ای مرتب و منظم و لذت‌بردن از کار.

وقتی استرس زیادی بر شما وارد می‌شود اغلب مواقع ذهن‌تان درگیر این است که آن استرس را از خود دور کنید؛ هرچند که شما با پیروی از یک برنامه‌ی کاهنده‌ی استرس (شامل فعالیت‌هایی که در کوتاه‌مدت استرس شما را کم می‌کند) می‌توانید در بلندمدت زندگی شادی داشته باشید. وقتی حالت کلی خوشبختی را در زندگی‌تان بگنجانید و مشخصات سبک زندگی‌ای را که مروج آن هستید، به عادت روزمره‌ی خود بدل سازید، برای از بین بردن استرس در طول زندگی خود توانمندتر خواهید بود. این پانزده عامل عبارت‌اند از:
۱. سلامتی

با حفظ سلامتی خوشبختی هم حفظ خواهد شد. مشکلات مربوط‌به سلامتی، استرس اضافی را به زندگی وارد می‌کنند و انجام برخی کارها را که باعث خوشبختی و رضایت شما از زندگی می‌شوند، دشوار می‌سازند.
حتما بخوانید: راز سلامتی چیست؛ متخصصان در این باره چه می‌گویند؟
۲. عزت نفس

ایجاد عزت نفس در کودکان مهم است، اما اینکه باید نسبت‌به خویشتن خویش حس خوبی داشته باشیم چیزی نیست که فقط به کودکان‌مان یاد بدهیم. خود ما هم به داشتن عزت نفس نیاز داریم. باید آنچه را هستیم، دوست بداریم. عزت نفس پایین بسیاری از حوزه‌های زندگی ما را با مشکل مواجه می‌کند.
۳. اهداف، ارزش‌ها و معنویات

این سه مورد باهم تفاوت دارند اما در دسته‌ای جای می‌گیرند که دربردارنده‌ی تمرکز درونی و مثبت بر چیزی است که بزرگ‌تر از حال حاضر شماست.
۴. پول

واقعیت این است که داشتن پول بیش‌ازحد نیاز خوشبختی چندانی به‌همراه نخواهد داشت، اما از آن طرف نباید فراموش کرد که کم‌پولی باعث استرس می‌شود و احساس خوشبختی را با چالش روبه‌رو می‌سازد. برای خوشبخت‌بودن در زندگی باید به‌اندازه‌ای پول داشت که بتوان آسوده زندگی کرد.
حتما بخوانید: علم بهتر است یا ثروت؟
۵. کار

داشتن کاری که حس خوبی به ما بدهد، امری ضروری است. اگر رضایت شغلی وجود نداشته باشد یا بیکار باشیم، خوشبخت هم نخواهیم بود.
۶. کمک کردن به دیگران

نیکوکاری

ما انسان‌ها ذاتا دوست داریم در موقعیت‌های گوناگون به یکدیگر کمک کنیم. با پیداکردن راه‌هایی برای انجام کارهای خیر و نیکوکاری، شادی بیشتر و استرس کمتری را تجربه خواهید کرد.
۷. تفریح

سرگرمی، اوقات فراغت و بازی برای خوشبخت‌بودن و کاهش سطوح استرس مهم هستند. لازم نیست کل روز را به سرگرمی و بازی بگذرانید اما در زندگی به لحظاتی برای بازی و سرگرمی نیاز هست.
حتما بخوانید: ۱۶ سرگرمی برای زندگی باکیفیت‌تر
۸. یادگیری

یادگیری مهارت های جدید و رشد فردی رضایت به‌همراه خواهند داشت و می‌توانند منابع بزرگ‌تری را در زندگی برای شما فراهم کنند؛ منابعی که هم برای کاهش استرس و هم افزایش خوشبختی نیاز هستند.
۹. خلاقیت

همین مطلب در مورد بروز خلاقیت های هنری هم صادق است. درواقع فعالیت‌های هنری که باعث بروز خلاقیت می‌شوند حتی برای سلامت و خوشبختی کسانی که خود را جزو افراد خلاق به‌حساب نمی‌آورند، مفید است.
۱۰. عشق

بدیهی‌است که با داشتن عشق در زندگی می‌توان شادی و نشاط را تجربه کرد.
۱۱. دوستان

داشتن حلقه‌ای هرچند کوچک از دوستان حامی می‌تواند باعث کسب رضایت و شادی در تمام نقاط زندگی شود و در برابر استرس شما را مقاوم کند. یکی دیگر از جالب‌ترین فواید دوستی برای سلامتی، افزایش طول عمر است.
حتما بخوانید: دوست واقعی کیست؟ آیا شما دوست واقعی دارید؟
۱۲. خانواده

خانواده گرم

داشتن ارتباط نزدیک با اعضای خانواده زندگی شما را پرنشاط و پرمعنا می‌کند، مگر اینکه خانواده‌ای ازهم‌گسیخته داشته باشید. با پیداکردن راه‌هایی برای برقراری ارتباط با خانواده می‌توانید استرس و تنش را از زندگی خود دور کنید.
۱۳. خانه

در انتهای یک روز سخت و پرتنش، خانه‌ای امن و مرتب برای رفع خستگی و استرس اهمیت دارد.
۱۴. محله

زندگی در محله‌ای امن با خانواده‌هایی گرم و صمیمی، یا حداقل زندگی در محله‌ای که خطرات مالی و جانی در آن نباشد و همسایه‌ها حامی و دوست یکدیگر باشند، موجب شادی و رضایت از زندگی می‌شود.
۱۵. جامعه

حس تعلق به یک جامعه، خواه جامعه‌ای فیزیکی نظیر محله‌ای که در آن زندگی می‌کنید و خواه بودن در جمع دوستانی با دیدگاه‌های معنوی و داشتن اهداف و علایق مشترک هم برای داشتن زندگی شاد و تجربه‌ی خوشبختی حایز اهمیت است.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

تا زمانی که مهارت «ارتباط موثر» نداشته باشید، نمی‌توانید به یک رهبر بزرگ تبدیل شوید. البته منظور من این نیست که بیایید و حراف شوید! برای تبدیل شدن به یک شخص با توانایی برقراری ارتباط موثر، می‌توانید فرض کنید دنیا برای شما مثل یک دانشگاه است و باید مدام چیزهایی از آن یاد بگیرید. حتی چیزهایی فراتر از آنچه که در دانشگاه می‌توان آموخت. در کلاس درس ما یاد می‌گیریم روی بیان‌مان، کلمات،‌ شخصیت‌، دستور زبان و… تمرکز کنیم اما نکات ظریف‌تری هم وجود دارد که شما باید بیاموزید تا بتوانید نقش یک رهبر را ایفا کنید.

در این مقاله می‌خواهیم چند ویژگی ارتباط موثر را برای‌تان بگوییم که با استفاده از آنها، در ارتباطات‌تان به نتایج بهتری می‌رسید. برای رسیدن به این چند ویژگی مهم، رفتار رهبران بزرگ جهان مورد بررسی قرار گرفته است. مهارت ارتباط موثر، یک ویژگی ضروری برای موفقیت حرفه‌ای است و یک مهارت بین فردی، بین گروهی و فرا‌ گروهی به‌شمار می‌رود. هر دانش و مهارتی، تنها زمانی با‌ارزش است که قابلیت توسعه داشته باشد.

