دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

بایگانی
  • ۰
  • ۰

مهارت گوش دادن یکی از مهم‌ترین مهارت‌هایی است که در موفقیت شغلی و کیفیت روابط‌مان با دیگران تأثیر بسزایی دارد. خیلی از ما چون به اشتباه فکر می‌کنیم که یک شنونده‌ی سراپا گوش هستیم، هیچ وقت به صرافت یادگیری این مهارت نیفتاده‌ایم. خوب گوش دادن مثل فن بیان، یک مهارت آموختنی است که در ادامه‌ی این مقاله با اصول اولیه‌ی آن آشنا خواهید شد.

گوش دادن یعنی توانایی دریافت و درک صحیح پیام‌ها در فرآیند ارتباط. این توانایی، کلید همه‌ی ارتباطات موثر است. چنانچه به مهارت گوش دادن مسلط نباشید، به آسانی ممکن است پیام‌های ارسالی از سوی طرف مقابل‌تان را اشتباه برداشت کنید. در چنین شرایطی، فرآیند ارتباط بی‌اثر شده و به سادگی موجب نا‌امیدی و رنجش فرستنده‌ی پیام خواهد شد.

همان‌طور که پیداست گوش دادن یکی از مهم‌ترین مهارت‌های ارتباطی به شمار می‌رود، آنقدر مهم که بسیاری از کارفرمایان برجسته برای کارمندان‌شان جلسات آموزش مهارت گوش دادن ترتیب می‌دهند. افزایش سطح رضایت مشتریان، بهبود کارآمدی در نتیجه‌ی اشتباهات کمتر و افزایش تبادل اطلاعات چند نمونه از مزیت‌هایی هستند که در پی یادگیری مهارت گوش دادن حاصل می‌شوند.

بسیاری از رهبران و کارآفرینان موفق، موفقیت خود را مدیون خوب گوش دادن هستند. به اعتقاد ریچارد برانسون (Richard Branson)، مهارت گوش دادن یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت شرکت هواپیمایی ویرجین آتلانتیک (Virgin Atlantic) بوده است. با توجه به اینکه خوب گوش دادن از جمله مهارت‌هایی محسوب می‌شود که در زیربنای تمامی روابط انسانی مثبت قرار دارد، پس به نفع‌ همگی ماست که کمی وقت بگذاریم و مهارت گوش دادن را که عنصر سازنده‌ی موفقیت است در خودمان پرورش دهیم.

بزرگسالان به طور متوسط ۷۰ درصد اوقات‌شان را درگیر فرآیندهای ارتباطی هستند که ۴۵ درصد آن به گوش دادن، ۳۰ درصد به حرف زدن، ۱۶ درصد به مطالعه و ۹ درصد به نوشتن اختصاص می‌یابد. کیفیت ۴۵ درصدی که صرف گوش دادن می‌شود فقط در حوزه‌ی کسب‌وکار مؤثر نیست، بلکه بر زندگی شخصی افراد نیز تأثیر گذاشته و موجب گسترده‌تر شدن تعداد دوستان و شبکه‌های اجتماعی، ارتقای عزت نفس و اعتماد به نفس، کسب نمرات عالی‌تر در دوران تحصیل و حتی تقویت سلامتی و تندرستی عمومی بدن می‌شود. همچنین مطالعات نشان داده است که حرف زدن موجب بالا رفتن فشار خون خواهد شد، در حالی که گوش دادنِ با دقت به اُفت فشار خون می‌انجامد.

گوش دادن با شنیدن یکی نیست

گوش دادن با شنیدن فرق دارد. شنیدن یعنی توانایی درک صدا، حال آنکه گوش دادن نیازمند تمرکز عمیق‌تر و استفاده از سایر حواس است. برای گوش دادن نه تنها باید به ماجرایی که تعریف می‌شود دل بدهید، بلکه لازم است به طرز بیان، شیوه‌ی استفاده از زبان، لحن و حرکات بدن گوینده نیز دقت داشته باشید. به عبارت دیگر، گوش دادن یعنی درک همزمان پیام‌های کلامی و غیرکلامی. پس فقط شنیدن کلمات گفته شده کفایت نمی‌کند، بلکه برای گوش دادن، به چیزی بیشتر از گوش‌ها احتیاج دارید. در مجموع، مهارت خوب گوش دادن بستگی به این دارد که چه مقدار از حرف‌های طرف مقابل‌تان را شنیده و به مفهوم‌شان آگاه هستید. دکتر راشِل نائومی رِمِن (Rachel Naomi Remen)، ترویج‌دهنده‌ی طب تلفیقی، در این باره می‌گوید:

گوش دادن اساسی‌ترین و قدرتمندترین شیوه‌ی برقراری ارتباط با دیگران است. فقط گوش دهید. شاید مهم‌ترین چیزی که همواره به یکدیگر ارزانی می‌کنیم همین توجه‌مان باشد.

خوب گوش دادن شامل زیر نظر گرفتن زبان بدن و توجه به ناهماهنگی‌های احتمالی بین پیام‌های کلامی و غیرکلامی ارسال شده از سوی گوینده است. به بیان ساده‌تر، یک شنونده‌ی خوب فقط به چیزی که گفته می‌شود گوش نمی‌دهد، بلکه به چیزهایی که گفته نمی‌شوند یا نصفه‌کاره به زبان می‌آیند نیز گوش می‌دهد. مثلا اگر کسی به شما گفت که زندگی خوب و خوشی دارد، اما حین انتقال این پیام دندان‌هایش را به هم فشرد یا اشک در چشم‌هایش حلقه زد، بدانید که بین پیام کلامی و غیرکلامی او مغایرت وجود دارد.

۱۰ اصل خوب گوش دادن

با همه‌ی آنچه تا به این جای کار گفته شد، حتما به اهمیت خوب گوش دادن پی برده‌اید. پس دیگر وقت آن است که با اصول اولیه‌ی این مهارت بیشتر آشنا شوید.

۱. زبان به دهان بگیرید

مارک تواین می‌گوید:‌ اگر قرار بود بیشتر از مقداری که گوش می‌دهیم حرف بزنیم، آن وقت دو زبان و یک گوش می‌داشتیم.

وقتی شخص دیگری در حال حرف زدن است به چیزی که می‌گوید گوش دهید، وسط حرفش نپرید، به جای او حرف نزنید و اجازه بدهید که خودش جملاتش را تمام کند. پس خاموش بنشینید و فقط گوش دهید. زمانی که صحبت گوینده با شما تمام شد، آن وقت شاید لازم باشد خودتان در مورد چیزی که گوش داده‌اید حرف بزنید و توضیح دهید تا مطمئن شوید که پیام طرف مقابل‌تان را درست متوجه شده‌اید.

۲. خودتان را برای گوش دادن آماده کنید

آرام باشید و همه‌ی توجه‌تان را به گوینده اختصاص دهید. به عبارت دیگر، تمام چیزهای اضافه‌ی دیگر را از ذهن‌تان دور بریزید. ذهن انسان به آسانی به سمت افکار دیگر پرت می‌شود، مثلا اینکه «ناهار چی باید بخورم؟ کِی باید از اینجا برم تا به اتوبوس برسم؟ می‌خواد بارون بیاد؟» همه‌ی تلاش‌تان را به کار بگیرید و این قبیل افکار نامربوط را از سرتان بیرون کنید تا بتوانید تمام و کمال روی پیام‌های ارسالی از سوی طرف مقابل‌تان تمرکز کنید.

۳. گوینده را راحت بگذارید

طوری رفتار کنید که گوینده برای صحبت کردن احساس راحتی کند. نیازها و علائق طرف مقابل‌تان را هم مد نظر قرار دهید. بد نیست گاهی سر بجنبانید یا از حرکات و کلماتی استفاده کنید که گوینده برای ادامه‌ی صحبت ترغیب شود. دیگر اینکه ارتباط چشمی فراموش‌تان نشود، اما حواس‌تان باشد که خیره نشوید. خلاصه اینکه یک جوری به طرف مقابل‌تان نشان دهید که دارید گوش می‌دهید و حرف‌هایش را می‌فهمید.

۴. حواس گوینده را پرت نکنید

فقط و فقط به چیزی که گفته می‌شود توجه کنید. خط‌خطی کردن یا بازی کردن با کاغذهای جلوی دست‌تان، از پنجره بیرون را دید زدن، وَر رفتن با ناخن‌های دست و کارهای این شکلی را کنار بگذارید. این رفتارها علاوه بر اینکه موجب وقفه‌های بی‌مورد در فرآیند ارتباط می‌شوند، حواس طرف مقابل‌تان را پرت کرده و این حس را به او منتقل می‌کنند که از حرف‌هایش خسته شده‌اید و به پیامی که سعی در انتقالش دارد بی‌اعتنا هستید.

۵. همدلی کنید

بهتر است دیدگاه طرف مقابل‌تان را بفهمید و به قضایا از دید او نگاه کنید. دیدگاه‌هایی را که از قبل برای خودتان ساخته‌اید کنار بگذارید و با ذهنیت باز وارد مکالمه شوید تا بیشتر بتوانید با گوینده ابراز همدلی کنید. چنانچه چیزی گفته شد که خلاف نظر شما بود، اندکی به خودتان فرصت دهید تا بتوانید به یک استدلال محکم در جهت اثبات مخالفت‌تان دست پیدا کنید. در هر صورت به یاد داشته باشید که با دیدگاه‌ها و نظرات دیگران با ذهنیت بسته مواجه نشوید.

۶. صبور باشید

گاهی ممکن است طرف مقابل‌تان مکث کند، شاید هم یک مکث طولانی، اما مکث کردن همیشه به این معنی نیست که حرف گوینده تمام شده است. پس صبور باشید و اجازه دهید که طرف مقابل‌تان با زمان‌بندی خودش پیش برود. گاهی اوقات طول می‌کشد تا آدم‌ها در مورد اینکه چه چیزی بگویند و چطور مطلب‌شان را عنوان کنند به نتیجه برسند. بنابراین هر وقت کسی مکث کرد، فورا رشته‌ی کلام را به دست نگیرید و سعی نکنید که جمله‌اش را با کلمات خودتان تمام کنید.

۷. تعصبات شخصی را کنار بگذارید

بی‌طرف باشید. زود نرنجید و اجازه ندهید که عادات و رفتار گوینده حواس‌تان را از اصل مطلب دور کند. توجه داشته باشید که هر آدمی طرز بیان خودش را دارد. بعضی‌ها دست‌پاچه‌تر یا خجالتی‌تر از دیگرانند؛ بعضی‌ها لهجه‌ی محلی دارند یا حرکات دست‌شان زیاده از حد است؛ بعضی‌ها دوست دارند موقع حرف زدن قدم بزنند و بعضی دیگر هم خوش‌شان می‌آید که بی‌حرکت بنشینند. پس فقط و فقط به چیزی که گفته می‌شود توجه کنید و نگذارید که شیوه‌‌های فردیِ بیان مطلب حواس‌تان را پرت کنند.

۸. به لحن گوینده گوش دهید

حجم و لحن صدا، چیزهایی را به آنچه گفته می‌شود اضافه می‌کنند. یک گوینده‌ی توانا حجم صدا و لحنش را طوری تنظیم می‌کند که از دقت شنونده کم نشود. مردم در مواقع خاص از زیر و بَمی، لحن و حجم صدا برای رساندن مقصودشان کمک می‌گیرند و شما می‌توانید با توجه به این موارد به اهمیت مطلبی که عنوان می‌شود پی ببرید.

۹. به طرز فکر گوینده گوش دهید نه فقط کلماتش

باید از حرف‌های طرف مقابل‌تان یک تصویر کلی برداشت کنید، نه اطلاعات تکه‌تکه و پراکنده. یکی از دشوارترین قسمت‌های خوب گوش دادن همین توانایی برقراری ارتباط بین تکه‌پاره‌های اطلاعات برای رسیدن به طرز فکر گوینده است. برای آسان‌تر به دست آوردن این توانایی به توجه کافی، پرهیز از حواس‌پرتی و تمرکز احتیاج خواهید داشت.

۱۰. منتظر نشانه‌های ارتباط غیرکلامی بمانید

به اشارات و حرکات بدن، حالات چهره و حرکات چشم‌ها دقت کنید. برای خوب گوش دادن فقط به گوش‌های خود اکتفا نکنید، بلکه از چشم‌های‌تان هم کمک بگیرید، یعنی حواس‌تان به اطلاعات اضافه‌تری که از طریق ارتباط غیرکلامی منتقل می‌شوند نیز باشد.

تک به تک این اصول را در مکالمات روزمره‌ی‌تان تمرین کنید. خوب گوش دادن مهارتی نیست که بتوانید در عرض یک شب بر آن مسلط شوید، چرا که ترک عادات قدیمی زمان می‌برد. پس صبور باشید و برای تبدیل شدن به یک شنونده‌ی سراپا گوش حسابی روی خودتان کار کنید.

برگرفته از: skillsyouneed

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

ما در دنیای امروز طوری به استرس عادت کرده‌ایم که گویی از وجود آن بی‌خبریم. استرس از عوامل زمینه‌ساز خشمگین شدن آنی است. خشم، احتمالا واقعی‌ترین احساس انسان است و چگونگی کنترل آن برای همه ما ضروری است. کارمندان باید یاد بگیرند با فشار کاری و مدیران پرتوقع کنار بیایند. مدیران هم باید یاد بگیرند حس خصومت‌شان را با کارکنان نالایق، کنترل کنند. به طور کلی، انسان‌ها باید بیاموزند که دق دلی‌هایشان را سر هم خالی نکنند. در این مقاله شما را با انواع خشم و بهترین راه‌ مدیریت آن آشنا می‌کنیم.

