دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

دنیای روانشناسی

این‌جا به زبان ساده به مسائل روانشناسی و شخصیتی می‌پردازیم

بایگانی
  • ۰
  • ۰

گرمای هوا در تابستان و حتی اواخر بهار برای خیلی از ما یک معضل بزرگ است. با گرم شدن هوا بیشتر عرق می کنیم،‌ احساس بی حالی می کنیم و ترجیح می دهیم از جلوی کولر تکان نخوریم. در خیابان معمولا از مسیرهایی که سایه افتاده تردد می کنیم و سعی می‌کنیم با تند راه رفتن زودتر به مقصد برسیم که باعث می‌شود دمای بدن‌مان بالاتر برود و بیشتر عرق کنیم. در چنین شرایطی، خدا نکند موضوعی اعصاب ما را تحریک کند که گاهی اوقات از کوره در می‌رویم و رفتارهای پرخاشگرانه شدیدی خواهیم داشت! سؤال اینجاست که آیا گرمای هوا عصبانیت افراد را تشدید می‌کند؟ در ادامه این مطلب، تأثیر گرما بر خلق و خو و رابطه آن با پرخاشگری افراد بررسی شده است.
حتما بخوانید:

    ۲۰ کاری که در زمان عصبانیت بهتر است انجام دهید
    راهکارهایی که شما را از عصبانی شدن هنگام رانندگی باز می‌دارد
    چطور می‌توان خشم و عصبانیت را کنترل کرد؟

    رابطهٔ میان گرما و پرخاشگری
    تأثیر گرما بر همدلی افراد
    تأثیر گرما بر سلامتی
    گرمای هوا و اضطراب و افسردگی
    توصیه کارشناسان

[yektanet.com]

خیلی‌ها معتقدند وقتی که هوا گرم می‌شود، اعصاب‌شان به‌هم می‌ریزد و زودتر از کوره درمی‌روند. اما تأثیر گرما بر خلق و خو چگونه است؟ آیا واقعا گرمای هوا افراد را پرخاشگر می‌کند؟ در ادامه، پاسخ این سؤال را از دید پرفسور فرانک تی مک‌اندرو (Frank T. McAndrew)، محقق و روانشناس امریکایی می‌خوانیم که نتایج تحقیقات او در رسانه‌های معتبر دنیا منتشر می‌شود.
رابطهٔ میان گرما و پرخاشگری

رابطهٔ میان گرمای هوا و پرخاشگری، رابطه‌ای پیچیده‌ است. این باور بین مردم وجود دارد که هوای گرم، باعث رفتار پرخاشگرانه می‌شود و مقدار این عصبانیت، رابطهٔ نزدیکی با دمای هوا دارد. اما نمی‌توان با قطعیت گفت که گرمای هوا به‌طور مستقیم باعث عصبانیت و پرخاشگری افراد می‌شود. به‌طور مثال، شاید وقتی هوا گرم‌تر می‌شود، افراد بیشتری به خیابان‌ها و فضاهای عمومی می‌آیند که باعث می‌شود افراد بیشتر با یکدیگر برخورد داشته باشند و این امر احتمال درگیری و پرخاش را بین آن‌ها افزایش می‌دهد. بنابراین برای رسیدن به یک پاسخ صحیح، نتایج تحقیقات آزمایشگاهی و میدانی انجام شده در این مورد را با هم بررسی می‌کنیم.
پژوهش‌های آزمایشگاهی برای بررسی تأثیر گرما بر خلق و خو

کشف ماهیت رابطهٔ میان گرما و پرخاشگری به روشی علمی‌تر، موضوع پژوهش‌های آزمایشگاهی فراوانی شده است. در بیشتر این پژوهش‌ها، افراد در موقعیت‌هایی قرار داده شده‌اند که پرخاشگرانه رفتار کنند و اغلب هم این کار با وارد کردن شوک الکتریکی به فردی دیگر (در مقابل فرد ازمایش شونده) انجام شده است. (البته در این آزمایش‌ها در حقیقت به هیچ‌کس شوک الکتریکی وارد نمی‌شد؛ فقط طوری عمل می‌کردند که شاهد ماجرا، یا همان فردِ موردآزمایش تصور کند که چنین اتفاقی افتاده است.) این پژوهش‌ها معمولا رابطهٔ U شکل معکوسی را نشان می‌دادند که طی آن، پرخاشگری تا حد مشخصی، حدود ۲۶ درجهٔ سانتی‌گراد، به‌واسطهٔ بالارفتن دمای هوا افزایش پیدا می‌کرد؛ اما پس از آن، اگر دما را بالاتر هم می‌بردند، میزان پرخاشگری کاهش می‌یافت.
پژوهش‌های میدانی برای بررسی تأثیر گرما بر خلق و خو