یکی از مشخصاتی که در اشخاص دارای روابط موثر، مشترک است، موقعیت‌شناسی و دارا بودن حس آگاهی بالاست. موفق‌ترین افراد در ارتباط موثر، آنهایی هستند که بیشتر گوش می‌دهند و به همه چیز دقیق نگاه می‌کنند. بهترین افراد در زمینه‌ی ارتباط موثر، افرادی هستند که در شخصیت‌شناسی تبحر ویژه‌ای دارند، این افراد توانایی این را دارند که با توجه به خلق‌و‌خوی دیگران و حتی گروه‌ها، خصوصیات و ویژگی‌های شخصیتی آنها را حدس بزنند. این افراد کسانی هستند که زبان بدن را به خوبی می‌دانند، نوع نگرش افراد دیگر و طرز برخورد آنها با مسائل مختلف را پیش‌بینی می‌کنند و می‌دانند هر گروه از افراد، ارزش‌ها و نگرانی‌هایشان در ارتباطات اجتماعی را چگونه بروز می‌دهند. افراد دارای ویژگی برقراری ارتباط موثر، نه‌تنها به خوبی می‌توانند محیط اطراف‌شان را شناسایی کنند، بلکه توانایی خارق‌العاده‌ای در زمینه‌ی انطباق خود با محیط اطراف‌شان دارند. به نظر می‌رسد افراد مورد نظر، هوش هیجانی بالایی داشته باشند؛ چون قادرند بدون کلنجار رفتن یا مجادله با محیط، با آن کنار بیایند. در واقع فرقی نمی‌کند که طرف مقابل آنها چه کسی باشد. آنها این مهارت را دارند که با هر فرد یا گروهی با هر نوع ویژگی و طرز برخورد، ارتباط برقرار کنند.

خوب، باتوجه به مشخصاتی که درباره‌ی افراد با توانایی ارتباط موثر گفته شد، چگونه می‌توانیم بفهمیم که مهارت‌های ما در این زمینه به کمال رسیده است و آماده‌ایم که به یک شخص با مهارت ارتباط موثر تبدیل شویم؟

جواب این است که شما باید به نقطه‌ای رسیده باشید که در تعاملات خود با افراد دیگر به‌طور مداوم از ۱۰ اصلی که در ادامه درباره‌ی آن صحبت خواهیم کرد، استفاده کنید.
۱. دو رو و ریاکار نباشید

هیچ‌کس دوست ندارد با کسی کار کند که به او اعتماد ندارد. اگر مردم حس کنند رهبرشان شایسته‌ی اعتماد است، از او حمایت می‌کنند و تمام خطراتی را که در مسیرشان وجود دارد، می‌پذیرند. اما اگر رهبر، شخصیت ضعیفی داشته باشد و افراد گروهش به ریاکاری او پی‌ببرند، هرگز آن طور که باید، نمی‌توانند به رهبرشان اعتماد کنند. یادتان باشد فقط در صورتی اعتماد (به بهترین شکل خود) ایجاد می‌شود که صادقانه رفتار کنید، تفکر هوشمندانه داشته باشید و در تصمیم‌گیری‌هایتان قاطع باشید. به خاطر داشته باشید اگر اعتماد وجود داشته باشد، بخشش و همدلی هم هست. مردم می‌توانند افرادی را که به آنها اعتماد دارند، ببخشند. اما احتمالا خود شما هم نمی‌توانید به راحتی کسانی را که به آنها اعتماد ندارید، ببخشید.
۲. رابطه‌ی صمیمانه داشته باشید

رابطه‌ی صمیمانه به این معنی نیست که بگذارید همه‌ی افراد، همه چیز را بدانند؛ این کار اصلا لزومی هم ندارد! اما مهم است که ارتباطات‌تان با افراد دوطرفه باشد. نباید تنها شما صحبت کنید؛ اجازه بدهید افراد سازمان‌تان حس کنند به آنها اهمیت می‌دهید. وقتی روابط تا حدودی صمیمانه باشد، مکالمه دلنشین‌تر و موثر‌تر خواهد بود. مردم تا زمانی که ندانند شما چقدر به آنها و احساسات‌شان اهمیت می‌دهید، برای‌شان مهم نیست که چقدر اطلاعات دارید یا اصلا چه می‌خواهید بگویید؛ این یک حقیقت است!

مدل کلاسیک تئوری کسب‌و‌کار می‌گوید رهبران باید تا حد امکان با کارکنان‌شان فاصله داشته باشند، یعنی رعایت جایگاه رئیس و تفاوتش با دیگران مهم است. اما من می‌گویم فاصله گرفتن و در سایه ماندن، اجازه نمی‌دهد که ارتباط، شکل واقعی خود را داشته باشد. اگر شما روابط خودتان با افراد یا کارکنان یا دوستان‌تان را توسعه ندهید و در سایه بمانید، هرگز نخواهید فهمید در ذهن‌شان چه می‌گذرد و زمانی از آن مطلع خواهید شد که برای هر اقدامی درباره‌ی هر نوع رابطه‌ای، دیگر دیر شده است.

ارتباط موثر
۳. صریح و ساده باشید

یک شخصیت روشن، مشخص و دقیق بهتر از یک شخصیت پیچیده است. افراد در مواجه با شخصیت‌های مرموز و پیچیده، کمتر احساس امنیت می‌کنند. بهتر است در ارتباطات‌تان به جای اینکه طوری رفتار کنید که طرف مقابل حس کند قصد گیج کردن او را دارید تا خلع سلاح شود، بیاموزید که نیازی نیست با طرف مقابل بازی کنیم تا در رقابت با او جلو بیفتیم. در ارتباطات‌تان، اهداف خودتان را در نظر داشته باشید و سعی کنید به آنها برسید، ولی همان‌قدر هم به دیگران و اهداف‌شان اهمیت بدهید. با زیاده‌گویی و سردرگم کردن طرف مقابل، سعی نکنید پیروز میدان باشید. نکته‌ی مهم دیگر هم این است که اگر همیشه صریح باشید و مستقیم سر اصل مطلب بروید، شانس بیشتری برای برقراری ارتباط دارید و اشتیاق مخاطب هم برای شنیدن حرف‌های شما بیشتر می‌‌شود. اما هرچقدر بیشتر به حاشیه بپردازید، زمان مکالمه به نظر طرف مقابل طولانی‌تر و کسل‌کننده‌تر خواهد شد و او کمتر به صحبت‌های شما گوش می‌دهد.
۴. دیگران را تحت تأثیر قرار بدهید

بهترین افراد در زمینه‌ی ارتباط موثر، تنها روی یادگیری و کسب مهارت یا دریافت اطلاعات تمرکز نمی‌کنند؛ آنها در انتقال ایده، اولویت‌بندی انتظارات، اقدامات الهام‌بخش و گسترش چشم‌اندازهایشان هم مهارت خاصی دارند. همیشه به یاد داشته باشید که کلید تأثیرگذاری بر طرف مقابل‌تان، داشتن یک قلب خوب است. هرچه شما در ارتباطات‌تان بیشتر روی کمک کردن به دیگران تمرکز کنید (یعنی بیشتر انرژی بگذارید تا بخواهید برای‌تان انرژی بگذارند)، به هدف زده‌اید. شاید به نظرتان این دیدگاه اشتباه باشد و یا نتیجه نداشته باشد؛ اما بهتر است بیشتر از آنکه به نتیجه توجه کنید به فکر یک ارتباط درست باشید. ممکن است فکر کنید که با اهمیت دادن به خواسته‌ی طرف مقابل، او از شما سوءاستفاده می‌‌‌کند. اما مطمئن باشید اگر در همه‌ی موارد به حفظ تعادل توجه کنید، به نتیجه‌ی مطلوب خواهید رسید و حس نمی‌کنید از شما سوءاستفاده شده است.