بر خلاف اضطراب و افسردگی، علم پزشکی تا کنون هیچ دارویی برای درمان خشم کشف نکرده است. میان تمام احساسات منفی، خشم ویرانگرترین آنها است، چون می‌تواند منجر به رفتارهای فیزیکی خشونت‌آمیز شود. وقتی کسی را به شرکت در کلاس مدیریت خشم دعوت می‌کنند، نتیجه‌‌ی کار اغلب ناامیدکننده می‌شود. گاهی اوقات، بیرون کردن اژدهای خشم از غارش، فقط بر آتش خشم می‌افزاید. برای مقابله با خشم، باید راه‌های بهتری وجود داشته باشد.

نخستین گام در بررسی خشم، این است که ببینید خشم شما تا کجا پیش رفته است. خشم درجاتی دارد و حتی کاربردهای عملی هم برای آن وجود دارد، بنابراین نمی‌توانیم برای تمام درجات خشم، یک نسخه بپیچیم. مقیاس‌ زیر به شما یک دید تقریبی می‌دهد تا بتوانید انواع خشم‌های قابل کنترل و غیر قابل کنترل را بشناسید.

نشانه‌های خشم قابل کنترل

  • دائم شکایت می‌کنید و عیب‌جو هستید.
  • از خشم برای ترساندن بقیه استفاده می‌کنید تا کار خودتان راه بیفتد.
  • از خودتان و کمبودهایتان خشمگین هستید.
  • خشم خود را با تمام بدی‌های موجود در عالم مقایسه می‌کنید و آنگاه توجیهی برای آن پیدا می‌کنید.
  • از خشم استفاده می‌کنید تا در موقعیت‌های رقابتی، خودتان را بالا بکشید. خشم در اینجا محرک شما است.

نشانه‌های خشم غیرقابل کنترل

  • خشم شما توهین‌آمیز است و به اطرافیان شما آسیب می‌رساند.
  • مرتبا حین رانندگی از این و آن خشمگین می‌شوید و دعوا به راه می‌اندازید.
  • خشم بر شما غلبه می‌کند و جای منطق را می‌گیرد.
  • عادت دارید از خط قرمز عبور کنید و مرتکب خشونت فیزیکی هم بشوید.
  • از درون احساس خشم می‌کنید و نمی‌دانید چه باید بکنید.

خشم غیرقابل کنترل نوعی از خشم است که جامعه را بر هم می‌زند و نشان‌دهنده‌ی درجه‌ای از اختلال روانی است که از حوزه‌ی خوددرمانی و حتی کمک خیرخواهانه‌ی خانواده و دوستان هم خارج است. در این وضعیت تنها مداخله‌ی حرفه‌ای لازم است و دست به دعا برداشتن برای اینکه شخص بهبود یابد. تنها نکته‌ی امیدوار کننده‌ای که وجود دارد این است که بعضی افرادی که دچار خشم عمیق بوده‌اند توانسته‌اند از جنبه‌ی خشونت‌آمیز خشم‌شان فاصله بگیرند. در هر صورت، شما باید روی خشم قابل‌ کنترل تمرکز کنید که با تلاش خودتان، راه رهایی از آن وجود دارد.

گام نخست این است که بخواهید از شرّ خشم خلاص شوید. این کار برای بسیاری از افراد، به ویژه آقایان، راحت نیست. در بسیاری از خرده‌فرهنگ‌ها، خشمگین بودن مایه‌ی افتخار و نشانه‌ای از مردانگی، سرسختی و حس رقابت و جنگجویی است. با وجود این، تمام این انگیزه‌ها، شکلی از شرطی‌سازی بیرونی هستند. شما زمانی برای ترک خشم انگیزه پیدا می‌کنید که از خواب بیدار شوید و ببینید خشم شما چگونه به خودتان و اطرافیان‌تان آسیب می‌رساند. فقط کافی است برچسب آدم خشمگین روی شما باشد تا فرصت‌های رشد و تعامل مثبت با دیگران از شما گرفته شود، حتی اگر شما را فقط عیب‌جو و شاکی بدانند. خشمگین بودن همیشه بهایی دارد، پس خوب به اطراف خود نگاه کنید و ببینید چه بهایی برای آن می‌دهید. بهترین راهِ ارزیابی مسئله این است که از همکاران، دوستان و خانواده بخواهید نظر واقعی‌شان را درباره‌ی شما بگویند.

گام دوم این است که از نشان دادن خشم خود دست بردارید. فرد خشمگین آماده‌ی سرزنش و انتقاد از دیگران است و از آنجا که همیشه چیزی برای انتقاد کردن وجود دارد، چرخ خشم او می‌چرخد و اینگونه است که قدرت و کنترل خود را به خشم واگذار می‌کند. اگر مسئولیت خشم را به عنوان یک مسئله‌ی شخصی‌ بر عهده بگیرید، صرف‌نظر از هر چیز و هر کسی که دور و برتان است، آن قدرت و کنترل از دست رفته را دوباره به دست خواهید آورد و این می‌تواند انگیزه‌ی خوبی برای تغییر باشد.

گام سوم این است که با دقت بهانه‌های خشمگین بودن‌ خود را بررسی کنید و مسئولیت خشم خود را بپذیرید. برای اغلب افراد، دو بهانه‌ی اصلی خشمگین شدن عبارتند از:

۱. «لیاقتشون همین بود!»

۲. «من همینم دیگه! یه آدم عصبانی‌!»

در بهانه‌ی اول (لیاقت آنها همین بود!)، «آنها» همه‌ی افرادی هستند که شما برای سرکوب کردن‌شان، به خود حق می‌دهید. این بهانه بر این اساس است که شما احساس می‌کنید مهمتر از دیگران هستید، چون به خودتان اجازه می‌دهید از آنها به خاطر اشتباهات‌شان، انتقاد کنید و از دست‌شان عصبانی شوید. راه فرار از این بهانه این است که تشخیص بدهید شما تنها مسئول زندگی خودتان هستید و نه زندگی دیگران. بهانه‌ی دوم، انکار همه‌جانبه است. فرد با توسل به این بهانه، درهای تغییر را به روی خود می‌بندد و ناامید است. راه فرار از این بهانه این است که بگویید: «من خیلی وقته که یه آدم عصبانی‌ام. اگه بخوام قدرت دارم یه آدم دیگه بشم.»

گام چهارم در چرخه‌ی خشم این است که زود به داد خود برسید و خشم خود را در نطفه خفه کنید. به جای این که اجازه دهید خشم کنترل شما را در دست بگیرد و بگذارید کار از کار بگذرد و آن زمان احساس پشیمانی کنید، تاکتیک بهتر این است که فورا محلی را که سبب بیدار شدن اژدهای خشم شما شده است، ترک کنید و جایی بروید که تنها باشید و اژدهای درون‌تان را آرام کنید. پس از این که آرام شدید، لحظه‌ای به حس خوب مهار خشم و آرام شدن فکر کنید و این عادت را به عنوان یک حالت لذت‌بخش، در خودتان تقویت کنید. این عادت کمک می‌کند توهّم این که خشمگین بودن، حس خوبی دارد (یک بهانه‌ی رایج دیگر) را خنثی کنید.

اگر قادر به ترک موقعیت نیستید، احساسات‌تان را سرکوب نکنید، چون این کار باعث می‌شود از درون، فشار بیشتری را احساس کنید. به خودتان بگویید: «به محض این که فرصت شد، خشمم را خالی می‌کنم!» به تاخیر انداختن ابراز خشم واقعا جواب می‌دهد، چون بخش خشمگین وجود شما اطمینان پیدا می‌کند که سرکوب یا نادیده گرفته نخواهد شد.

به کمک گام‌هایی که گفته شد، هر فردی که انگیزه‌ی تغییر داشته باشد، می‌تواند خشم خود را کنترل کند. به عهده گرفتن مدیریتِ فردیِ خشم، نشان از این دارد که شما مایل به بازیافتن حس قدرت، کنترل و عزت نفس هستید. اینها پاداش‌های باارزشی هستند که هیچ خشم خودبینانه‌ای نمی‌تواند جای آن را بگیرد.

 

برگرفته از : linkedin.com

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

دیگران حرف‌های ما را بسیار متفاوت‌تر از آنچه منظور ماست،‌ تفسیر می‌کنند. وقتی شما بدون ملاحظه چیزی می‌گویید، حرف‌های‌تان منجر به ایجاد احساسی بد در سایرین می‌شود. این اشتباهات زمانی اتفاق می‌افتد که ما در مورد چیزی که اطلاعی از آن نداریم اظهار نظر می‌‌کنیم. درک پیامدهای حرف‌ها نیاز به آگاهیِ اجتماعی دارد که به معنای توانایی درک احساسات و موقعیت سایر افراد است. در این نوشته شما با جملات منفی‌ آشنا می‌شوید که افراد باهوش هرگز در مکالمه‌ها به‌کار نمی‌برند

موسسه‌ی تلنت اسمارت (TalentSmart) با آزمایشِ هوشِ عاطفیِ (EQ) بیش از یک میلیون نفر، کشف کرده که آگاهی اجتماعی،‌ مهارتی است که بسیاری از افراد از آن بی‌بهره هستند. ما دچارِ کمبودِ آگاهیِ اجتماعی هستیم زیرا اغلب بر حرف‌هایی که می‌خواهیم در جوابِ سایرین بدهیم و تاثیر حرف‌های دیگران روی خودمان تمرکز داریم به همین دلیل معمولا توجهی به دیدگاه دیگران نداریم. این مسئله،‌ مشکل‌آفرین است زیرا آدم‌ها پیچیده هستند و شما نمی‌توانید بدون توجه کامل به افراد، آنها را درک کنید. خوبیِ آگاهیِ اجتماعی این است که می‌توان تنها با اصلاحاتی اندک در گفتار، به طور عمیقی روابط با افراد را بهبود بخشید.

به این دلیل افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، مراقب هستند تا در محاورات خود از برخی اصطلاحات رایج خودداری کنند. در ادامه ۹ مورد از بدترین جملات منفی که باید از آنها اجتناب کنید، بیان می‌شود.

همچنین شما می‌توانید مقاله ترفندهایی که شما را باهوش‌تر از آنچه هستید نشان می‌دهد، را نیز بخوانید تا واقعا بتوانید مثل نابغه‌ها رفتار کنید.

۱. خسته به نظر می‌رسی

افراد خسته،‌ از نظر دیگران اصلا جذاب نیستند. آنها اغلب چشمانی گود‌افتاده و موهایی آشفته دارند،‌ تمرکز ندارند و بدخُلق به نظر می‌رسند. گفتن این عبارت به افراد به این معنی است که آنها ویژگی‌های مذکور را دارا می‌باشند.

به جای گفتن این عبارت بگویید: «همه چیز رو‌به‌راه است؟»

برخی افراد وقتی می‌بینند کسی خسته و آشفته به نظر می‌رسد، می‌خواهند به او کمک کنند بنابراین می‌پرسند آیا همه چیز خوب است یا نه. به جای توجه به وضعیت ظاهری نامناسبِ فرد، تنها حالش را بپرسید تا باب گفتگو باز شود و او بتواند احساسش را با شما در میان بگذارد. مهم‌تر از هر چیز این است که از نظر او، شما فردی دلسوز و همراه خواهید بود نه گستاخ و بی‌ملاحظه.

 

۲. وای! چقدر لاغر شدی

باز هم یک عبارت به ظاهر خوب که در واقع نوعی تعارف است. این جمله، این حس را در فرد ایجاد می‌کند که مورد نقد قرار گرفته است. گفتن عبارت «چقدر لاغر شده‌ای» باعث می‌شود طرف مقابل فکر کند که قبلا چاق یا نامناسب به نظر می‌رسیده است.

به جای گفتن این عبارت بگویید: «عالی به نظر می‌رسی.» این عبارت خیلی خوب است. سعی کنید به جای مقایسه‌ی ظاهر فرد با گذشته‌اش،‌ تنها از ظاهر مناسب فعلیِ او تعریف کنید و به ظاهر قبلی‌اش اشاره نکنید.

۳. لیاقتت بیشتر از اینهاست

وقتی کسی از رابطه‌ای شخصی یا حرفه‌ای خارج شده است،‌ گفتن این عبارت به این معناست که او انتخاب مناسبی نداشته و سلیقه‌ی خوبی ندارد.

به جای گفتن این عبارت، به او بگویید: «خودش ضرر کرده». این عبارت نشان‌دهنده‌ی دید خوش‌بینانه و مشتاقانه‌ی شماست و دارای لحن منتقدانه نیست.

 

۴. تو همیشه… یا تو هیچ‌وقت…

هیچ‌کس همیشه یا هرگز کاری را انجام نمی‌دهد. افراد خودشان را در یک بُعد یا موقعیت نمی‌بینند، بنابراین نباید آنها را این‌گونه توصیف کنید. این عبارات باعث می‌شود افراد موضع دفاعی بگیرند و دلشان نخواد حرف شما را بشنوند. که حالت خیلی بدی است، زیرا احتمالا شما وقتی این عبارات را به کار می‌برید که می‌خواهید چیز مهمی بگویید و بحث راه بیاندازید.

به جای این عبارات به سادگی به این نکته اشاره کنید که طرف مقابل چه کاری انجام داده که به نظر شما اشتباه بوده. حقیقت را بگویید. اگر تکرار این رفتار،‌ واقعا مسئله‌ساز شده است می‌توانید بگویید «به نظر می‌رسد که تو اغلب این کار را انجام می‌دهی» یا «متوجه شده‌ام که تو اغلب این کار را انجام می‌دهی».