ارتباط موثر
۵. ذهن باز داشته باشید

در اغلب موارد پافشاری روی طرز فکرهای قدیمی‌مان که سال‌ها با آنها زندگی کرده‌ایم، بزرگترین عامل محدودکننده‌ی ما در برابر فرصت‌های تازه خواهد بود. ویژگی یک رهبر خوب و یک فرد ماهر در ارتباط موثر، جبهه نگرفتن در برابر ایده‌ها و نظرات جدید است. این رهبر با میل و رغبت به دنبال این است که ذهن خود را برای پذیرش نظرات و مواضع مخالف آماده کند تا بتواند در صورت لزوم رضایت‌شان را جلب کند و آنها را با خود همراه سازد. من از اینکه افراد از دیدگاه‌های مخالف می‌ترسند تعجب می‌کنم؛ در حالی‌که واقعا باید علاقه‌مند و کنجکاو باشند که این نظرات را دریافت کنند و از آنها در جهت اهداف خود استفاده‌ کنند. چون هر نظر تازه و متفاوتی افق تازه‌ای از موضوع مورد نظر را در ذهن انسان باز می‌کند. با کسانی‌ که با شما برخورد دارند گفت‌وگوی باز داشته باشید، بگذارید شما را به چالش بکشند، همین کشمکش‌ها باعث پیشرفت شما می‌شود. به‌یاد داشته باشید مهم نیست که آنها با شما موافق باشند یا مخالف، اینکه شما نشان بدهید تمایل دارید با آرامش و صبر و حوصله به آنها گوش بدهید و به مباحثه با آنها بپردازید، مهم است. با ذهن باز با افراد تبادل نظر کنید و سعی کنید چیزهایی از یکدیگر یاد بگیرید.
۶. کمتر حرف بزنید و بیشتر گوش کنید

مشخص است اینکه تنها شما صحبت کنید، به این معنا نیست که درگیر یک مکالمه شده‌اید و گفت‌وگو آغاز شده است! متعارف‌ترین شکل گفت‌وگو در جریان گفت‌و‌شنود متقابل شکل می‌گیرد نه در جریان یک سخنرانی و نه زمانی‌ که شما با خودتان در حال گفت‌وگو هستید. یادگیری با حرف زدن کسب نمی‌شود؛ چون در این حالت شما فقط اطلاعات را منتقل می‌کنید و چیزی دریافت نمی‌کنید تا به آموخته‌هایتان اضافه شود. گوش‌هایتان را برای شنیدن آماده کنید تا روی اولین پله‌ی کسب مهارت ارتباط موثر قرار بگیرید.

ارتباط موثر
۷. همدلی را جایگزین خودخواهی کنید

من رهبران خردمندی را می‌شناسم که اعتقاد دارند انسان نباید ویژگی‌های درونی و اخلاقی خود را با هیچ چیز معامله کند. یک ارتباط خوب زمانی شکل می‌گیرد که صراحت در افراد، با همدلی و توجه به طرف مقابل همراه باشد نه با تکبرِ ناشی از خودخواهی. این را بدانید که ارتباط همدلانه نمایانگر اصالت و شفافیت درون است که در حال حاضر کمتر در افراد و جوامع وجود دارد. در ارتباطات‌تان با افراد، دقت کنید که تکیه کردن به افراد قابل اعتماد و همدلی با آنها، به مراتب بهتر از ارتباط همراه با خودخواهی و توجه افراطی به خودمان است. هرچقدر طرفین رابطه بیشتر درگیر خودخواهی باشند، ارتباط شکننده‌تر می‌شود. درک این اصل متقابل در ارتباطات‌مان به نوبه‌ی خود باعث می‌شود خشم به احترام و شک به اعتماد تبدیل شود.
۸. نانوشته‌ها را هم بخوانید

این اصل به این معناست که تنها به چیزهایی که می‌بینید توجه نکنید. سعی کنید درک بالایی داشته باشید. همه چیز که نباید گفته شود! بعضی چیزها را درباره‌ی مسائل و افراد باید ناگفته بفهمید. ویژگی‌هایی را که منعکس‌کننده‌ی یک رهبر بزرگ است در ذهن‌تان تصور کنید؛ آنها برای درک چیزهای گفته‌نشده، شنیده‌نشده و آنچه که شاهدش نبوده‌اند، توانایی خارق‌العاده‌ای دارند. مثل این است که سفیدی‌های بین خطوط یک نوشته را هم می‌توانند بخوانند. بنابراین می‌دانند مسیر رسیدن به پیشرفت، به معنی فاصله گرفتن از افراد و جامعه‌ی تحت رهبری‌شان نیست. چند لحظه چشم‌ها و لب‌هایتان را ببندید و خوب گوش کنید؛ از اینکه قادر به درک چه چیزهای تازه‌ای هستید شگفت‌زده می‌شوید.

ارتباط موثر
۹. روی موضوعی که می‌خواهید درباره‌ی آن صحبت کنید تسلط کافی داشته باشید

درباره‌ی موضوعی که می‌خواهید صحبت کنید، اطلاعات بسیاری جمع‌آوری کنید (حتی اگر هنگام صحبت، از همه‌ی آن اطلاعات استفاده نکنید). اگر دیگران احساس کنند که شما درباره‌ی موضوع صحبت‌تان تخصص کافی ندارید، به ندرت پیش می‌آید که وقت‌شان را در اختیار شما بگذارند. اکثر افراد موفق، علاقه‌ای ندارند به صحبت‌های کسی گوش بدهند که چیزی به آنها اضافه نمی‌کند.

حتما شنیده‌اید که می‌گویند مهم نیست چه می‌گویید، اینکه آن را چگونه می‌گویید مهم است. حقیقت مهمی در این جمله وجود دارد. من اینجا هستم تا به شما بگویم که اتفاقا این خیلی مهم است که شما چه می‌گویید. افرادی که دارای توانایی برقراری ارتباط موثر هستند، به هردوی این موارد (اینکه چه می‌گویید و چگونه می‌گویید) اهمیت می‌دهند و این باعث می‌شود آنها در دام اینکه تبدیل به یک شخص صرفا حراف شوند، نیفتند.
۱۰. به تک‌تک افراد گروه اهمیت بدهید

رهبران همیشه قرار نیست با افراد به‌صورت تک‌نفره و اختصاصی ارتباط داشته باشند. یک فرد با مهارت برقراری ارتباط موثر، باید بتواند در نوع صحبت کردن و برخوردش انعطاف لازم را داشته باشد. باید بتواند با ۱۰ نفر یا ۱۰۰۰۰ نفری که در سالن کنفرانس حضور دارند، به راحتی صحبت کند به‌طوری که هر فرد احساس کند با او به‌طور مستقیم صحبت می‌شود. اگر در جایی هستید که با تمام افراد حاضر هم‌زمان مشغول گفت‌وگو هستید، باید بتوانید برای خودتان اعتبار کسب کنید و اعتماد افراد را جلب کنید. وجود تفاهم و ارتباط درست، کلید تعاملات موفق هستند.

درس‌های رهبری که در اینجا گفته شد، در هر زمان و برای هر نوع ارتباطی مورد استفاده قرار می‌گیرند. زمانی‌که می‌خواهید پیامی برای برقراری ارتباط ارسال کنید (به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق شخص سوم) مطمئن شوید که پیام‌تان درست و صحیح منتقل می‌شود، مستدل است و با‌توجه به منطق کسب‌وکار، دارای اعتبار شناخته می‌شود. مهم‌تر از همه این است که احساس کنید برقراری ارتباط، برای پرداختن به خودتان نیست و به منظور تعامل با دیگران صورت می‌گیرد. اگر در ارتباط، به طرف مقابل در حد متعارف اهمیت داده شود، تعدادی از مشکلات ارتباطی حل می‌شود و روابط‌تان پیشرفت می‌کند.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

ارنست فردریک شوماخر (E. F. Schumacker) اقتصاددان شهیر بریتانیایی می‌گوید: «هر فرد باهوشی می‌تواند مسائل را بزرگ‌تر، پیچیده‌تر و سخت‌تر کند. اما برای حرکت در جهت عکس این، رگه‌هایی از نبوغ و شجاعتِ بسیار نیاز است.» دنیای امروز ما پر از امکانات و تجملاتی است که قرار است زندگی را برایمان راحت‌تر کنند. گاهی این امکانات زندگی ما را آسان می‌کنند و گاهی نیز تنها باعثِ پیچیده‌تر شدن کارها می‌شوند. با این‌حال، بسیاری از ما رؤیای زندگی ساده‌تری را در سر می‌پرورانیم. اغلب خودمان را در حالی تجسم می‌کنیم که در کنار دریاچه‌ای نشسته‌ایم و از طبیعت لذت می‌بریم. اما واقعیت همواره این رؤیا را متوقف می‌کند. خب همیشه نباید این‌گونه باشد، زیرا کارهای کوچکی هستند که با انجام آنها می‌توانیم زندگی‌مان را ساده‌تر کنیم. در این مقاله با ۷ راه برای اینکه ساده‌تر و شادتر زندگی کنید، آشنا می‌شوید.

هنگامی که درباره‌ی ساده‌تر زندگی کردن صحبت می‌کنیم، اکثرمان خود را در کلبه‌ای در اعماق جنگل تجسم می‌کنیم در حالی که از راه کشاورزی و دامپروری روزگار می‌گذرانیم. اما چنین تصویری لزوما به معنای زندگی ساده‌تر نیست؛ دست‌کم نه برای همه! در عوض می‌توانیم از میان تجملات و امکانات عصر جدید آنهایی را که زندگی را واقعا ساده می‌کنند، انتخاب کنیم و بقیه را کنار بگذاریم. در عصری که همگی به خودمان افتخار می‌کنیم که به شدت مشغولیم و به لطف تکنولوژی بیست‌وچهار ساعته با هم در ارتباطیم، فراموش کردن این نکته که امور ساده‌ای در زندگی باعث شادیِ ما می‌شوند، بسیار آسان است. در نتیجه گاهی باید راه‌هایی برای بازگرداندن این سادگی به زندگی‌مان پیدا کنیم. در ادامه ۷ راه برای ساده‌تر و شادتر کردن زندگی ذکر شده است:
حتما بخوانید: ۱۰ عادت‌ مشترک انسان‌هایی که هیچ‌وقت خوشحال نیستند
۱.تلفن بزنید، پیام نفرستید

تلفن زدن

پیام فرستادن‌، راهی رایج برای برقراریِ ارتباط شده است، به حدی که هدف اصلی تلفن را فراموش کرده‌ایم: زنگ زدن به دیگران و مستقیم صحبت کردن! بله، آن سوی تلفن واقعا یک انسان وجود دارد!

وقتی پیام می‌فرستید به سادگی ممکن است در برداشت طرف مقابل، بخشی از مفهوم کلامتان از بین برود. سوءتفاهم‌ها بسیار ساده اتفاق می‌افتند و مطمئنا سروسامان‌دادن به مشکلات ارتباطی‌ یا مسائل مالی‌ که ممکن است برای‌تان پیش بیاید، بسیار دشوارتر خواهد بود. به غیر از زمان‌بَر بودن، وقتی که پیام می‌فرستید، احساسات و عواطف نیز منتقل نمی‌شوند و نمی‌توانید واقعا بگویید که طرفتان چه احساسی دارد.

آیا برداشتن تلفن و زنگ‌زدن آسان‌تر نیست؟ شاید! با این می‌توانید فورا احساساتتان را نشان دهید، این امکان به وجود نمی‌آید که طرف مقابل از پیام شما برداشت اشتباهی داشته باشد، عواطف کنار گذاشته نمی‌شوند و سوءتفاهمی به وجود نخواهد آمد. تلفن زدن سریع‌تر است و زمان کم‌تری می‌گیرد (زیرا در رَدوبَدل‌ کردن پیام‌ها، بارها و بارها روی مسئله‌ی مورد نظر تأمل می‌کنید) و مهم‌تر از همه اینکه وقتی می‌بینید قضیه را با تماس تلفنی حل‌وفصل کرده‌اید، احساس خشنودیِ بیشتری خواهید کرد.
۲. عواطف‌تان را ابراز کنید، پنهان‌ نکنید

ابراز عواطف - ناراحتی

آیا شما هم از آن دست افرادی هستید که ترجیح می‌دهید عواطفتان را پنهان کنید؟ پس همه‌چیز را در درونتان نگاه می‌دارید. هنگام عصبانیت، اجازه نمی‌دهید کسی بفهمد که عصبانی هستید. وقتی از کسی ناراحتید، اجازه نمی‌دهید که آن شخص بداند. هنگامی که کسی کاری را انجام می‌دهد که شما را آزار می‌دهد، به آنها نمی‌گویید؟

این الگوی رفتاری، استرس زیادی به زندگی شما وارد می‌کند، شما را ناخشنود می‌کند و بالاخره همه‌ی این احساسات با هم بیرون می‌ریزند و این اصلا خوب نیست. زیرا نه از لحاظ روان‌شناختی و نه از لحاظ جسمانی با سلامتی سازگاری ندارد.

ترجیحا راهی پیدا کنید تا این احساسات را به‌طور سازنده به سمتی دیگر سوق دهید. مثلا با یک دوست دردودل کنید یا مکان امنی مانند اتاق‌تان بیابید تا بتوانید این احساسات را آشکارا بیرون بریزید. با این کار در بلندمدت، سالم‌تر و بسیار خوش‌حال‌تر خواهید شد.
۳. برای خودتان خاطره بسازید و از مقایسه بپرهیزید

خاطره

شما هر چند وقت یک‌بار به فیس‌بوک سر می‌زنید و پست‌های دیگران را درباره‌ی اینکه چه کارهای شگفت‌انگیزی انجام می‌دهند، می‌خوانید؟ افرادی را می‌بینید که به دور دنیا سفر می‌کنند، گردش می‌روند، با دوستان‌شان استراحت می‌کنند، به رستوران‌های زیبا می‌روند. در درون‌تان کمی احساس حسادت می‌کنید و با خودتان فکر می‌کنید که «چرا من چنین کارهای فوق‌العاده‌ای انجام نمی‌دهم؟».

دقیقا! چرا نه؟! به جای اینکه روزهای‌تان را صرفِ خواندن کارهای دیگران کنید، از خانه بیرون بروید و خاطرات خودتان را بسازید. به جاهایی که دوست‌شان دارید، سفر کنید، کتابی را که می‌پسندید، بخوانید، کوه‌نوردی کنید و توی دریاچه‌ شیرجه بزنید.

همه‌ی کارهایی را که دوست دارید، انجام دهید و مهم‌تر اینکه از مقایسه‌ی خودتان با دیگران دست بکشید. به هر قیمتی که شده، از مقایسه‌‌کردن بپرهیزید، چون مقایسه، شما را راضی نمی‌کند. کاری که شما را خوش‌حال و راضی می‌کند، خاطره‌ساختن برای خودتان است.
۴. راه‌های ارتباط را باز نگه دارید و پیش‌داوری نکنید

ارتباط برقرار کردن

تا حالا پیش‌آمده که حدس بزنید عزیزان و دوستان‌تان چه فکری می‌کنند و کاملا در موردشان اشتباه کرده باشید؟ آیا پیش‌آمده که فرض کنید آنها چه چیزی را دوست دارند در حالی که اصلا این‌طور نبوده است؟ شاید فکر کرده‌اید که چون با دوست یا همسرتان همیشه به یک رستوران خاص می‌رفتید، پس او حتما، آن رستوران را دوست دارد، اما هرگز از او نپرسیده‌اید که از رفتن به آنجا لذت می‌برد یا نه؟

پیش‌داوری و حدس زدنِ اینکه افراد، چه فکری می‌کنند، می‌تواند مشکلاتی ایجاد کند. با باز نگاه داشتنِ ارتباطاتتان و مستقیما سؤال‌کردن از عزیزان‌تان، هم از سوءتفاهم‌‌ها پیش‌گیری می‌کنید و هم ارتباطی سالم‌تر و شادتر خواهید داشت.
حتما بخوانید: یک اشتباه مهلک ارتباطی و راه مقابله با آن
۵. رفتار از گفتار قوی‌تر است؛ نترسید