۵. نسبت به سن‌ات خیلی جوان به نظر می‌رسی

عبارت «تو نسبت به» به عنوان یک توصیف‌کننده می‌تواند توأمان هم مهربانانه هم بی‌ادبانه باشد. هیچ‌کس نمی‌خواهد تا دمِ مرگ مانند یک ورزشکار عالی به نظر برسد یا خیلی خوب باشد. افراد تنها می‌خواهند سالم و متناسب باشند.

به جای گفتن این عبارت بگویید: «فوق‌العاده به نظر می‌رسی.»

این عبارت معجزه می‌کند. عبارات هوشمندانه نیازی به توصیف‌کننده ندارند.

 


۶. به تو گفته بودم که…

ما گاهی بعضی چیزها را فراموش می‌کنیم. به نظر می‌رسد که بیان این عبارت و تکرار آن نوعی توهین تلقی می‌شود و پذیرش آن برای افراد سخت است، مخصوصا افرادی که واقعا مشتاق هستند تا دیدگاه شما را بدانند. تکرار این جمله بیان‌گر آن است که شما شخصیت متزلزلی دارید یا خود را بهتر از دیگران می‌دانید یا هر دو. افرادی که از این عبارت استفاده می‌کنند واقعا چنین احساسی دارند.

به جای اینکه این عبارت را تکرار ‌کنید، ببینید چطور می‌توانید حرف‌های‌تان را به طور واضح‌تر و جالب‌تری منتقل کنید. به این ترتیب هیچ‌کس حرف‌های شما را فراموش نخواهد کرد.

۷. موفق باشی

مسلما اگر برای کسی آرزوی موفقیت بکنید،‌ دنیا به آخر نمی‌رسد اما می‌توانید آرزوی بهتری برای او داشته باشید، زیرا این عبارت به طور نامحسوسی بر این دلالت دارد که او برای موفق شدن به شانس نیاز دارد.

به جای گفتن این عبارت بگویید: «من مطمئنم که از پسِ این کار برمی‌آیی.»

این جمله بهتر از آرزوی موفقیت است، زیرا نشان می‌‌دهد که آن شخص شایستگی و اعتماد به نفس لازم برای کسب موفقیت را دارد و شما با گفتن این جمله از سایرین که تنها آرزوی موفقیت می‌کنند متمایز خواهید شد.

 

۸. حق انتخاب با توست یا هر طور خودت صلاح می‌دانی

شاید نسبت به سوال و نظری که از شما خواسته شده، بی‌تفاوت باشید اما نظر شما برای کسی که سوال را پرسیده مهم است و گرنه نظرتان را نمی‌پرسید.

به جای گفتن این عبارت بگویید: «من نمی‌توانم با قاطعیت در این مورد نظری بدهم، اما به نظر من بعضی موارد هستند که بهتر است آنها را مد نظر داشته باشی…»

وقتی نظرتان را ارائه می‌دهید،‌ حتی اگر بی‌طرف باشید و نظر خاصی نداشته باشید، نشان می‌دهید که برای کسی که از شما نظر خواسته اهمیت قائل هستید.

۹. حداقل من هرگز…

این عبارت منفی یک روش پرخاش‌گرانه برای توجیه اشتباهاتِ خود و معطوف کردن توجه دیگران به اشتباه سایر افراد است (کسی که حالا دیگر باید اشتباه او را بخشیده باشید).

به جای آن بگویید: «متاسفم.»

پذیرش اشتباهات بهترین راه برای منطقی و آرام کردن بحث است. پذیرشِ خطا یک راه شگفت‌انگیز برای جلوگیری از تشدید آن است.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

با کسی که ناراحت‌تان کرده چه رفتاری می‌کنید؟ آیا جار و جنجال راه می‌اندازید و با تندخویی پاسخش را می‌دهید؟ متأسفانه این دقیقا همان رفتاری است که بسیاری از ما نسبت به فردی که ناراحت‌مان کرده در پیش می‌گیریم. یعنی هر وقت از دست کسی شدیدا دلخور می‌شویم، در اقدامی تلافی‌جویانه به خشونت کلامی روی می‌آوریم، غافل از اینکه با نیش و کنایه زدن فقط خودمان را ناراحت‌تر می‌کنیم. قطعا خشونت کلامی راه‌حل مناسبی برای برطرف کردن دلخوری‌ها نیست، اما اگر خشونت کلامی جایز نیست، پس چطور باید به کسی که ناراحتمان کرده پاسخ بدهیم؟ آیا باید بسوزیم و بسازیم و خودمان را قربانی ناعدالتی دیگران کنیم؟

 

در همین ابتدا، توجه‌تان را به داستان یک تجربه‌ جلب می‌کنم. آنچه می‌خوانید روایتی است که رائیکا، مربی یوگا و مشاور سبک زندگی، در مقدمه‌ی یکی از مقالاتش در وبسایت تاینی‌بودا منتشر کرد.

سال‌ها بود به رابطه‌ای ادامه می‌دادم که برایم رضایت‌بخش نبود. مطمئنم خیلی‌ها چنین رابطه‌ای را قبلا تجربه کرده‌اند یا اینکه همین حالا درگیرش هستند. آن‌‌وقت‌ها احساس می‌کردم هیچ تعادلی در رابطه‌مان نیست. همیشه این من بودم که از خودگذشتگی می‌کردم و طرف مقابلم هیچ قدمی برنمی‌داشت.

روزی یکی از دوستان نزدیکم پرسید که چرا چنین رفتاری را تحمل می‌کنم. مثل همیشه سعی کردم این رفتار غیرمنصفانه را پیش خودم توجیه کنم: «شاید منظوری نداشته، فقط مشکلاتش زیاد بوده؛ فکر می‌کنم این منم که نباید تنهاش بذارم؛ شاید هیچ توجهی به احساساتم نداشته باشه، اما به هر حال منم که باید سعی کنم آدمْ خوبه‌ی این رابطه باشم.» بیشتر از ده سال بود که خودم را با این قبیل توجیهات راضی نگه داشته بودم، اما یک روز به خودم آمدم و فهمیدم باید تغییری ایجاد کنم.

هیچ امیدی به بهتر شدن رابطه‌مان نداشتم. انگار طرف مقابلم هرگز قرار نبود درک کند که من هم شایسته‌ی احترام و توجه هستم. بیشتر از ده سال بود که اوضاع به همین منوال می‌گذشت. پس من انتظار چه اتفاقی را می‌کشیدم؟ نکند باید ده سال دیگر هم صبر می‌کردم تا شاید طرف مقابلم منقلب می‌شد و به خودش می‌آمد؟ کم‌کم به این نتیجه رسیدم که باید دست به انجام کاری بزنم که هرگز در عمرم انجام نداده بودم.

تصمیم گرفتم بدون جار و جنجال با این بی‌توجهی مقابله کنم. به خودم گفتم اگر یک بار دیگر طوری با من برخورد شود که شایسته‌اش نباشم، حتما اعتراض کنم و به طرف مقابلم بفهمانم که رفتارش با من غیرمنصفانه و نامهربانانه بوده است. با خودم عهد کردم به جای اینکه حرفم را در لفافه بزنم، احساسات جریحه‌دار شده‌ام را صادقانه بیان کنم.

بالاخره لحظه‌ای که منتظرش بودم رسید و حرفی را که باید می‌زدم گفتم. در آن لحظه می‌دانستم که شاید طرف مقابلم مخالفت کند و اصلا حاضر به عذرخواهی نباشد، اما به خودم قبولانده‌ بودم که باید تحت هر شرایطی با خودم روراست باشم. احتیاج داشتم حرفم را بزنم، اما می‌دانستم که نباید از طرف مقابلم هیچ انتظاری داشته باشم. فقط با خودم عهد بسته بودم که هر وقت لازم شد از حقم دفاع کنم.

با اینکه انتظارش را نداشتم طرف مقابلم عذرخواهی کرد. البته اگر عذرخواهی هم نمی‌کرد مهم نبود، چون برای من همین که بتوانم از حقم دفاع کنم کافی بود. اما عذرخواهی صمیمانه‌ی طرف مقابلم باعث شد بفهمم چه سال‌های زیادی بیهوده در حق خودم و نیازهایی که داشتم، جفا کردم. از آن موقع تا حالا رابطه‌مان خیلی بهتر شده است.

آیا شما هم مثل گذشته‌های رائیکا فکر می‌کنید در برابر شخصی که ناراحت‌تان کرده چاره‌ای جز سوختن و ساختن ندارید؟ تجربه‌ی رائیکا داستان ناگفته‌ی بسیاری از افرادی است که دائما خوبی می‌کنند، اما به ندرت خوبی می‌بینند. بیشتر از ده سال طول کشید تا رائیکا به خودش بیاید و سعی کند رابطه‌ای را که رو به جدایی می‌رفت، ترمیم کند. حالا یک سؤال: چند وقت است دیگران احساسات‌تان را جریحه‌دار می‌کنند و هنوز نتوانسته‌اید تصمیم درستی در جهت بهبود روابط‌تان بگیرید؟ مطمئنا حق ندارید به خاطر هر اختلاف نظری فکر کنید که مورد توهین یا بی‌عدالتی قرار گرفته‌اید. اما اگر دلخوری‌تان آنقدر جدی است که روابط‌تان را با شریک زندگی، دوست نزدیک، همکار چندین ساله یا همسایه‌ی قدیمی‌تان به بن‌بست کشانده، پس باید برای رفع اختلافات یک قدم حساب شده بردارید. در ادامه با ما همراه باشید تا با شیوه‌ی صحیح برخورد با کسانی که از دست‌شان ناراحت هستید، بیشتر آشنا شوید.

۱. علت ناراحتی‌تان را ریشه‌یابی کنید

فکر کنید ببینید آیا طرف مقابل به عمد ناراحت‌تان کرده یا اینکه قصد و نیتی در کار نبوده و فقط یک سوءِتفاهم ساده است؟ قبل از اینکه هیچ واکنشی نشان دهید، سعی کنید بفهمید چرا از رفتار طرف مقابل ناراحت شده‌اید. اگر از کوره در بروید، ممکن است در لحظه حرفی بزنید که بعدا موجب پشیمانی‌تان شود. پس به جای اینکه احساساتی شوید و حالت تدافعی به خودتان بگیرید، به فکر یک پاسخ حساب‌ شده باشید. فقط در صورتی می‌توانید از بروز واکنش‌های آنی جلوگیری کنید و ارزیابی دقیقی از موقعیت داشته باشید که اندکی مکث کنید تا فرصت فکر کردن داشته باشید. به این ترتیب می‌توانید کنترل رفتارتان را به دست بگیرید و مانع بروز واکنش‌های تهاجمی شوید.

۲. روی موضع خود پافشاری نکنید

اگر حتما می‌خواهید مخالفت‌تان را نسبت به رفتار و عقاید طرف مقابل ابراز کنید، یادتان باشد بعد از اینکه دیدگاه‌تان را عنوان کردید، به هیچ‌وجه روی موضع خود پافشاری نکنید. هرگز نباید در مخالفت با دیگران گارد بگیرید یا خشونت نشان دهید. به جای اینکه دیدگاه‌تان را تحمیل کنید، بگذارید طرف مقابل هم در دفاع از موضع خود حرف بزند. فقط با گفت‌و‌گوی دوطرفه است که می‌توانید به مصالحه برسید و همدیگر را ببخشید.

۳. بپذیرید که گاهی وقت‌ها حق با هر دو طرف است

هر وقت اختلاف نظری پیش آمد که باعث ناراحتی‌تان شد، به این معنی نیست که حتما یک طرف ماجرا مقصر است و دارد اشتباه می‌کند. گاهی وقت‌ها اختلاف نظرات به شکلی است که درست و غلط معنی ندارد و در واقع، نظر هر دو طرف به حق و قابل تأمل است. پس سعی کنید از هر اختلاف نظری ناراحت نشوید و بپذیرید در بعضی موارد هیچ‌کس مقصر نیست.

۴. خودتان را برای هر نوع برخوردی آماده کنید

خودتان را برای هر نوع برخوردی آماده کنید تا غافلگیر نشوید. شاید وقتی ناراحتی‌تان را مطرح کنید و بگویید دلخور هستید، طرف مقابل حالت تدافعی به خود بگیرد و اصلا حرف‌تان را قبول نکند. اما اگر با این پیش‌فرض جلو بروید که طرف مقابل حتما عذرخواهی خواهد کرد، آن‌وقت ممکن است توی ذوق‌تان بخورد. پس آمادگی هر نوع برخوردی را داشته باشید. حتی ممکن است طرف مقابل حرف تازه‌ای بزند که روی موضع‌تان تأثیر بگذارد و مجبور شوید دوباره افکارتان را جمع‌و‌جور کنید.

۵. در انتخاب کلمات‌تان دقت کنید

قبل از اینکه با شخصی که ناراحت‌تان کرده دوباره روبه‌رو شوید، به صحبت‌هایی که می‌خواهید پیش بکشید، خوب فکر کنید و در انتخاب کلمات‌تان نهایتِ دقت را به خرج دهید. وقتی با یکدیگر روبه‌رو شدید، صادقانه و روراست حرف‌تان را بزنید. یادتان باشد به دلخوری‌هایی که ربطی به قضیه‌ی فعلی ندارند، هیچ اشاره‌ای نکنید و فقط به همان قضیه‌ای بپردازید که در حال حاضر باعث ناراحتی‌تان شده است. به جای اینکه حاشیه بروید یا خیلی کلی صحبت کنید، فقط روی موضوع اصلی متمرکز شوید. اگر از قبل به حرف‌هایی که می‌خواهید بزنید فکر کنید، می‌توانید مطمئن باشید که منظورتان را بی‌نقص منتقل خواهید کرد.