دلداری دادن

ما اغلب خود را در وضعیتی می‌یابیم که نمی‌دانیم وقتی عزیزان‌مان به ما نیاز دارند، چگونه آرامشان کنیم. زیرا احساس می‌کنیم، نمی‌دانیم چطور این کار را انجام دهیم. ترس بَرمان می‌دارد که حالا چه کنیم و چیزی که اوضاع را بدتر می‌کند این است که گاهی عزیزان‌مان حتی نمی‌خواهند حرف بزنند. شما در این مواقع چه می‌کنید؟

گاهی تنها کاری که باید انجام دهید این است که کنارشان باشید. به همین سادگی! آنها به کلمات شما نیازی ندارند و نمی‌خواهند حرف بزنند. بلکه تنها به حضورِ دل‌گرم‌کننده‌ی شما نیاز دارند. تنها به آغوش شما نیاز دارند. چنین حرکت‌های کوچکی می‌تواند جای هزاران واژه را پُر کند.
۶. تجربیات تازه‌ کسب کنید و دودلی را کنار بگذارید

تجربه تازه

آیا درباره‌ی قدم‌های بعدی‌تان شک و تردید دارید؟ شاید از اینکه چیز تازه‌ای را تجربه کنید، می‌ترسید؟ شاید از اینکه دیگران چه فکری درباره‌تان می‌کنند، می‌ترسید؟ یک ضرب‌المثل بسیار قدیمی وجود دارد که می‌گوید:

    معذرت‌خواهی بابت کاری، بهتر از اجازه گرفتن برای آن کار است.

این به آن معناست که بااراده‌ عمل کردن و سپس معذرت‌خواهی بابت آن، بهتر از منتظر تأییدِ دیگران بودن و ریسک به‌ تأخیر انداختن کارها است. پس اگر می‌خواهید کاری را انجام دهید، انجامش دهید. آنچه را که خوشحال‌تان می‌کند، انجام دهید. از امتحان کردنِ کارها نترسید. شک و تردید نداشته باشید. احتمالا پس از انجام دادن یک کار جدید، درمی‌یابید که واقعا آن را دوست دارید و این شما را به عنوان یک انسان، خوشحال‌تر می‌کند.

حتی اگر این‌طور نبود، خب باز هم مشکلی نیست! شما جان سالم به‌دَر خواهید برد. سراغ کار دیگری بروید چون می‌دانید یکی دیگر از گزینه‌هایی را که خوشحال‌تان نمی‌کند، حذف کرده‌اید.
حتما بخوانید: ۳۰ کاری که قبل از ۳۰ سالگی باید انجام داد
۷. برای آینده فعالانه تلاش کنید، بیهوده نگران نباشید

تلاش برای آینده

ما اغلب به‌جای تلاش فعالانه، با نگرانیِ بیهوده درباره‌ی آینده، مسائل را زیادی پیچیده می‌کنیم. ترجیحا وقت‌تان را صَرف کارهایی کنید که اکنون کنترل‌شان در دست شماست و نگرانی درباره‌ی مسائلی را که نمی‌توانید کنترل‌شان کنید را کنار بگذارید.

برای نمونه، اگر می‌خواهید کسب‌وکاری راه‌اندازی کنید، گام‌های کوچک و ساده‌ای در راستای دست‌یابی به رؤیایی که خوشنودتان می‌کند، بَردارید.

ضمانتی برای اینکه آینده چگونه خواهد بود وجود ندارد، اما با تمرکز روی همین مسائل کوچکی که اکنون می‌توانیم کنترل کنیم، در مسیر درست به سمت آینده‌ای که مطمئنا روشن‌تر و شادتر خواهد بود، حرکت می‌کنیم.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

همسری که وفادار نبوده، پدر و مادری که در کودکی‌ شما مطابق انتظار عمل نکرده‌اند، دوستی که مسئله‌ی شخصی شما را فاش کرده است؛ اینها گاهی زخمی آنقدر عمیق در وجود شما ایجاد می‌کنند که با خود می‌گویید «هرگز او را نمی‌بخشم.»، «بعضی از آدم‌ها ارزش بخشیده شدن را ندارند.»، «بعضی اتفاقات غیرقابل بخشش هستند.». اما از آن سو، دائما از رهبران مذهبی و روان‌شناسان می‌شنویم که بخشش و رها شدن از فشار احساسیِ خشم و رنجش برای سلامت روانی‌مان حیاتی است. این چنین است که از خود می‌پرسیم: «ببخشیم یا نه؟ و اصلا چطور وقتی غیر ممکن است این کار را انجام دهیم؟»

مثل اغلب افراد بعد از رفتار غیرمنصفانه‌ای که در حق شما انجام شده و پس از آرام گرفتنِ امواج احساسات اولیه‌ی متعاقب آن، با چالش تازه‌ای روبه‌رو خواهید شد: آیا قرار است این آدم را ببخشید؟ آیا حتی وقتی غیرممکن به نظر می‌رسد، توانایی بخشیدن دارید؟

مواجهه با بخشش
بخشش به چه معنا نیست؟

ابتدا بیایید مرور کنیم که بخشش چه معنایی ندارد، آن وقت می‌توانیم درباره‌ی لزوم، چرایی و چگونگی بخشش از زاویه‌ی دید مشترک و درست‌تری بحث را پیش ببریم. بیشتر ما حداقل اسیر یک طرز فکر غلط درباره‌ی بخشش هستیم. نگاهی به این لیست بیندازید و مطمئن شوید که اعتقاد اشتباهی در این زمینه نداشته باشید:

    بخشش به این معنا نیست که کار اشتباه فرد را نادیده بگیرید یا انکار کنید.
    بخشش به این معنا نیست که حتما لازم است به آن فرد بگویید که او را بخشیده‌اید.
    بخشش به این معنا نیست که پس از آن دیگر حق ندارید احساساتی درباره‌ی آن موقعیت داشته باشید.
    بخشش به این معنا نیست که همه چیز در ارتباط شما با آن فرد خوب است یا موردی برای بررسی بیشتر در رابطه وجود ندارد.
    بخشش به این معنا نیست که باید اتفاقی که رخ داده را فراموش کنید.
    بخشش به این معنا نیست که لازم است آن فرد را همچنان در زندگی خود نگه دارید.

و نهایتا اینکه بخشش کاری نیست که به خاطر فرد مقابل انجام دهید.

اگر با کلمه‌ی بخشش مشکل دارید و آن را معادل با هر یک از موارد بالا می‌دانید مجبور نیستید از این کلمه استفاده کنید، حتی اگر دل‌تان می‌خواهد می‌توانید برای خودتان کلمه‌ای تازه بسازید. چرا که بررسی یک ترومای احساسی و آزاد شدن از زخم‌های گذشته معنایی فراتر از یک واژه دارد.
بخشش چیست؟

بخشش

بخشش رها کردن قضاوت و نارضایتی از فردی است که در حق شما مرتکب کار اشتباهی شده است. وقتی می‌بخشید همچنین قرار است از احساس تلخی، کینه‌جویی و خشم رها شوید. برخی تصور می‌کنند برای بخشش حتما لازم است به فرد بگویند که او را بخشیده‌اند، در آغوشش بگیرند، دستی به شانه‌اش بگذارند و برایش دعای خیر کنند. این کارها اگرچه ممکن است با بخشش همراه باشد اما لزومی به انجام آنها وجود ندارد. فرایند بخشش روندی تدریجی است؛ با انتخاب بخشش سعی می‌کنید حقیقت را درباره‌ی اتفاقی که رخ داده ‌بپذیرید و بتوانید راهی برای زندگی کردن در وضعیت ذهنی‌ای که «مسئله برای‌ شما حل‌ شده است‌» بیابید. همان‌طور که گفتم بخشش کاری نیست که برای فرد مقابل انجام می‌دهید؛ بخشش کاری است که شما برای خودتان انجام می‌دهید، می‌بخشید چون این کار برای شما مفید است.
چرا باید ببخشم؟