وقتی علت دلخوری‌تان را به شخصی که ناراحت‌تان کرده توضیح می‌دهید، تا حد امکان سعی کنید جملات‌تان را با کلمه‌ی «تو» شروع نکنید تا طرز بیان‌تان اتهام‌گونه به نظر نرسد و طرف مقابل حالت تدافعی به خود نگیرد. باید در انتخاب کلمات‌تان هوشمندانه عمل کنید تا طرف مقابل هم ترغیب شود طوری گفت‌‌وگو کند که در نهایت به نتیجه برسید. مثلا بگویید: «راستش بدجوری ازت دلخور شدم، اما چون دوستی‌مون خیلی برام ارزشمنده، می‌خوام روراست در موردش باهات حرف بزنم تا با هم حلش کنیم.» به این ترتیب می‌توانید کاری کنید که طرف مقابل مجاب شود بدون عصبانیت به صحبت‌های‌تان گوش کند.

۶. به جای صحبتِ رو در رو نامه بنویسید

گاهی وقت‌ها بد نیست به شخصی که ناراحت‌تان کرده نامه بنویسید و افکار و احساسات‌تان را در قالب نامه بیان کنید. به این ترتیب می‌توانید هر فکر یا احساسی را که اذیت‌تان می‌کند کاملا به طرف مقابل انتقال دهید. در ضمن می‌توانید مطمئن باشید کسی حرف‌تان را قطع نمی‌کند. بهتر است وقتی نامه را نوشتید، چند روزی صبر کنید. بعد از چند روز که خواستید نامه را بفرستید، افکار و احساسات‌تان را دوباره ارزیابی کنید تا مطمئن شوید هیچ خشمی در کار نباشد.

۷. آشتی‌جویانه برخورد کنید

اگر آشتی‌جویانه برخورد کنید، طرف مقابل هم ترغیب می‌شود خشم و کینه را کنار بگذارد. منظور از رفتار آشتی‌جویانه این نیست که مجبورید خطای طرف مقابل را توجیه کنید یا تمام حق را به شخصی بدهید که باعث ناراحتی‌تان شده است. رفتار آشتی‌جویانه یعنی اینکه درِ آشتی را باز بگذارید و به طرف مقابل فرصت بازگشت بدهید.

۸. کینه به دل نگیرید و شاد زندگی کنید

اینکه چه پاسخی به رفتار ناراحت‌کننده‌ی طرف مقابل‌ بدهید، کاملا دست خودتان است‌؛ هم می‌توانید از کوره در بروید، هم می‌توانید حساب‌ شده عمل کنید. اگر فهمیدید طرف مقابل قصد و نیتی نداشته، قضیه را بیهوده کِش ندهید و تمامش کنید. اگر هم طرف مقابل از روی عمد ناراحت‌تان کرده و حالا خودش طلب بخشش دارد، گذشت کنید و بیشتر از اینها خودتان را در حالت ناراحتی باقی نگذارید. اما اگر هنوز نتوانسته‌اید خطای عمدی طرف مقابل را ببخشید، به خودتان بگویید: «با اینکه خیلی ناراحتم کرده می‌بخشمش تا بتونم از این حالت ناراحتی دربیام.» به عبارت دیگر، سعی کنید ناراحتی را کنار بگذارید و تصمیم بگیرید خوشحال‌تر زندگی کنید. شاد زیستن یک انتخاب است که فقط به دست خودتان امکان‌پذیر می‌شود.

کلام آخر

روبه‌رو شدن با شخصی که ناراحت‌تان کرده مسلما کار خیلی سختی است، اما هرگز فکر نکنید که عمر رابطه‌تان با همین ناراحتی‌ای که پیش آمده به پایان رسیده است و هیچ روزنه‌ی امیدی نیست. مطمئنا باز هم می‌توانید با یکدیگر روبه‌رو شوید و سنگ‌های‌تان را وا بکنید. نکته‌ی کلیدی این است که هرگز با خشم به سراغ طرف مقابل نروید و از قبل تمرین کنید که حین گفت‌وگو به خودتان مسلط باشید. به این ترتیب، عاقبت رابطه‌تان به هر نتیجه‌ای هم که برسد، حداقل از جانب خودتان خیال‌تان راحت است که مرتکب بی‌عدالتی نشده‌اید.

 

برگرفته از: bustle.com tinybuddha.com psychologytoday.com

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

وقتی یکی مدام در گوش شما غر می‌زند سخت است که بخواهید نگاه مثبت به زندگی و کارایی‌‌تان را حفظ کنید. غرغروها معتقدند همه‌ی دنیا برای آنها دردسر درست می‌کنند، اما چیزی که از آن خبر ندارند این است که خود آنها چقدر زیادی غر می‌زنند. در این فرصت نکاتی را برای برخورد با افرادی مرور می‌کنیم که میل شدیدی دارند با هر کس رو‌به‌رو می‌شوند سختی‌های زندگی‌شان را برای او تشریح کنند.

تفاوت بین آدم‌های غرغرو و منفی‌باف

وقتی با آدمی که دائما غر می‌زند برخورد می‌کنید ممکن است به اشتباه فکر کنید که آنها مانند یک فرد بدبین نگاهی منفی به زندگی دارند. اما واقعیت این است که غرغروها گونه‌ای کاملا منحصر به فرد هستند. آنها ممکن است اصلا نگاه منفی به زندگی نداشته باشند. با این حال قصد دارند به شما ثابت کنند هیچ چیز به خوبی‌ای که باید باشد نیست. این مثال تفاوت بین آدم‌های خوشبین، بدبین و غرغرو را به خوبی توضیح می‌دهد:

  • خوشبین نیمه‌ی پر لیوان را می‌بیند.
  • بدبین نیمه‌ی خالی لیوان را می‌بیند.
  • اما آدم غرغرو دنیا را این‌طور برای شما تشریح می‌کند: در لیوانی لب‌پَر شده آبی هست که به اندازه‌ی کافی خنک نیست، احتمالا چون از شیرِآب ریخته شده است، در حالی که من آب بطری خواسته بودم، و این لکه روی لبه‌ی لیوان! یعنی بهداشت به درستی رعایت نشده و حالا معلوم نیست سر و کارمان با کدام ویروس بیفتد، نمی‌دانم چرا همیشه این اتفاقات برای من پیش می‌آید.

اغلب تکلیف رابطه با آدم‌های منفی‌باف روشن است، همه این را می‌دانند. اما در مورد غرغروها قضیه فرق می‌کند، آنها اغلب حتی قبول ندارند که جزو دسته‌ی منفی‌باف‌ها باشند. در ذهن آنها دنیا یعنی هر آنچه منفی است، و فقط یک راه برای برخورد با چنین دنیایی وجود دارد، غر زدن. غرغروها حتی ممکن است آدم‌های مثبت‌نگری باشند که نمی‌دانند چطور خودشان را به شیوه‌ای مثبت‌اندیشانه بروز بدهند. بنابراین مهم است که برخورد صحیحی در برابر آنها اتخاذ کنید.

چطور از پس مکالمه با فرد غرغرو بربیاییم

متأسفانه همه مجبوریم روزانه با این آدم‌ها سروکله بزنیم. در این بخش اشاره می‌کنیم که برخوردهای جزئی با این آدم‌ها را چطور می‌توان مدیریت کرد و بعدا به بخش بلندمدت‌تر ماجرا خواهیم پرداخت. اگر با غرغروها زندگی یا کار می‌کنید و نمی‌توانید آنها را ساکت کنید نکاتی که در ادامه می‌آیند می‌توانند راه حل دومی برای شما باشند. اگر کنترل این رفتارها در دستان شما بود بی شک هرگز دکمه‌ی روشن را فشار نمی‌دادید. اما واقعیت این است که گاهی به اجبار با این رفتارها برخورد خواهید کرد و چاره‌ای ندارید که جان سالم از آن به در ببرید.

۱. گوش کنید و سرتان را تکان بدهید

با این کار غرغروها تأیید می‌گیرند. تأیید گرفتن راه حل سریعی است که آنها را خاموش خواهد کرد. باید به آنها نشان بدهید که موضوعاتی که مطرح می‌کنند برای شما مهم هستند. می‌دانم که این کار ممکن است برای‌تان عذاب آور باشد اما بیشترین تلاش‌تان را بکنید تا نشان بدهید واقعا حرف‌هایشان را می‌شنوید.

حتی وقتی غری که می‌شنوید مسخره و بی‌معنا به نظر می‌رسد، پشت چشم نازک نکنید، به خودتان نپیچید و به سراغ چک کردن گوشی‌تان نروید. در عوض سرتان را به نشانه‌ی تأیید تکان بدهید و جملاتی مانند: «گوشم با شماست» یا «واقعا هم که سخته» را به آنها بگویید. در اغلب موارد با این کار ظرف مدت پنج دقیقه یا کمتر غرغروها از پای در می‌آیند. اما وای به روزی که بخواهید با پیشنهاد راه حلی به آنها بنزین روی آتش غرغرهایشان بریزید. این کار را نکنید؛ البته فعلا! زیرا وقتی به غرغروها راهکاری ارائه کنید همیشه جوابی مانند این می‌گیرید که: «این که تو میگی فایده نداره چون…» و آن وقت قطار شکایت‌های تازه و کهنه‌ی آنهاست که به راه می‌افتد.

بسیاری از اوقات دلیل غرغرو بودن غرغروها! این است که کسی را ندارند که خودشان را پیش او تخلیه بکنند. گاهی تنها یک دیدار برای تخلیه‌‌ی آنها کافی است که خودشان را بازبیابند و به راه‌شان بروند. آنها می‌خواهند کسی به حرف‌هایشان گوش بدهد (و اگر باعث زحمت نشوند) دل‌شان می‌خواهد مانند یک انسان واقعی با آنها رفتار شود. اصلا لازم نیست چیزی بگویید که آنها را تأیید یا رد کند. کافی است گوش شنوایی برای‌شان باشید، سری تکان بدهید و نشان بدهید که مشکلات آنها را تأیید می‌کنید.

. گفته‌هایشان را معتبر بشناسید

حالا که مرحله‌ی گوش دادن را عملی کردید آمادگی دارید که تیر خلاص را برای مقابله با غرها شلیک کنید. اولویتِ اولِ برخورد با گفته‌های غرغروها این است که غرهایشان را معتبر می‌شمارید؛ یعنی نشان می‌دهید درک می‌کنید که این مسائل برای آنها واقعیت دارد، و ضمن اینکه به حرف‌هایشان گوش می‌دهید تلاش نمی‌کنید آن حرف‌ها را تصحیح کنید. در مرحله‌ی بعد وقتی این کارها را انجام دادید نوبت به نشان دادن همدلی می‌رسد.

۳. همدلی نشان دهید

همدلی‌تان را به بهترین شیوه‌ ابراز کنید و سعی کنید تا حد ممکن این کار را صادقانه و واقعی انجام بدهید. آدم‌ها همدلی ساختگی را به راحتی تشخیص می‌دهند. در مواجهه با همدلی ساختگی چیزی که به ذهن این افراد می‌رسد این است که: «عالیه! فکر می‌کنی که فقط دارم غرغر می‌کنم.» همچنین اهمیت فراوانی دارد که از بیان هر نوع سخن طعنه‌آمیز به آنها خودداری کنید. ممکن است غری که می‌زنند به نظر شما احمقانه (یا تا اندازه‌ای خنده‌دار) باشد. اما نیش‌وکنایه از نظر آنها پنهان نمی‌ماند و مشکلات بیشتری ایجاد خواهد کرد.


۴. ذهن‌شان را منحرف کنید

اغلب اعتبار بخشیدن و همدلی برای آرام کردن هر آدمی که غر می‌زند کفایت می‌کند، اما برای موارد جدی‌تر هم کارهایی هست که می‌توانید انجام بدهید. منحرف کردن راهی است که به شما کمک می‌کند بدون اینکه لازم باشد مستقیما آنها را ساکت کنید یا بگویید در اشتباه هستند واکنشی نشان بدهید. مثالی از نحوه‌ی این برخورد را در ادامه مطرح می‌کنیم.

اگر درباره‌ی فرد به خصوصی غر می‌زنند، بگویید: «فکر می‌کنم لازمه که شما دوتا باهم حرف بزنید.»

اگر درباره‌ی چیز دیگری غر می‌زنند، بگویید: «خیلی بده که! نمی‌دونم چطور با این مسئله کنار میای.»

وقتی هیچ راهی جواب نداد به نوعی دیگر به آنها توجه نشان بدهید، از آنها سؤال کنید: «چه خبرای خوبی تو راهه؟ برام تعریف کن»

۵. بحث دیگری راه بیندازید

هدایت مجدد روشی مشابه منحرف کردن است. در این روش به صورت خلاصه، بدون اینکه فرد متوجه بشود شما نمی‌خواهید برای هزارمین بار مشکلش را بشنوید، موضوع صحبت را عوض می‌کنید. می‌توانید تمرکز بحث را روی کاری منتقل کنید که مشغول انجامش هستید. این کار روش ساده و در عین حال مؤثری برای هدایت کردن بحث به موضوعی تازه است.

برای نمونه: «باز پرینتر کار دستت داد؟ اوف، واقعا اعصاب خرد کنه! می‌دونم سخت میشه بیخیال این اتفاقا شد، اما امیدوارم جون سخت باشی چون واقعا باید برگردیم سر این پروژه‌ی آخری.»

با این کار خیلی از غرغروها از عادت بدشان دست برمی‌دارند و به سراغ کاری برمی‌گردند که داشتند انجام می‌دادند. قصد آنها از غر زدن این نیست که کاری برای مشکل‌شان انجام بدهید (غر زدن یک عادت است) بنابراین برای تغییر نگاه آنها تنها چیزی که نیاز دارید این است که موضوع بحث را عوض کنید.