احساسات انباشته

تحقیقات فراوانی نشان می‌دهد تمرین بخشش برای سلامت احساسی و بدنی شما مفید است. خشم، رنجش و نفرت احساساتی هستند که بار سنگینی را بر سلامت روانی و جسمی شما تحمیل می‌کنند. زمانی که احساسات خود را پردازش و رها نمی‌کنید، آنها در وجود شما گیر می‌افتند و ناراحتی‌های جسمی مثل درد معده و فشار خون را باعث می‌شوند و همین طور به مشکلاتی مانند افسردگی و اضطراب دامن می‌زنند. زمانی که می‌بخشید این احساسات مخرب را رها می‌کنید، اگرچه بخشش تنها راه خلاصی از این احساسات نیست، اما یکی از بهترین روش‌ها برای این کار است.
چرا بخشش تا این اندازه دشوار است؟

بخشش دشوار

اگر بخشش کاری است که خودتان برای خودتان می‌کنید و اگر این کار حال شما را بهتر می‌کند، پس چه چیز بخشش را تا این حد دشوار می‌کند؟ دلایل فراوانی وجود دارد: وجود شما سرشار از فکر به انتقام و مجازات است، از اینکه دست بالا را داشته باشید لذت می‌برید، نمی‌دانید موقعیت را چگونه برای خودتان حلاجی کنید، به آدرنالینی که خشم برای شما فراهم می‌کند اعتیاد پیدا کرده‌اید، هویت یک آدم قربانی را برای خود انتخاب کرده‌اید یا اینکه می‌ترسید اگر ببخشید مجبور شوید ارتباط خود را با آن فرد برقرار یا قطع کنید. این دلایل را می‌توانید با شناخت خود، احساسات، افکار و مرزهایی که برای خود در نظر می‌گیرید، برطرف کنید.
آیا مجبورم ببخشم؟

بخشش

حالا که می‌دانید بخشش چه چیزهایی نیست و می‌دانید چرا این‌قدر کار سختی است، وقت آن است که از خود سوال کنید آیا می‌خواهم که ببخشم؟ اعتقاد دارم که با بخشش می‌توانید به خودتان برای بهبود یافتن از آنچه بر شما گذشته بهره ببرید و اگر آن را امتحان کنید شاید از فوایدش غافلگیر شوید. اما برای بخشیدن لازم است که «بخواهید» این کار را انجام دهید. گاهی نمی‌خواهید ببخشید، چون رنجش ایجاد شده عمق زیادی دارد، چون آن شخص بیش از حد سوءاستفاده‌گر بوده یا اینکه چون هیچ پشیمانی‌ای از خود نشان نداده است. تا وقتی رنج و خشم خود را مشخص، تمام و کمال احساس، ابراز و رها نکرده‌اید (برای این کار از تمرین انتهای همین مقاله و چهار گام اساسی در بخشش می‌توانید استفاده کنید) سعی نکنید کسی را ببخشید. در حقیقت بخشش بدون طی مراحل گفته شده تنها زخم‌هایتان را عمیق‌تر می‌کند، چرا که تنها دلیل آسیب دیدن شما این نیست که دل‌تان نخواسته شخص خاطی را ببخشید، و دلایل زیربنایی نیاز به رسیدگی دارند.
چهار گام اساسی در بخشش

اگر به نتیجه رسیدید که مایل به بخشش هستید، زمان و مکان مناسبی را برای تنها ماندن با افکارتان در نظر بگیرید. سپس برای بخشیدن، حتی زمانی که غیرممکن به نظر می‌رسد، این چهار گام را بردارید:

۱. به اتفاقی که باعث خشم شما شد فکر کنید. بپذیرید که این اتفاق رخ داده، احساس و واکنش خودتان را نیز قبول کنید. برای بخشیدن لازم است از حقیقت ماجرا و تاثیری که بر شما گذاشته آگاه باشید.

۲. به رشدی که در اثر این اتفاق تجربه کرده‌اید اذعان کنید. این اتفاق باعث شد چه چیزی را درباره‌ی خودتان، نیازها و مرزهای‌تان بیاموزید؟ نه تنها شما از این موقعیت جان سالم به در برده‌اید، چه بسا به واسطه‌ی آن رشد کرده باشید.

۳. حالا به فرد مقابل فکر کنید. او مرتکب خطا شده و همه‌ی انسان‌ها مرتکب خطا می‌شوند. او عملی از سر عقاید محدود و زاویه‌ی دید ناعادلانه‌ی خود انجام داده و همه‌ی ما گاهی عملی از سر عقاید محدود و زاویه‌ی دید ناعادلانه‌مان انجام می‌دهیم. در حالی که شما آزار می‌دیدید فرد مقابل در صدد برطرف کردن نیازی بوده، فکر می‌کنید این نیاز چه چیزی بوده و چرا این شخص برای تامین آن از چنین راه آسیب‌زننده‌ای اقدام کرده است؟

۴. نهایتا درباره‌ی اطلاع دادن یا ندادن به فردی که او را بخشیده‌اید، تصمیم بگیرید. اگر تصمیم دارید بخشش خود را مستقیما به او نگویید، پس این کار را باید در خلوت خودتان انجام دهید، با صدایی که خودتان آن را بشنوید بگویید «تو را بخشیدم» و به دنبال آن هر توضیحی که لازم می‌بینید را بیان کنید.

بخشش مُهر اختتامی بر اتفاقی که برای شما رخ داده است می‌زند. شما هنوز به یاد می‌آورید که چه پیش آمده، اما دیگر به وسیله‌ی آن محدود نمی‌شوید. با کار کردن روی احساسات‌تان، آموختن اینکه چه کاری لازم است انجام دهید تا حدود و مرزهای خود را معین کنید و با رسیدگی به نیازهایتان در آینده بهتر می‌توانید از خودتان مراقبت کنید. بخشیدنِ دیگری راهی شگفت‌انگیز برای گرامیداشت خودتان است. با این کار به دنیا نشان می‌دهید لایق این هستید که شاد باشید.
یک تمرین عملی و ساده

نوشتن رنجش‌ها برای بخشش

یک تمرین ساده که روان‌شناسان به مراجعین خود پیشنهاد می‌دهند تمرین نوشتن است. در ساعتی از روز که کسی مزاحم شما نمی‌شود مکانی ساکت را انتخاب کنید و با یک قلم و کاغذ به آنجا بروید. به کسی که شما را آزرده است نامه‌ای بنویسید؛ احساسات، افکار، خشم و تجربه‌ی خود را با نوشتن بیرون بریزید. به یاد داشته باشید کسی قرار نیست این نامه را بخواند؛ این نامه‌ی شماست.

بعد از اینکه تمرین بالا را انجام دادید قلم را به دست دیگرتان بدهید. نوشتن با دست غیرغالب (اگر راست هستید، با دست چپ‌تان بنویسید)، به شما کمک می‌کند ذهن تحلیلی و قضاوتی خود را دور بزنید. در این حالت احتمالا متوجه می‌شوید که راحت‌تر و از لحاظ احساسی با صداقت بیشتری می‌نویسید.

قرار است همه‌ی احساساتی را که درون خود حبس کرده‌اید به واسطه‌ی قلمی که در دست دارید به حرکت و جریان درآورید. تصور کنید همه‌ی آن رنجش، کینه، انتقام و ناراحتی که در اعماق وجودتان رخنه کرده به کاغذ انتقال پیدا می‌کند. حتی اگر فکر می‌کنید هرگز قادر نیستید او را ببخشید، یا نمی‌خواهید او را ببخشید، انجام تمرین نوشتاری شبیه به این، همچنان به شما کمک می‌کند تا حدی بر افکار منفی و از هم گسیخته‌ای که درباره‌ی ماجرای رخ داده و فرد دارید غلبه کنید.