 


توصیه به غرغروها باید مختصر و مفید باشد

بسیاری از غرغروها اسیر این تصور اشتباه‌اند که سختی فقط مختص زندگی آنهاست. آنها برخلاف این حقیقت که دائما مشکل‌شان را با شما مطرح می‌کنند، معمولا دنبال دریافت توصیه از کسی نیستند. حتی وقتی راه خوبی برای حل مشکل‌شان به آنها نشان می‌دهید تمایلی به شنیدن آن ندارند. اگر از شما راهنمایی خواستند بهترین کار این است که صورت خلاصه و خوشایند پیشنهادتان را مطرح کنید.

علاوه بر این غرغروها ممکن است کمکی که خواسته‌اند را با اصرار بر اینکه توصیه‌های شما به‌دردنخور و بی‌ارتباط با مشکل هستند، رد کنند. این برخورد آنها خیلی ناراحت‌کننده است، اما اگر واکنش آنها را بشناسید دیگر خودتان را برای پیدا کردن راه‌حل‌های مختلف برای مشکل آنها از پا درنمی‌آورید. زمانی که با یک آدم غرغرو رو‌به‌رو شدید که کمک‌های شما را رد می‌کند، از آنها سؤال کنید چه برنامه‌ای برای حل مشکل‌شان دارند. در این صورت آنها یا به فکرِ یافتنِ راهی برای برطرف کردن مسئله می‌افتند یا اینکه آن را فراموش می‌کنند زیرا متوجه می‌شوند کاری نیست که بشود برای آن انجام داد.

اگر قصد مخالفت با غرغروها را دارید درست این کار را انجام بدهید

اغلب اوقات توصیه به مخالفت کردن با شکایات غرغروها اشتباه است. مخالفت تمام تلاش‌ها برای اعتباربخشی که در بخش اول به آن اشاره کردیم را بر باد می‌دهد و آغازی بر بحث و جدل است. اما هنوز هم گاهی با غرغروهایی مواجه می‌شوید که آن‌قدر در این کار زیاده‌روی می‌کنند که احساس می‌کنید کسی باید به آنها اخطار بدهد.

اگر می‌خواهید آن آدمِ شجاعی باشید که این کار را می‌کند، راه بی‌خطری هست که می‌توانید از آن استفاده کنید. این سؤال ساده را از آنها بپرسید: «نظر من رو می‌خوای؟»

ذات آدمیزاد طوری است که با پرسیدن این سؤال کنجکاوی‌اش به قدر کافی تحریک می‌شود و اغلب در جواب به آن می‌گوید: «بله». با پرسیدن این سؤال کنترل بحث را به دست آنها داده‌اید. و وقتی بگویند بله، مشخصا آنها از شما خواسته‌اند که درباره‌ی موضوع صحبت کنید. در این مرحله بگذارید بداند نظر شما راجع به مسئله با نظر آنها متفاوت است. اما سعی نکنید آنها را قانع کنید. حرف‌تان را مختصر و خوشایند بیان کنید: «حرفاتو شنیدم اما من قضیه رو طور دیگه‌ای می‌بینم.»

با این روش می‌توانید بدون دامن زدن به غرغرها مخالفت‌تان را ابراز کنید. آنها از شما نظر خواستند و شما دقیقا همین کار را کردید. پس احساس‌تان را بیان کنید و صادقانه بر سر آن بمانید. شاید در ابتدا کار سختی باشد اما نهایتا وقتی متوجه شوند در مورد مسائلی که مطرح می‌کنند همراه خوبی برای آنها نیستید گوش دیگری برای غر زدن پیدا خواهند کرد.

نکاتی برای کنار آمدن با غرغروها در طولانی مدت

این حقیقت بااهمیت را به خاطر بسپارید که شما نمی‌توانید به تنهایی رفتار فرد دیگری را تغییر بدهید. تنها خود فرد است که چنین قدرتی دارد. آنچه در کنترل شماست این است که یاد بگیرید در طولانی‌مدت چطور با آنها رفتار کنید. این هم راهکارهایی که سلامت روان و شکیبایی شما را در طی این مسیر حفظ می‌کند:

هرگز به آنها نگویید «اوضاع آن‌قدرها هم بد نیست»

غرغروها به دنبال تأیید شدن حرف‌هایشان هستند نه اینکه کسی به آنها بگوید که دارند اشتباه می‌کنند. تکرارِ حرف‌های انگیزشیِ برنامه‌های صبحگاهی رادیو یا تلاش برای شاد کردن‌شان کمکی به آنها نمی‌کند تا متوجه بشوند چه کاری می‌توانند برای بهتر کردن اوضاع انجام بدهند. از تمام راهکارهای این چنینی که با جملاتی مانند زیر بیان می‌شوند دوری کنید:

«حالا این‌قدری هم که می‌گی سخت نیست.»، «بی‌خیال، شاد باش.» یا جمله‌ی محبوب کلاسیک که «زمان التیام‌دهنده‌ی تمام زخم‌هاست.» گفتن جمله‌هایی مانند اینها به فردی که غر می‌زند نشان می‌دهند رنجی که تجربه می‌کند را جدی نگرفته‌اید. زمانی که به فردی که غر می‌زند می‌گوییم «آن‌قدرها هم بد نیست»، او حتی بیشتر از قبل غر می‌زند تا به شما (و به خودش) ثابت کند که مشکلات او به راستی بسیار جدی هستند.

به همین منوال شما هرگز نباید به آنها بگویید که درمورد مشکلات‌شان دارند اغراق‌آمیز رفتار می‌کنند. این حرف باعث می‌شود آنها به دنبال موارد دیگری بگردند که درباره‌ی آن غر بزنند تا شما را متقاعد کنند که اوضاع واقعا به همان بدی است که آنها می‌گویند. و حالا به جای شنیدن یک شکایت، پنج شکایت تازه در حمایت از شکایت اولیه به سوی شما روانه خواهد شد.

هرگز درباره‌ی غرغروها (یا همراه با آنها) غر نزنید

غر زدن درباره‌ی غرغروها ایده‌ی واقعا بدی است. شاید وقتی غرغرهای آنها کلافه‌کننده می‌شود سخت باشد که بخواهید جلوی خودتان را بگیرید؛ اما اگر شما هم این کار را بکنید نهایتا خودتان به آدمی غرغرو تبدیل می‌شوید. اگر آن فرد مچ شما را در حین غر زدن بگیرد یا از جایی خبر به گوشش برسد غر زدن می‌تواند برای‌تان گران تمام شود. حالا با یک آدم غرغرو رو‌به‌رو هستید که از قضا از شما خوشش نمی‌آید، می‌دانید که ترکیب خوبی نخواهد بود.

همچنین ملحق شدن به غرغروها و همراهی کردن با آنها در غر زدن آن‌طور که به نظر می‌آید فایده‌ای ندارد. قصد شما از هم‌آهنگ شدن با آنها ممکن است این باشد که به احساسات آنها اعتبار ببخشید، اما در عین حال با این همراهی این ریسک را بالا می‌برید که هیچ وقت مشکل‌شان را رفع نکنند. این کار باعث می‌شود آنها گمان کنند مسئول رسیدگی به مشکل‌شان خودشان نیستند و این‌طور تصور ‌کنند که شاید فرد دیگری باید آن را برایشان حل کند. مهم‌تر از همه‌ی اینها شما با الگویی که از خودتان ارائه می‌کنید آنها را به ادامه‌ی غر زدن تشویق می‌کنید. غر زدن شما به هیچ وجه پاسخ مناسبی به غر زدن آنها نیست.

 


اگر غرها زیادتر از حد معمول شوند، لازم است حدومرز خودتان را معین کنید

شنیدن مکرر شکایت‌های غرغروها در حالی که هر بار توصیه‌های شما را رد می‌کنند می‌تواند طاقت‌فرسا باشد بنابراین مهم است که حدومرز خودتان را با غرغروها تعیین کنید. در نهایت، شما مسئول خوشحالی و بهروزی دیگران نیستید. وقتی اوضاع از کنترل خارج می‌شود حدومرزها را مشخص کنید.

به فرد غرغرو بگویید که او را دوست دارید، می‌خواهید از او حمایت کنید و حرفی که قرار است بگویید را به این خاطر با او در میان می‌گذارید که به او اهمیت می‌دهید. سپس بگویید که دیگر به اینکه چقدر اوضاع بد است گوش نخواهید کرد. اگر می‌خواهد غر بزند یا منفی‌باف باشد انتخاب خود اوست اما شما نمی‌خواهید آن دوروبر باشید. اگر از مرزی که تعیین کردید عقب‌نشینی نکنید (و اگر آن فرد از مصاحبت با شما لذت ببرد)، ممکن است به حرف زدن درباره‌ی چیزهایی روی بیاورد که نه منفی هستند و نه مایه‌های غر زدن دارند. یادتان باشد تغییر رویه‌ی او را با ابراز سپاسگزاری و قدردانی از او در زمان‌هایی که مثبت حرف می‌زند تشویق کنید.

وقتی دارید غرغروها را به تغییر وادار می‌کنید محکم باشید و رویکرد مثبت‌تان را حفظ کنید. آنها متوجه خواهند شد که شما عصبانی نیستید و احتمال دارد متوجه بشوند که واقعا از مرزهای قابل تحمل عبور کرده‌اند. همچنین اگر در توان‌تان هست از حرف زدن با غرغروها اجتناب کنید. دلیلی وجود ندارد که زمان‌تان را با افرادی بگذرانید که دائما ناراحت‌تان می‌کنند. آدم‌های غرغرو می‌توانند یک روز عالی را در عرض یک دقیقه به روزی بسیار سخت و ناراحت‌کننده تبدیل کنند. پس قوی باشید و با آنها همراه نشوید، دوباره می‌گویم، با آنها همراه نشوید.

غرغروها به هیچ وجه آدم‌های بدذاتی نیستند، اما واقعا نیاز به هدایتِ رفتارشان دارند. آنها می‌توانند آزاردهنده، مشکل‌ساز و گستاخ باشند، اما حفظ خونسردی و کمک به آنها نیز ممکن است. به یاد داشته باشید حتی آدم‌های غرغرو گاهی مشکلات و مسائلی را ابراز می‌کنند که واقعی و برحق هستند، به همین دلیل باید همیشه به آنها فرصت توضیح بدهید. سپس به آنچه می‌گویند اعتبار بدهید، با آنها همدلی کنید، موضوع را منحرف کنید و دوباره موضوع صحبت را هدایت نمایید، حالا شما آنچه از دست‌تان برمی‌آمده را به تمامی انجام داده‌اید.

برگرفته از: lifehacker

 

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

افراد خودخواه خودشان را بالاتر از دیگران می‌بینند و حتی گاهی از خودخواهی فراتر رفته و دچار خودشیفتگی می‌شوند. اغلب توصیه می‌شود مرز مشخصی را در روابط خود با این افراد قائل شوید، چرا که آنها «انرژی‌خوار» هستند و در صورتی که بلد نباشید چگونه روابط‌تان را با این افراد مدیریت کنید، شیره‌ی جان‌تان را می‌مکند. این در حالی است که اگر ویژگی‌های افراد خودخواه را بدانید، مطمئنا بهتر می‌توانید درک‌شان کنید و دلیل رفتارهای نامعقول‌شان را متوجه شوید. پس در ادامه با ما همراه باشید تا با ویژگی‌های شخصیتی این افراد بیشتر آشنا شوید و یاد بگیرید چگونه با آنها رفتار کنید.

افراد خودخواه چه ویژگی‌هایی دارند؟

۱. افراد خودخواه به هر دستاویزی متوسل می‌شوند تا تصویری که از خودشان در ذهن دارند (خودانگاره)، خراب نشود. این افراد ایده‌آل‌گرا هستند و معمولا دنیای محدودی دارند، دنیایی که از بایدهای خیلی زیادی ساخته‌ شده است. افراد خودخواه تمایل عجیبی به تحمیل باورهای خود دارند و همه‌ی تلاش‌شان را می‌کنند تا دیگران را متقاعد کنند که دنیای اعتقادی خودشان برتر است. این افراد اغلب اگر تأییدشان نکنید، از شما بیزار می‌شوند.

۲. افراد خودخواه معمولا دوستان زیادی دارند، اما فقط به ظاهر، چرا که این افراد صرفا به تعداد دوستان‌شان اهمیت می‌دهند و بیشترِ دوستی‌هایشان هیچ کیفیتی ندارند. آنها می‌توانند طوری رفتار کنند که خیلی جذاب به نظر برسند، اما نیت‌شان در اصل جذب افرادی است که حباب توهمات‌شان را پایدارتر می‌کنند. افراد خودخواه به خوبی می‌دانند چگونه عده‌ی زیادی را به خودشان جذب کنند، اما بیشتر با افرادی همراه می‌شوند که بتوانند به وسیله‌ی آنها به خودخواهی‌ خود پر و بال بدهند.

۳. افراد خودخواه احساس نقص می‌کنند و دقیقا به همین دلیل است که از دیگران برای پر کردن خلأ درونی خود استفاده می‌کنند.

۴. افراد خودخواه تحمل دیدگاه‌های مخالف را ندارند. این افراد ارزش دیگران را پایین می‌آورند و آنها را در جایگاه پایین‌تری نسبت به خودشان می‌بینند. افراد خودخواه چون اعتماد به نفس ندارند، در عوض سعی می‌کنند خودشان را با تحقیر کردن دیگران بالا بکشند. این افراد معمولا حاضر نیستند از نقطه نظرات خود کوتاه بیایند و خیلی اوقات روی دیدگاه‌هایی پافشاری می‌کنند که متأسفانه معتبر و قابل استناد نیستند، چرا که مثلا برای باهوش‌تر به نظر رسیدن فقط جلد مجلات را می‌خوانند و نسبت به دانسته‌های کم‌عمق خود نیز شدیدا متعصب هستند. اگر با دیدگاه‌ افراد خودخواه مخالفت کنید، ممکن است شما را سخت به باد انتقاد بگیرند.

۵. افراد خودخواه معمولا روابط‌شان پایدار نیست. دیگران در نظر این افراد به دو دسته‌ی خیلی خوب و خیلی بد تقسیم می‌شوند. اگر چاپلوسی‌ کنید یا خواسته‌هایشان را برآورده سازید، در دسته‌ی خوب‌ها و در غیر این‌صورت در دسته‌ی بدها قرار خواهید گرفت. به عبارت دیگر، آنها این قابلیت را دارند که در یک لحظه دوست‌تان داشته باشند و در لحظه‌ای دیگر به دشمن‌تان تبدیل شوند.

. افراد خودخواه به سختی می‌توانند با دیگران همدردی کنند. این افراد اگر هم در مواردی موفق به ابراز همدردی شوند، همدردی‌‌شان به دلیل به منفعتی است که نصیب‌شان خواهد شد.

۷. افراد خودخواه عزت نفس کافی ندارند. عزت نفس یعنی برآوردی که هر فرد از ارزش و توانمندی‌های خود دارد. افراد خودخواه در زمینه‌ی عزت نفس خلأهای زیادی دارند که باید برطرف‌شان کنند.

۸. افراد خودخواه گاهی ممکن است بیش از حد با اعتماد به نفس به نظر برسند. این افراد معمولا به ظاهر موفق هستند، اما این موفقیت ظاهری فقط تا زمانی ادامه خواهد داشت که بتوانند نقاب خود را به خوبی در نزد دیگران حفظ کنند. با این حال، اگر عمیق‌تر شوید و آن‌سوی نقاب را ببینید، قطعا به بی‌کفایتی آنها پی خواهید برد.

۹. افراد خودخواه معمولا هیچ قدمی در جهت اصلاح اشکالات خود برنمی‌دارند، چرا که فکر می‌کنند این دیگران هستند که مشکل دارند و باید خودشان را اصلاح کنند، نه خود آنها.

۱۰. افراد خودخواه بیش از حد منفعت‌طلب هستند. این افراد معمولا زحمات خودشان را بزرگ جلوه می‌دهند و زحمات دیگران را کوچک می‌شمارند. اینها دقیقا همان افرادی هستند که دولت، جامعه، مردم و کلا دنیا را بدهکار خودشان می‌دانند، در حالی‌که به شخصه حاضر نیستند چندان به زحمت بیفتند و چیز زیادی به دنیا عرضه کنند. البته که همه‌ی انسان‌های معقول به منفعتی که قرار است به ازای تلاش خود در موقعیت‌های مختلف نصیب‌شان شود فکر می‌کنند، اما افراد خودخواه تمایل دارند با کمترین تلاش و به هر قیمتی که شده به بیشترین منفعت ممکن برسند.

 

چگونه باید با افراد خودخواه رفتار کرد؟

۱. خودتان را بازیچه‌ی دست افراد خودخواه قرار ندهید، بلکه مرز مشخصی را در روابط خود با این افراد قائل شوید.

۲. اگر احساس کردید که باید از خودتان دفاع کنید، حرف‌تان را خلاصه و بدون حاشیه بزنید، چرا که افراد خودخواه معمولا شنونده‌های خوبی نیستند و دیوار دفاعی خیلی محکمی برای حفاظت از خودانگاره‌‌شان ساخته‌اند.

۳. خودخواهی این افراد را تأیید نکنید و به خودبینی آنها پر و بال ندهید. در عوض، سعی کنید خود واقعی‌تان باشید و از ریاکاری در مقابل افراد خودخواه بپرهیزید.

۴. اگر در موقعیتی قرار دارید که باید نظرتان را قاطعانه عنوان کنید، هرگز با حالت حمله با افراد خودخواه وارد بحث نشوید، بلکه فقط نشان بدهید که با دیدگاه‌شان مخالف هستید.

۵. به افراد خودخواه وابسته نشوید.

۶. در برخورد با افراد خودخواه متعصبانه رفتار نکنید و قدرت تحمل خود را بالا ببرید.

۷. صبور باشید.

۸. یاد بگیرید رفتار افراد خودخواه را بی‌طرفانه و بدون غرض‌ورزی مشاهده و ارزیابی کنید.

خلاصه‌ی کلام اینکه از افراد خودخواه متنفر نباشید، بلکه با آنها همدردی کنید. این افراد معمولا کسانی هستند که گذشته‌‌شان باعث شده است به روشی ناصحیح برای دفاع از خود روی بیاورند. افراد خودخواه به سختی تلاش می‌کنند تا بخشی از خودشان را که مورد علاقه‌شان نیست، پنهان نگه دارند. البته این فقط افراد خودخواه نیستند که گذشته‌شان ایده‌آل نیست، بلکه گذشته‌ی بسیاری از مردم با ایده‌آلی که در ذهن خود ساخته‌اند تا حد زیادی فاصله دارد. اما افراد خودخواه از مهارت کافی برای مواجهه‌ی کارامد با این موضوع برخوردار نیستند. آنها به جای رویارویی، به مخفی‌کاری روی می‌آورند. با این حال، در عین همدردی با افراد خودخواه باید همیشه سعی کنید مرز مشخصی در روابط خود با این افراد داشته باشید و بدانید در قبال اعمالی که انجام می‌دهند مسئول هستند.

برگرفته از: huffingtonpost

 

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

وقتی گفته می‌شود «خودتان باشید» به این معنی‌ است که مطابق ویژگی‌های شخصیتی و باورهای خودتان رفتار کنید. اگر شناخت درست و علاقه‌ی کافی نسبت به خودتان داشته باشید، اوریجینال بودن اصلا کار سختی نیست. همان‌طور که اگر خودتان را دوست نداشته باشید نمی‌توانید فرد دیگری را دوست داشته باشید، اگر با خودتان صادق و روراست نباشید هم نمی‌توانید با دیگران روراست باشید.

با جرئت و شهامت خودتان را همان‌طور که هستید بپذیرید و اجازه ندهید شخصیتتان مطابق با درکی که دیگران از شما دارند شکل بگیرد. صرفاً به‌خاطر پذیرفته شدن توسط دیگران کاری را انجام ندهید. تظاهر نکنید فرد دیگری هستید چراکه دود این آتش فقط توی چشم خودتان می‌رود.

شاید برخی از دوستان و اطرافیانتان را بشناسید که حاضرند برای این که دیگران دوستشان داشته باشند کارهایی را انجام دهند که دوست ندارند و در حالت معمول انجام نمی‌دهند. مثلا با این که اهل الکل نیستند در مهمانی‌ها مشروب بخورند یا وقتی خیلی گرسنه هستند لب به غذا نزنند. این آدم‌ها باورهای خودشان، توصیه‌های والدینشان و عرف پذیرفته شده‌ی جامعه را زیر پا می‌گذارند تا شاید در دل کسی جا باز کنند ولی نتیجه‌ی کارشان چیزی جز به دردسر افتادن و عذاب نیست.

تا به حال دقت کردید که وقتی کاری را انجام می‌دهید که خلاف شخصیت و منش واقعی شماست، اغلب دچار ناراحتی و سردرگمی می‌شوید؟ دلیل این حس این است که نمی‌دانید رضایت چه کسی را باید به دست بیاورید: خودتان یا دیگران؟!

تنها در صورتی که رفتار و اعمالتان مستقیماً تحت تأثیر باورها و شخصیت خودتان باشد، می‌توانید برای خودتان به عنوان فردی مستقل احترام قائل باشید و تنها در این حالت است که دیگران نیز برای شما احترام قائل خواهند بود. چرا که شما را فردی قوی، مستقل و با باورهایی مستحکم می‌دانند.

تعاریف متعددی از شهامت ارائه شده ولی می‌توان با اطمینان کامل گفت که داشتن شهامت نیازمند این موارد است:

  • درون‌نگر باشید: شما تنها کسی هستید که می‌تواند تمام ویژگی‌های منحصر به فردتان را ببیند و بشناسد.
  • واقعی باشید: صداقت داشته باشید چراکه بدون صداقت هر آنچه می‌بینید، می‌شنوید و یا انجام می‌دهید «خالص» نخواهد بود.
  • ذهنتان را باز کنید و باز نگه دارید: قبل از اینکه درباره‌ی چیزی دانشی کسب نکرده‌اید در موردش قضاوت نکنید و ندانسته روی چیزی ارزش‌گذاری نکنید.
  • منصف باشید: همان‌طور که اشتباهات و ضعف‌هایتان را می‌بینید، نقاط قوتتان را هم ببینید.

جسارت و خلاقیت به شما این امکان را می‌دهد که شخصیت بی‌همتایی بسازید که برخاسته از باورها و سلایق و دانسته‌های خودِ خودتان است. انجام دادن این کار نه تنها از شما انسانی موفق می‌سازد، بلکه افراد زیادی از این نگرش شما تأثیر خواهند پذیرفت.

برگرفته از: essentiallifeskills

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

بعضی آدم‌ها‌ هستند که همیشه جمع بزرگی از دوستان را اطراف خود دارند، عده‌ای هم هستند که همیشه بیرون از جمع دوستانه‌اند و با حسرت به آن نگاه می‌کنند. اگر شما یکی از این آدم‌های تنها و بیگانه هستید، وقتش رسیده که از لاک‌تان بیرون بیایید و دوستان بیشتر و جدیدی پیدا کنید.

این ۱۰ نکته به شما برای دوست‌یابی کمک می‌کند.

۱. خودتان باشید

هیچکس یک آدم حقه‌باز را دوست ندارد. اگر خودتان نباشید، در واقع این شما نیستید که دارید با کسی دوست می‌شوید، بلکه کسی که دارید نقشش را بازی می‌کنید دارد با دیگران دوست می‌شود. وقتی شما آنقدر با طرف مقابل صمیمی شوید که خود واقعی‌تان را نشان دهید، ممکن است مورد استقبال واقع نشوید، چون آدمی کاملا متفاوت با چیزی که وانمود می‌کردید هستید. بگذارید کسی که می‌خواهید با او دوست شوید خود واقعی‌تان را بشناسد.

۲. از کسانی که می‌شناسید شروع کنید

حتی اگر دوستان زیادی نداشته باشید احتمالا افراد بسیاری هستند که آنها را می‌شناسید. با آشناها ارتباط برقرار کنید و با دوستان قدیمی که مدت زیادی است آنها را ندیده‌اید تماس بگیرید. اهمیت دوستانِ دوستان‌تان را فراموش نکنید. ممکن است فقط از طریق ارتباط با دوستان‌تان و دوستان آنها، با افراد بسیار جالبی آشنا شوید. اگر از شما دعوت کردند با آنها بیرون بروید قبول کنید؛ اگر در خانه بمانید شانس آشنا شدن با افراد جدید را از دست می‌دهید.

۳. از فناوری کمک بگیرید

هر نوع گروه آنلاین بخواهید در آن شرکت کنید را می‌توانید در اینترنت پیدا کنید. خیلی از آنها گروه‌های محلی هستند که برای فعالیت‌هایی هم برنامه‌ریزی می‌کنند. مثلا وب‌سایت لیف‌لت (LeafLet) فضای بسیار خوبی برای آشنا شدن با افراد جدید است. این وب‌سایت دارای بخشی مربوط به رویدادهایی است که می‌توانید در آنها شرکت کنید. از این طریق می‌توانید با افرادی که علایق و طرز فکری شبیه شما دارند آشنا شوید.

۴. فکرتان را باز کنید

اگر هر جا می‌روید با دیدگاه انتقادی و قضاوت‌گرانه مردم را نگاه کنید، احتمالا نمی‌توانید دوستان زیادی پیدا کنید. پذیرای افراد، عقاید، دیدگاه‌ها، موقعیت‌ها و در کل چیزهای جدید باشید. با این روش می‌توانید دوستان جدید زیادی پیدا کنید.

۵. سؤال بپرسید

وقتی افراد جدیدی را ملاقات می‌کنید درباره‌ی خودشان از آنها سؤال کنید. نه فقط برای این که آنها را بهتر بشناسید، بلکه علاوه بر آن با این کار به آنها نشان می‌دهید که زندگی آنها برایتان جالب است و آنها هم بیشتر به شما اعتماد می‌کنند.

۶. اجتماعی باشید

تنها راه آشنا شدن با آدم‌های جدید این است که اجتماعی باشید و با آنها برخورد داشته باشید. اگر نمی‌دانید از کجا باید شروع کنید، عضو یک گروه اجتماعی یا یک انجمن شوید. کارهای داوطلبانه انجام دهید و دوره‌های مختلف را بگذرانید. حتما در انجمن‌ها عضو شوید و اگر به مهمانی‌ها دعوت شدید حتما بروید.

۷. تکیه‌گاه باشید

اگر می‌خواهید دوستی داشته باشی، باید خودتان هم برای او یک دوست باشید. این یعنی وقتی دوستتان به شما نیاز دارد باید به او کمک کنید. اگر دوستتان نصف شب زنگ زد و گریه‌کنان به شما گفت که نامزدی‌اش به هم خورده، تلفن را قطع نکنید. شاید شما هم خسته باشید، ولی مطمئن باشید او حالش از شما بدتر است. اینکه او به شما زنگ زده نشان می‌دهد که شما را دوست خودش می‌داند، پس آن دوستی باشید که او انتظارش را دارد (حمایت از دیگران جزو عادات گفتاری افراد دوست داشتنی برشمرده شده است).

۸. در تماس باشید

خیلی‌‌ها بعد از مدت کوتاهی ارتباطشان را با کسانی که با آنها آشنا می‌شوند از دست می‌دهند. این روزها با اینترنت و ابزارهای اجتماعی دیگر این نگرانی وجود ندارد. حتی می‌توانید دوستان قدیمی‌تان را پیدا کنید و دوباره با آنها ارتباط برقرار کنید.