وقتی کسی به ما آسیب می‌زند، این طبیعی است که بخواهیم احساس خشم و کینه را درون‌مان نگه داریم و در صدد انتقام بمانیم. اما زمانی که به خشم خود وفادار می‌مانیم چون داشتن چنین احساسات منفی‌ای عادلانه به نظر می‌رسد، نمی‌توانیم بهبود پیدا کنیم. چه فکر کنید که برای بهبود یافتن به بخشش نیازی دارید یا نه، فرایند التیام به خودی خود برای شما حیاتی است. در مدتی که سعی در التیام خود دارید توجه‌تان را به خودتان معطوف کنید، و به چیز‌هایی که زندگی کامل‌تر و بهتری را برای‌ شما به ارمغان می‌آورند.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

از همان نخستین سال‌هایی که انسان پا بر این کرهٔ خاکی گذاشت تا امروز، همواره نبرد میان خیر و شر جریان داشته است. عده‌ای در مقام انسان‌های بد یا شرور به دیگران بدی می‌کردند، حق‌وحقوق‌شان را پایمال می‌کردند و به طرق مختلف به آنها آسیب می‌رساندند. موضوع این مطلب نیست که به چه دلیل چنین بدی‌هایی از انسان‌ها سر می‌زده است و هنوز هم سر می‌زند. در اینجا می‌خواهیم ببینیم کسانی که مورد اجحاف یا تعرض قرار می‌گیرند، پس از این تجربه چطور قادرند با آن کنار بیایند و فرد خطاکار را ببخشند؟ بخشیدن دیگران چه اهمیت و اثراتی دارد؟ بخشش حقیقی چه تفاوتی با بخشش کورکورانه و بی‌قیدوشرط دارد و، اساسا، چرا بعضی از انسان‌ها توان بخشیدن دیگران را در خود پیدا نمی‌کنند؟ اینها سؤالاتی است که در این مطلب به‌دنبال جوابی برای‌شان خواهیم بود. همراه ما باشید.

حتما بخوانید:

    فراموش کردن کینه و کدورت‌ها با ۱۲ راهکاری که باعث آرامش روان می‌گردد
    زودرنجی و درمان آن با ۷ راهکاری که روابط‌تان را بهبود می‌بخشد
    چطور خودمان را ببخشیم و انسان‌های شادتری باشیم؟

با استناد به نظریه تکامل، این‌طور استنباط شده است که ماهیت بخشش ارتباطی تنگاتنگ با گذشته و تاریخ زندگی نیاکان ما برروی زمین دارد. منظور زمانی است که انسان‌ها، هزاره‌های متمادی، در جوامعی با مقیاس کوچک زندگی می‌کردند. در این دوران طولانی، که طی آن انسان‌ها غالبا در دشت‌ها و جنگل‌های نه‌چندان انبوه قاره آفریقا سکونت داشتند، نیاکان ما می‌بایست توان تشخیص افراد قابل‌اعتماد را از آنهایی که قابل‌اعتماد نبودند می‌داشتند.

جامعه‌ای کوچک را در نظر آورید که درحدود ۱۵۰ نفر جمعیت دارد. مشخصا در آن جامعه همه یکدیگر را می‌شناسند و دهان‌به‌دهان گشتن حرف‌وحدیث‌ها چیز عجیبی نیست. کافی است کسی پا را از خط قرمزها فراتر بگذارد، عرف جامعه‌اش را نادیده بگیرد یا حق‌وحقوق یکی از اعضا را پایمال کند. پیامدهای چنین سهل‌انگاری‌هایی در آن دوران می‌توانست مهلک و ویرانگر باشد. اگر این تعرض به حقوق دیگران به اندازه کافی بد و ناپسند تلقی می‌شد، امکان داشت شخص خاطی را از جامعه طرد کنند یا، بدتر از آن، حکم مرگ با سنگسار را برایش صادر کنند. با روشنگری‌هایی که نظریه تکامل برای‌مان به ارمغان آورده است، نمی‌توان به‌سادگی از کنار این موضوع گذشت.

ذهن ما انسان‌ها در وضعیت‌هایی نظیر آنچه وصفش آمد تکامل پیدا کرده است و، درنتیجه، باوجودآنکه اکنون در جوامعی در مقیاس بزرگ زندگی می‌کنیم و دوروبرمان عموما از افرادی پر شده است که آنها را نمی‌شناسیم، واکنش‌های‌مان به مسائلی مثل خیانت یا پایمال‌شدن حق‌وحقوق‌مان ما را به پایه‌ای‌ترین و دورترین نوع روانشناسی هیجانی تکامل‌یافته‌مان برمی‌گرداند. درواقع، همان حالاتی در ما پدیدار می‌شوند که احتمالا نیاکان‌مان هم در چنین مواقعی تجربه می‌کردند.
برای بخشیدن دیگران نیازمند چه چیزهایی هستیم؟

پیش نیازهای بخشیدن دیگران - چرا برخی افراد نمی‌توانند دیگران را ببخشند؟

وقتی به ما خیانت می‌کنند یا وقتی که حقوق‌مان پایمال می‌شود واکنشی که ازلحاظ روان‌شناختی نشان می‌دهیم ریشه‌های عمیق و دوردستی در ذهن‌مان دارد و با بدوی‌ترین عواطف و هیجانات‌مان مرتبط است. به همین دلیل است که بخشیدن دیگران اغلب برای‌مان دشوار می‌شود.

اما انگیزه و آنچه برای بخشیدن دیگران نیاز داریم در دسترس‌مان است. درنتیجه اگر بخواهیم، توانایی انجام این کار را خواهیم داشت. به‌علاوه، بخشیدن می‌تواند به طرق مختلف قدرت و اختیارمان را در زندگی بیشتر کند و با نوعی احساس رضایت و شادی درونی همراه باشد. چنین مزایایی است که بخشش حقیقی را به یکی از لذت‌بخش‌ترین و مهم‌ترین تجربه‌های زندگی تبدیل می‌کند.

برای درک بهتر موضوع باید قدمی به عقب برداریم و دوباره از دیدگاه نظریه تکامل به ماجرا نگاه کنیم. منظور از بخشش، بخششِ کورکورانه و بی‌قیدوشرط نیست. چنین بخششی نه پسندیده است و نه معقول. فرض کنید من سرپرست خانواده‌ای پنج‌نفره هستم و برای گذران زندگی و سیرکردن شکم افراد خانواده، کاملا به محصولات و دام مزرعه‌ام وابسته هستم. حالا تصور کنید هرروز کسی، به‌غیر از اعضای خانواده‌ام، به مزرعه‌ام دستبرد بزند و محصولات آن را بدزدد؛ من هم آن‌قدر انسان خوب و وارسته‌ای باشم که با علم به این موضوع که یکی از دوستان یا همسایه‌ها حق‌وحقوق من و خانواده‌ام را پایمال می‌کند، به سراغ شخص مذکور بروم و لبخندزنان اعلام کنم که او را بخشیده‌ام.

شاید کسانی باشند که با دیدن چنین انسان‌هایی به‌به و چه‌چه کنند و دم از فروتنی و سخاوتمندی او بزنند، اما واقعیت آن است که خانواده من، در نتیجه این رفتارم، از گرسنگی تلف خواهند شد. سرانجام هم دیگران القابی بهتر از احمق، بی‌عرضه و نظایر اینها به من نخواهند داد.

تکامل نیاکان ما موجب شد آنها بتوانند چنین اقداماتی را که تجاوز به حق‌وحقوق‌شان بود ـ به‌ویژه زمانی که چنین تعرضی تأثیری مخرب بر خود یا خانواده‌شان بر جای می‌گذاشت ـ متوقف کنند و این دست اقدامات را کنترل کنند.