۹. عضو گروه‌های کاری شوید

شاید در محل کارتان گروه‌هایی باشند که در زمینه‌های خاصی فعالیت دارند. مثلا ممکن است گروهی در ساعات ناهار پیاده‌روی یا ورزش کنند. در فعالیت‌هایی که در محل کارتان جریان دارد شرکت کنید تا با دوستان جدید زیادی آشنا شوید.

۱۰. زود اطلاعات ندهید

هر چند باید با دوستان نزدیک‌تان کاملا روراست باشید، اما نباید زودتر از موقع مناسب اطلاعات زیادی راجع به خودتان لو بدهید. این کار معمولا برای طرف مقابل ناخوشایند است. وقتی او هنوز شما را خوب نمی‌شناسد، احتمالا دلش نمی‌خواهد جزئیات شخصی خاصی را درباره‌ی شما بداند. این اطلاعات را تا رسیدن زمان مناسب با کسی در میان نگذارید.

 

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

اگر فکر می‌کنید به صرف باهوش بودن موفق خواهید شد، باید بگویم لازم است نیم‌نگاهی هم به هوش هیجانی‌ خود داشته باشید. هوش هیجانی که آن را با نام هوش‌بهر هیجانی ‌یا EQ نیز می‌شناسیم، شاید آنقدرها شناخته شده نباشد اما اثرات جدی بر عملکرد و زندگی افراد دارد. آدم باهوشی (مثلا با هوش‌بهر ۱۲۰) را تصور کنید که نه می‌داند خودش چه احساسی دارد و نه احساساتی که در دیگران بر می‌انگیزد را می‌شناسد، او به همین دلیل دائما درگیری‌هایی پیدا می‌کند که به کارایی و حال خوبش صدمه می‌زنند. در این مقاله با ۹ نشانه افرادی که هوش اجتماعی پایین دارند، آشنا می‌شوید.

باید بدانیم که هوش انواع مختلفی دارد، فردی که توصیف شد مثالی از کسی است که علی‌رغم بهره‌مندی از هوشی بالا (۱۲۰)، هوش هیجانی پایین‌اش زندگی را به کامش تلخ کرده است. دردسرهایی که هوش هیجانی کم ایجاد می‌کند بی‌شمار است و تمام روابط اجتماعی فرد را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. اهمیتِ توجه و تلاش برای ارتقای این توانایی از جایی بیشتر نمود پیدا می‌کند که بدانیم متخصصین اعتقاد دارند برای کسب موفقیت نهایی در زندگی، هوش هیجانی (EQ) نسبت به هوش‌ شناخته‌شده (یا همان IQ) نقش پررنگ‌تری ایفا می‌کند.

اگر با کسی به مشکل برخورده‌اید چون احساسات او را درک نکرده‌اید ‌یا با کسی جر و بحث کرده‌اید چون احساسات شما را درک نکرده است این مقاله برای شماست چون احتمالا مولفه‌های هوش هیجانی را نادیده گرفته‌اید. خبر خوش این است که این توانایی تا حد زیادی اکتسابی و قابل ‌یادگیری است، اما قدم اول این است که بفهمیم کجای مسیر هوش هیجانی ایستاده‌ایم؟ شاید نیاز به تلاش بیشتری در این مورد داریم تا زندگی بهتری داشته باشیم.

به رابطه‌هایتان نگاهی بیاندازید، اینکه ما با دیگران چگونه مراوده می‌کنیم تا حدود زیادی وابسته به هوش هیجانی ما است. ممکن است این همکار، کارفرما، دوست، اعضای خانواده ‌یا آشنایان شما باشند که با هوش هیجانی پایین دست و پنجه نرم می‌کنند، در این حالت آنها موقعیت‌های اجتماعی را برای خودشان و شما سخت و پرتنش می‌کنند. در اینجا به برخی نشانه‌های کلاسیک هوش هیجانیِ پایین اشاره می‌کنیم:

۱. گرفتار جر و بحث‌های متعدد می‌شوند

احتمالا آدمی ‌را می‌شناسید که دائما از یک مشاجره به مشاجره‌ی بعدی در حرکت است. اطرافیان چنین فردی و حتی غریبه‌ها دائما خود را گرفتار جنگ لفظی با او می‌یابند. این افراد به این دلیل که متوجه احساسات دیگران نیستند، اغلب درگیر مشاجراتی می‌شوند که در آن ملاحظه‌ی احساسات دیگران را نمی‌کنند.

۲. متوجه احساسات دیگران نیستند

افراد دارای هوش هیجانی پایین اغلب نسبت به احساسات دیگران بی‌تفاوت‌اند. این افراد متوجه نیستند که همسرشان از آنها عصبانی است یا همکارشان در موقعیتِ برانگیختگی و عصبانیت قرار دارد. البته این ندانستن به همین جا ختم نمی‌شود، چنین فردی از اینکه دیگران انتظار دارند احساسات‌شان درک و فهمیده شود خیلی ناراحت می‌شود. به طور کلی احساسات چیزی است که آدم‌های با هوش هیجانی پایین را آتشی می‌کند.

۳. فکر می‌کنند که دیگران هستند که زیادی حساس‌اند

این افراد موقعیت‌شناسیِ احساسی ندارند، برای مثال ممکن است در‌ یک مجلس ختم ‌یا بلافاصله بعد از‌ یک اتفاق غم‌انگیز خوشمزه‌بازی‌شان گل کند و برای‌تان جوک تعریف کنند. اگر هم کسی به رفتار نامناسب آنها اعتراضی کند، آنها فکر می‌کنند چقدر این آدم‌ها لوس و بی‌جنبه‌اند. چنین افرادی در درک احساسات دیگران ضعف دارند بنابراین جای تعجب نیست که چرا نمی‌توانند حال و هوای احساسیِ هر موقعیت را درک کند.

۴. از شنیدن نقطه‌نظرات دیگران سر باز می‌زنند

این افراد اعتقاد راسخی دارند که حق با آنهاست، از این جایگاه با تمام توان دفاع می‌کنند و از شنیدن حرف‌هایی که دیگران برای گفتن دارند امتناع می‌ورزند. این اتفاق به خصوص در مواقعی رخ می‌دهد که دیگران می‌خواهند به چنین شخصی بفهمانند که تا چه حد در درک احساسات دیگران ضعف دارد. آنها اغلب نسبت به احساسات دیگران بدبین و به شدت انتقادگر هستند.

۵. دیگران را بابت اشتباهات خود مقصر می‌دانند

افراد دارای هوش هیجانی پایین ‌نسبت به مشکلاتی که در اثر احساسات‌شان ممکن است به وجود‌ آورند آگاهی کمی دارند. زمانی که کارها خوب پیش نمی‌رود اولین واکنش آنها ‌انداختن تقصیرها به گردن شخصی دیگر است. آنها اغلب شرایط موجود در ‌یک موقعیت ‌یا رفتارِ دیگران را مسبب رفتارشان قلمداد می‌کنند؛ ممکن است بگویند که با توجه به شرایط انتخاب دیگری نداشته‌اند و دیگران اصلا متوجه شرایط آنها نیستند. تمایل آنها به‌ شانه خالی کردن از مسئولیت اغلب از آنها آدم‌هایی تلخ می‌سازد که خود را قربانی فرض می‌کنند.

۶. توانایی مواجهه با موقعیت‌های درگیرکننده‌ی احساسات را ندارند

برای این افراد مدیریت کردن احساسات قوی، چه برای خودشان باشد چه دیگری، کار دشواری است. واکنش این افراد در برخورد با فوران احساسات از هر نوعی، فرار از آن موقعیت خاص است تا مجبور نباشند با این احساسات روبه‌رو شوند. کار متداول دیگری که این افراد انجام می‌دهند، پنهان کردن احساسات‌شان از دیگران است.

۷. مستعد انفجار ناگهانی احساسات هستند

توانایی تنظیم احساسات ‌یکی از پنج مولفه‌ی حیاتی هوش هیجانی است. افراد دارای هوش هیجانی پایین در فهمیدن و کنترل احساس خود با مشکل مواجه‌اند. آنها ممکن است دچار انفجارهای غیرمنتظره‌ی احساسی شوند که به نظر غیرقابل کنترل و غلو شده می‌رسند.

۸. در حفظ روابط دوستانه موفق نیستند

این افراد به دلیل اینکه در روابط‌شان آزارنده و بی‌احساس ظاهر می‌شوند، در نگه داشتن روابط دوستانه با مشکل مواجه‌اند. دوستی‌های صمیمی ‌نیاز به بده و بستان احساسی متقابل، در میان گذاشتن عواطف، همدردی و حمایت احساسی دارد که همگی مواردی هستند که فردی با هوش هیجانی پایین در آنها دچار ضعف است.

۹. قادر به هم‌حسی با دیگران نیستند

به این دلیل که چنین افرادی درک چندانی از احساسات دیگران ندارند از هم‌حسی با دیگران نیز عاجز‌ند و نمی‌توانند خود را جای دیگران بگذارند.

به خاطر داشته باشید هوش هیجانی پایین می‌تواند مشکلات پیچیده‌ای را در خانواده، مدرسه و محل کار برای فرد ایجاد کند. اگر فکر می‌کنید در این زمینه نیاز به مطالعه‌ی بیشتر دارید مقالات ما را دنبال کنید، در آینده باز هم درباره‌ی هوش هیجانی خواهیم نوشت.

 

برگرفته‌ از: Verywell

 

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

آیا تا به حال برای‌تان پیش آمده که انجام کاری را بلد باشید ولی جرات انجام یا بیان آن را نداشته باشید؟ یا پس از آنکه مرتکب اشتباهی شدید، مدام خود را سرزنش کرده باشید و از آن اشتباه، شرمنده باشید؟ شاید در جمع و در میان دیگران، جرات بروز و بیان خود را نداشته‌اید، چون همیشه فکر می‌کردید به اندازه‌ی دیگران خوب نیستید. ولی باید بدانیم که همه‌ی ما انسان‌های ارزشمندی هستیم و استعدادها و توانایی‌های زیادی داریم. فقط باید خودمان را باور کنیم و تلاش کنیم، شناخت بهتری از توانایی‌های‌مان داشته باشیم و مهم‌تر از همه، خودمان را دوست داشته باشیم. شاید بتوان گفت، عزت نفس مهم‌ترین مسئله در زندگی هر فرد است و عامل تعیین‌کننده‌ی موفقیت یا شکست او در مراحل مختلف زندگی است. در اینجا خواهیم که عزت نفس چیست و راه‌های افزایش آن را بیان می‌کنیم.

افکار و احساساتی که بیشتر مردم در مورد خودشان دارند، تا حدی بسته به تجربیات روزانه‌شان در نوسان است. نمره‌ای که در یک امتحان کسب می‌کنید، رفتاری که دوستان‌تان با شما دارند و نشیب و فرازهای رابطه‌ای رمانتیک، همگی می‌توانند بر احساسی که نسبت به خود دارید، تاثیری موقتی بگذارند. البته عزت نفس چیزی اساسی‌تر از نشیب و فرازهای معمولی ناشی از تغییر شرایط است. در افرادی که عزت نفس بالایی دارند، نشیب و فرازهای معمولی زندگی می‌تواند منتهی به نوسان‌هایی زودگذر در حسی شود که نسبت به خود دارند، ولی این نوسان‌ها بسیار محدود هستند. ولی در مقابل، در افرادی که عزت نفس ضعیفی دارند، این فراز و فرودها تاثیر چشمگیری بر نگرش آنها در مورد خود می‌گذارد.

عزت نفس ضعیف و عزت نفس سالم

قبل از اینکه ببینیم واقعا عزت نفس چیست، باید بگوییم افرادی که عزت نفس ضعیفی دارند، اغلب در تعیین احساسی که در مورد خود دارند، بر آنچه در زمان حال انجام می‌دهند، تکیه می‌کنند. آنها برای خنثی کردن احساسات و افکار منفی‌ای که همواره آنها را آزار می‌دهد، به تجربه‌های بیرونی مثبت (مانند تحسین دوستان) نیاز دارند. حتی در صورت وجود این تجربه‌ها نیز، معمولا احساس خوب ایجاد شده (مثلا در نتیجه‌ی یک نمره‌ی خوب یا تحسین دیگران) زودگذر است.

عزت نفس سالم، با توانایی ما در ارزیابی درست خود و پذیرش آنچه هستیم، به دست می‌آید. این یعنی، توانایی پذیرفتن توانایی‌ها و ضعف‌هایی که داریم (و همه دارند) و در عین حال، پذیرفتنِ اینکه ما فردی شایسته و ارزشمند هستیم.

عزت نفس از کجا می‌آید؟

برای پاسخ به این سوال که عزت نفس چیست، باید دید این مفهوم دقیقا از کجا می‌آید. در حقیقت عزت نفس، در طول زندگی و در حالی که ما تصویری از خودمان شکل می‌دهیم و در نتیجه‌ی تجربیاتی که با افراد و کارهای مختلف کسب می‌کنیم، تکامل می‌یابد. تجربه‌های دوران کودکی، نقش ویژه و مهمی در شکل دادن به عزت نفس ایفا می‌کنند. وقتی در حال رشد بودیم، موفقیت‌ها، شکست‌ها و اینکه چگونه خانواده، معلمان، مربیان، مقامات مذهبی و همسالان‌مان با ما رفتار می‌کردند، همگی در ایجاد عزت نفس در ما، نقش داشته‌اند.

تجربه‌های دوران کودکی‌ای که می‌تواند منتهی به ایجاد عزت نفسی سالم شود، شامل موارد زیر است:

  • حرف‌های ما شنیده شود؛
  • با احترام با ما صحبت شود؛
  • توجه و محبت کافی را دریافت کنیم؛
  • به دستاوردهای ما اهمیت داده شود و به اشتباهات یا شکست‌های‌‌مان، اعتراف کنیم و آنها را بپذیریم.

تجربه‌های دوران کودکی‌ای که می‌تواند موجب کاهش عزت نفس شود، شامل موارد زیر است:

  • به شدت مورد انتقاد قرار بگیریم؛
  • به شکل فیزیکی، جنسی یا احساسی، مورد سوء‌استفاده قرار بگیریم؛
  • نادیده گرفته شویم، مورد تمسخر یا آزار و اذیت قرار بگیریم؛
  • دیگران از ما انتظار داشته باشند همیشه کامل و بی‌نقص باشیم. افرادی که عزت نفس پایینی دارند، اغلب این پیام را از والدین، معلمان، همسالان یا سایرین دریافت می‌کنند که تجربه‌های ناموفق (مانند شکست در یک بازی، کسب نمره‌ای پایین و غیره) ناکامی و شکست کل شخصیت و وجود آنها بوده است.

«صدای درونی» شما چه می‌گوید؟

تجربه‌های گذشته، حتی چیزهایی که معمولا به آنها فکر نمی‌کنیم، همچنان زندگی روزمره‌ی ما را به صورت یک «صدای درونی»، تحت تاثیر قرار می‌دهند. با وجود اینکه بیشتر مردم، این صدا را مانند صداهای بیرونی نمی‌شوند، ولی این صدا نیز مشابه همان صداهای بیرونی عمل می‌کند و به طور مداوم، پیام‌های دوران کودکی را برای ما تکرار می‌کند.

در افرادی که عزت نفس سالمی دارند، پیام‌های صدای درونی، معمولا پیام‌هایی است که از پذیرش و اطمینان‌بخشی می‌گویند ولی در افرادی با عزت نفس پایین، صدای درونی به انتقادی خشن تبدیل می‌شود که فرد را به دلیل اشتباهاتش سرزنش می‌کند و دستاوردهای او را بی‌ارزش می‌داند.

سه چهره‌ی عزت نفس پایین

عزت نفس پایین، همیشه به راحتی قابل تشخیص نیست. در اینجا ۳ چهره‌ی مختلفِ رایج را که معمولا در افراد دارای عزت نفس پایین مشاهده می‌شود، بیان می‌کنیم:

۱. وانمودگرا: شاد و موفق عمل می‌کند ولی از شکست، وحشت دارد. همیشه با این ترس زندگی می‌کند که چهره و شخصیت واقعی‌اش برای دیگران بَرملا شود. برای حفظ ماسکِ عزت نفس بالا، به موفقیت‌های پی‌درپی نیاز دارد که می‌تواند به مشکلاتی مانند کمال‌گرایی، تعلل و تنبلی و تحلیل رفتنِ نیروی جسمی و ذهنی منجر شود.

۲. عصیانگر: طوری رفتار می‌کند که انگار عقاید یا تمایلات دیگران (به ویژه افرادی که مهم یا قدرتمند هستند) اهمیتی ندارد. همیشه با خشم از اینکه احساس خوبی ندارد، زندگی می‌کند. همواره باید ثابت کند که قضاوت و انتقاد دیگران به او لطمه‌ای نمی‌زند و این مسئله می‌تواند منجر به مشکلاتی مانندِ سرزنش کردنِ بیش از حد دیگران، زیر پا گذاشتن قوانین و مقررات یا مخالفت کردن با قدرت شود.

۳. قربانی: در کنار آمدن با جهان، درمانده و ناتوان است و منتظر کسی است که او را نجات دهد. از ترحم به خود یا بی‌تفاوتی، به عنوان سپری در برابرِ ترس از پذیرفتنِ مسئولیت تغییر زندگی خود استفاده می‌کند. به طور مداوم برای راهنمایی به دیگران توجه می‌کند و این مسئله می‌تواند منجر به بروزِ مشکلاتی مانند نداشتن جرات و جسارت (unassertiveness)، کم‌آموزی (underachievement) و اتکای بیش از حد به دیگران، در روابط شود.

پیامدهای عزت نفس پایین

عزت نفس پایین، پیامدهای ویرانگری دارد و می‌تواند:

  • موجب اضطراب، استرس، تنهایی و افزایش احتمال ابتلا به افسردگی شود؛
  • موجب بروزِ مشکلاتی در دوستی‌ها یا روابط عاشقانه شود؛
  • عملکرد تحصیلی یا شغلی را به شکل جدی، مختل کند؛
  • موجب افزایش آسیب‌پذیری در برابرِ مواد مخدر و الکل شود.

بدتر از همه اینکه، خود این پیامدهای منفی، می‌توانند تصویر منفی شکل گرفته از خود را تقویت کنند و فرد را به روندی نزولی از کاهش عزت نفس و رفتارهایی غیرسازنده یا حتی بسیار خودتخریب‌گر بکشانند.

گام برای افزایش عزت نفس

تغییر، الزاما به سرعت یا به سادگی رخ نمی‌دهد ولی امکان‌پذیر است. زیرا شما ناتوان نیستید. زمانی که بپذیرید یا دست‌کم مشتاق پذیرش این احتمال شوید که می‌توانید تغییر کنید، با برداشتنِ ۳ گام زیر، می‌توانید احساس بهتری نسبت به خود داشته باشید:

گام اول: منتقد درونی را پس بزنید

نخستین گامِ مهم برای بهبود عزت نفس، به چالش کشیدن پیام‌های منفی‌ای است که از سوی صدای درونی منتقدتان دریافت می‌کنید. در زیر چند مثال معمول از انتقادهای درونی و راهبردهایی برای پس زدن آن صداهای انتقادی را بیان می‌کنیم.

  • انتقادهای درونی خشن و غیرمنصفانه: «دیگران گفتند سخنرانی من را دوست داشتند، ولی این سخنرانی حتی به چیزی که باید می‌بود هم نزدیک نبود. نمی‌توانم باور کنم که هیچ کس متوجه قسمت‌های زیادی که خراب کردم نشد. من آدم دغل‌بازی هستم.» اذعان به توانایی‌ها: «وای آنها واقعا سخنرانی من را دوست داشتند! درست است که سخنرانی‌ام بی عیب و نقص نبود، ولی من بر روی آن سخت کار کردم و کارم را درست انجام دادم و به خودم افتخار می‌کنم»
  • صدای درونی‌ای که به شکلی غیرواقعی، همه چیز را به هم ربط می‌دهد: «من در این امتحان نمره‌ی خوبی نگرفتم. من هیچ چیزی را در این کلاس نمی‌فهمم. من آدم احمقی هستم. چه کسی را گول می‌زنم؟ اصلا نباید در این کلاس شرکت می‌کردم. من خنگ هستم و اصلا نباید وارد دانشگاه می‌شدم.» موردی و جزئی به مسائل نگاه کنید: «من در این امتحان عملکرد ضعیفی داشتم ولی تمام تکالیفم را درست انجام دادم. در این کلاس، بعضی چیزها را به اندازه‌ای که تصور می‌کردم متوجه نمی‌شوم ولی الان می‌دانم چطور باید برای امتحان بعدی آماده شوم و بر روی چه چیزهایی کار کنم. من در درس‌های سخت دیگر، عملکرد خوبی داشته‌ام و مطمئنم که می‌توانم در این درس هم موفق شوم.»
  • منتقد درونی‌ای که نتایجی غیرمنطقی می‌گیرد: «او اخم کرده و چیزی نمی‌گوید، ولی می‌دانم این رفتارش یعنی من را دوست ندارد!» افکار غیر منطقی را به چالش بکشید: «درست است که اخم کرده ولی من نمی‌دانم دلیلش چیست. ممکن است هیچ ربطی به من نداشته باشد. شاید بهتر باشد از خودش بپرسم.»
  • صدای درونی‌ای که از هر چیزی مصیبت می‌سازد: «او درخواستم برای ملاقات را قبول نکرد! من خیلی خجالت کشیدم و تحقیر شدم. هیچ کس من را دوست ندارد یا به من اهمیت نمی‌دهد. من هیچوقت نمی‌توانم ازدواج کنم و همیشه تنها می‌مانم.» بی‌طرفانه به مسئله نگاه کنید: «وای این ناراحت‌کننده است. بسیار خُب، او نمی‌خواهد با من بیرون برود ولی این موضوع به این معنی نیست که هیچ کس دیگری هم دوست ندارد با من بیرون برود. من می‌دانم که آدم خوبی هستم و مطمئنم در آینده کسی را پیدا می‌کنم که به همان اندازه‌ای که او را دوست دارم، او نیز به من علاقه‌مند باشد.»

گام دوم: دلسوزی برای خود را تمرین کنید

پس زدنِ صدای درونیِ منتقد، گام نخست و مرحله‌ی مهمی است ولی کافی نیست. دلسوزی برای خود، یعنی به همان اندازه‌ای برای خود دلسوزی کنید که برای دیگران دلسوزی می‌کنید. احتمالا اگر یکی از دوستان‌تان روزهای سختی داشته باشد، شما بیشتر به او توجه می‌کنید و از او حمایت می‌کنید. شما نیز سزاوار همین رفتار هستید! وقتی در شرایط دشواری قرار دارید، به جای تمرکز بر ارزیابی خودتان، حقیقت را بپذیرید و سعی کنید که به ویژه در این زمان‌ها، توجه بیشتری به خودتان بکنید. برای مثال:

  • وقتی تمام آنچه که از خود انتظار داشته‌اید را انجام نداده‌اید، خودتان را ببخشید. وقتی کارها آن‌طور که انتظار داشتید انجام نمی‌شود، با خودتان مهربان باشید و از خودتان انتقاد نکنید. اگر به این کار عادت نداشته باشید، انجام آن می‌تواند برای شما بسیار مشکل باشد، ولی پذیرفتن اینکه چنین تجربیاتی اجتناب‌ناپذیر هستند، می‌تواند به شما کمک کند.
  • انسان بودن خود را بپذیرید. ما انسان هستیم و همه‌ی ما گاهی اشتباه می‌کنیم و گاهی تحت تاثیر عوامل بیرونی‌ای قرار می‌گیریم که کنترلی بر آنها نداریم. پذیرفتن اینکه انسان هستیم کمک می‌کند تا ارتباط بهتری با دیگران داشته باشیم و احساس نکنیم که باید این نوع تجربه‌ها را به تنهایی تحمل کنیم. پذیرفتن اینکه اشتباه کردن، بخش جدایی‌ناپذیری از انسان بودن است، به ماکمک می‌کند تا با خودمان و دیگران مهربان‌تر باشیم.
  • از احساسات‌تان آگاهی داشته باشید. اگر در مورد شرایطی احساس ناراحتی می‌کنید، سعی کنید این احساس را در وجود خود متعادل کنید، یعنی آن را سرکوب نکنید یا کاملا در آن احساس غرق نشوید. در زمانِ تمرین کردنِ آگاهی از احساسات‌تان، سعی کنید به دلیل داشتن احساسات منفی، خودتان را قضاوت نکنید. در نظر گرفتنِ این مسئله که احساسات می‌آیند و می‌روند و در نهایت تمام می‌شوند، می‌تواند به شما کمک کند تا مغلوبِ احساسات خود نشوید.

گام سوم: از دیگران کمک بخواهید

در بیشتر موارد، کمک گرفتن از دیگران، مهم‌ترین گامی است که فرد می‌تواند برای بهبود عزت نفس خود بردارد، ولی در عین حال می‌تواند دشوارترین گام نیز باشد. افرادی که عزت نفس پایینی دارند، اغلب از دیگران کمک نمی‌خواهند، زیرا حس می‌کنند شایستگی آن را ندارند. ولی دیگران می‌توانند به فرد کمک کنند تا با پیام‌های انتقادی‌ای که از تجربه‌های منفی گذشته سرچشمه می‌گیرند، مقابله کند. می‌توانیم برای دریافت کمک، به افراد زیر مراجعه کنیم:

  • برای حمایت، از دوستان‌تان کمک بخواهید. از دوستان‌تان بخواهید به شما بگویند که چه ویژگی‌ای را در شما دوست دارند یا فکر می‌کنند که چه کاری را خوب انجام می‌دهید. از کسی که به شما اهمیت می‌دهد بخواهید که فقط برای مدت کوتاهی به شما گوش بدهد تا خود را خالی کنید و در این مدت، سعی نکند ایرادهای شما را اصلاح کند. از او بخواهید شما را در آغوش بگیرد. از کسی که شما را دوست دارد بخواهید که علاقه‌اش به شما را، به طور مرتب به شما بیان کند.
  • از معلمان و سایر یاری‌دهندگان کمک بگیرید. در صورت لزوم، برای کمک گرفتن در کلاس‌ها به استادان، مشاوران یا معلمان خصوصی مراجعه کنید. به یاد داشته باشید که آنها برای کمک به شما آنجا هستند. اگر در زمینه‌ی خاصی اعتماد به نفس ندارید، در کلاس‌های مربوط به آن شرکت کنید یا فعالیت‌های جدیدی را برای افزایش حس شایستگی و لیاقت در خود انجام دهید. برای مثال، در کلاس ریاضی شرکت کنید، به باشگاه بروید، در دوره‌های آموزش شنا شرکت کنید و غیره.
  • به یک درمانگر یا مشاور مراجعه کنید. گاهی عزت نفس پایین، به اندازه‌ای مشکل‌ساز است یا غلبه بر آن تا حدی دشوار است که به کمک‌های حرفه‌ای یک درمانگر یا مشاور نیاز داریم. صحبت کردن با مشاور، راه خوبی برای کاوش در این احساسات و افزایش عزت نفس شماست.

برگرفته از: cmhc.utexas.edu

 

  • sahar artbox