براین‌اساس، یکی از پیش‌نیازهای ضروری بخشش این است که جبران مافات کنیم. جبران مافات معمولا با نوعی عذرخواهی همراه می‌شود (بابت کاری که با تو و خانواده‌ات کردم واقعا متأسفم) و نیز با نوعی دل‌گرم‌کردن و اطمینان‌بخشی به کسی که در حقش اجحاف شده است (بهت اطمینان می‌دم که دیگه هیچ‌وقت چنین کاری از من سر نمی‌زنه). سرانجام هم کاری انجام می‌شود که خسارت واردشده جبران شود (این کارت هدیه خرید از بازار است. ۴۰۰هزار تومان اعتبار داره. لطفا دستم رو رد نکن تا حداقل کمی از ناراحتی‌هایی رو که برای تو و خانواده‌ات درست کردم جبران کرده باشم).
در چه صورتی بخشیدن دیگران دشوار می‌شود؟

ناتوانی در بخشیدن دیگران - چرا برخی افراد نمی‌توانند دیگران را ببخشند؟

تحقیقات و بررسی‌هایی که اخیرا دراین‌خصوص صورت گرفته است نکته‌ای جالب‌توجه را برای‌مان روشن می‌کند. بنا بر نتایج این تحقیقات، اگر تعرض به حقوق دیگری به‌اندازه‌ای بد باشد که نتوان به این سادگی‌ها از آن چشم‌پوشی کرد و، درعین‌حال، توهین یا اجحافی شخصی تلقی شود و، ازاین‌حیث، تأثیری عمیق و ریشه‌ای بر شخص بگذارد، آن‌وقت بخشیدن خیلی مشکل می‌شود، حتی اگر از صمیم قلب از او عذرخواهی شود و وی شاهد باشد که شخص خطاکار برای جبران مافات تلاش بسیار می‌کند. البته هدف از مطرح‌کردن این توصیفات این نیست که بگوییم بخشیدن دیگری، اگر کوتاهی یا اجحاف خیلی بدی از او سر زده باشد، غیرممکن است، بلکه فحوای کلام این است که بخشیدن در چنین مواقعی دشوار می‌شود.
کدام ویژگی‌های روان‌شناختی ما را مستعد بخشیدن دیگران می‌کنند؟

نکتهٔ دیگری که نتایج این تحقیقات برای‌مان روشن کرده این است که احتمال بخشیدن دیگران برای بعضی از افراد بیشتر است. درواقع، بعضی از افراد تمایل بیشتری به بخشیدن نشان می‌دهند. به‌باور محققان در تحقیقات مذکور، چند ویژگی روان‌شناختی هستند که باعث می‌شوند بعضی از اشخاص بیشتر مستعد بخشیدن دیگران باشند. در ادامه این ویژگی‌ها را برخواهیم شمرد:
۱. توافق‌پذیری و عشق

کسانی که به‌هنگام مواجهه با دیگران خوبی‌های‌شان را بیشتر می‌بینند و از استعداد عشق ورزیدن به دیگران بهره‌مند هستند و، درعین‌حال، کمتر عادت دارند ساز مخالف بزنند و با دیگران کنار می‌آیند ظرفیت نسبی بیشتری برای بخشیدن دیگران دارند.
۲. ثبات عاطفی

کسانی که در زندگی به نوعی ثبات عاطفی رسیده‌اند و در مواجهه با دیگران کمتر گرفتار عواطف و هیجانات منفی‌نگرانه می‌شوند.
۳. خودمحور نبودن

کسانی در میان ما هستند که، در مواجهه با زندگی، بیشتر بر شاددیدن و خوشحال کردن دیگران متمرکزند و این مسئله برای‌شان حائز اهمیت است. این ویژگی هم احتمال بخشیدن دیگران را بیشتر می‌کند.
۴. صداقت در ارتباط با دیگران

کسانی هستند که از دیگران صرفا برای رسیدن به اهداف و تمایلات خودشان استفاده می‌کنند. در علم روان‌شناسی این افراد را اصطلاحا «ماکیاولیایی» می‌خوانند [ماکیاولی، از فلاسفه و سیاسیون مشهور دورهٔ رنسانس در ایتالیا است (قرون ۱۵ام و ۱۶ام) و در مشهورترین اثرش، «شهریار»، از عقایدش راجع به قانون‌مداران قدرتمند صحبت می‌کند. به‌باور او، حکمرانان باید در مواجهه با رعایا و دشمنان‌شان نهایت شدت‌عمل را روا دارند و باید به هر قیمتی که شده به شکوه و جلال و بقای پادشاهی یا حکومت‌شان برسند و برای آنها هدف باید هر وسیله‌ای را توجیه کند و این وسیله هر اندازه بی‌رحمانه و غیراخلاقی باشد مهم نیست. ازاین‌رو است که در علم روان‌شناسی، به کسی که با فریفتن دیگران یا سوءاستفاده از آنها به‌دنبال محقق کردن اهداف خود باشد «ماکیاولیایی» می‌گویند].
ماکیاولی - بخشیدن دیگران - چرا برخی افراد نمی‌توانند دیگران را ببخشند؟
مجسمه‌ای از ماکیاولی در فلورانس ایتالیا

اما از سوی دیگر کسانی هستند که در مواجهه با دیگران صادق‌ترند و رفتار و گفتارشان از صمیم قلب و حقیقی است. احتمال بخشیدن دیگران در چنین افرادی بیشتر است.
۵. همدلی

اینکه تا چه اندازه به دیگران فکر کنیم، قادر به درک احساسات و حالات آنها باشیم و به آنها توجه کنیم و اهمیت بدهیم، در هر شخص متفاوت است. در این زمینه مردم به‌طرزی چشمگیر توانایی‌های متفاوتی دارند. کسانی که همدلی بیشتری با دیگران دارند، بهتر می‌توانند استدلال کنند که چرا آن کوتاهی یا اجحاف ازسوی شخص خطاکار سر زده است؛ درنتیجه، آمادگی و گنجایش بیشتری برای بخشیدن دیگران پیدا می‌کنند.

با این توصیفات می‌توانیم دریابیم که پس از هرگونه تعرض و پایمال‌شدن حقوق‌مان از جانب دیگران، برای بخشیدن آنها به چه نیاز داریم و می‌توانیم این نیازمندی‌ها را به دو بخش کلی تقسیم کنیم:

الف. عذرخواهی صادقانه و انجام‌دادن اعمالی به‌منظور جبران مافات و اعاده‌کردن خسارت واردشده ازسوی فرد خطاکار؛

ب. وجود ویژگی‌های روان‌شناختی خاص در فردی که قرار است دیگری را ببخشد و از گناهش بگذرد. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از: توافق‌پذیری و عشق، ثبات عاطفی، خودمحورنبودن، صداقت در ارتباط با دیگران و همدلی.
جمع‌بندی

شاید بخشیدن دیگری در هر وضعیتی میسر و مقدور نباشد اما اگر بتوانیم پیش‌نیازهای ضروری آن را فراهم کنیم و حقیقتا کسی را ببخشیم، در مقام مردمی که در کنار هم زندگی می‌کنیم، امکان آن را خواهیم داشت که ارتباطی تنگاتنگ و ازروی عشق‌وعلاقه با یکدیگر پیدا کنیم. این ارتباط نه‌تنها از خود ما انسان بهتری می‌سازد، بلکه در بهبود روابط اجتماعی هم نقش دارد.

به‌علاوه بخشش در حق کسی که به هر نوعی حق‌وحقوقی را پایمال کرده و زیر پا گذاشته است، اگر فکرشده، حقیقی و از صمیم قلب باشد، پیامی اثرگذار راجع‌ به فرد بخشنده به جامعه منتقل می‌کند. پیامی که آشکارا از انتخاب مسیر درست ازسوی او حکایت دارد. به هر روی، تداوم‌یافتن کشمکش‌ها درنهایت به سود هیچ‌کس نخواهد بود. همان‌طور که الکساندر پوپ در وصف بخشش می‌گفت: «خطا انسانی است و بخشش الهی».

  • sahar artbox