رابطهٔ هوای گرم با پرخاشگری - تأثیر گرما بر خلق و خو

جالب است بدانید نتیجهٔ این پژوهش‌های آزمایشگاهی، با نتایج پژوهش‌های میدانی تناقض دارند؛ زیرا پژوهش‌های میدانی نشان می‌دهند که افزایش دما همیشه با افزایش رفتارهای پرخاشگرانه همراه است. روان‌شناسی به‌نام کریگ اندرسون (Craig Anderson) از منابع آرشیوی شهرهای مختلف امریکا برای جمع‌آوری اطلاعات دربارهٔ نرخ قتل، تجاوز، سرقت و دزدی موتورسیکلت استفاده کرد. درنهایت این روان‌شناس تأیید کرد که با بالارفتن دما، جرایم خشونت‌آمیز هم افزایش می‌یابند؛ اما درمورد جرایم غیرخشونت‌آمیز این‌طور نیست.

بر اساس پژوهش‌های میدانی، مناطق گرم‌تر جهان، سال‌های گرم‌تر، فصل‌ها، ماه‌ها و روزهای گرم‌تر سال، با پرخاشگری ارتباط بیشتری دارند. حتی برخی بررسی‌ها نشان می‌دهند که پرتاب‌کننده‌های توپ در ورزش بیس‌بال، در هوای گرم‌تر، توپ را تهاجمی‌تر پرتاب می‌کنند؛ و در روزهای گرم، دریافت‌کننده‌های بیشتری مورد اصابت توپ پرتاب‌کننده‌ها قرار می‌گیرند. این مسئله نمی‌تواند به‌خاطر خستگی پرتاب‌کننده‌ها باشد؛ چون در هوای گرم، مقدار راه‌رفتن و فعالیت آن‌ها در زمین بازی افزایشی نمی‌یابد؛ این‌طور به نظر می‌رسد که پرتاب‌کننده‌ها، صرفا از روی قصد،‌ دریافت‌کننده‌های بیشتری را هدف قرار می‌دهند.
حتما بخوانید: چرا همیشه احساس خستگی می‌کنیم؟
تأثیر گرما بر همدلی افراد

دمای بالا، تمایل ما را نسبت به سایر افرادی که با آن‌ها روبه‌رو می شویم، کاهش می‌دهد؛ به‌ویژه وقتی گرما با شلوغی همراه می‌شود، میزان همراهی و کمک ما به دیگران هم کاهش پیدا می‌کند. کسانی که در آزمایشگاه، در معرض هوای گرم قرار می‌گرفتند، حتی پس از پایان آزمایش هم، کمتر به دیگران کمک می‌کردند. دمای بسیار پایین یا بالای هوا در زمستان و تابستان، تمایل مردم برای کمک به دیگران را کاهش می‌دهد. همچنین پژوهش‌ها نشان داده است راننده‌هایی که خودرویشان کولر ندارد، در روزهای گرم سال بیشتر از دیگران از بوق استفاده می‌کنند.
تأثیر گرما بر سلامتی

گرمای هوا می‌تواند روی سلامت انسان هم تأثیر منفی داشته باشد. این موضوع در شهرهایی که وجود کارخانه‌ها، موتور وسایل نقلیه و دستگاه‌های تهویه هوا، باعث شده است دمای هوای آنها بیش از ده درجه گرم‌تر از شهرهای اطرافشان باشد، بیشتر صدق می کند. آثار استرس ناشی از گرما، می‌تواند از خستگی و سردرد شروع شود و به دلیریوم، حمله قلبی و حتی مرگ‌ومیر برسد. به عبارت دیگر، گرما نه‌تنها ما را عصبانی می‌کند؛ بلکه می‌تواند باعث بیماری ما هم بشود.
تأثیر گرمای تابستان بر ایجاد اضطراب و افسردگی

اگر شما هم با گرم‌تر شدن هوا، دچار اضطراب یا وحشت‌ می‌شوید، باید بدانید که تنها نیستید. اضطراب تابستانی واقعا اتفاق می‌افتد و دلیل اصلی آن هم دمای بالا و رطوبت هواست.
تنها شما نیستید که خلق‌وخویتان تحت‌تأثیر هوای گرم تغییر می‌کند. خیلی‌ها در فصل‌های زمستان، تابستان، یا هر دو، دچار افسردگی فصلی می‌شوند. بنابر تحقیقات انجمن روان‌پزشکی و عصب‌شناسی ژاپن (Japanese Society of Psychiatry and Neurology)، تغییرات آب‌وهوا نه‌تنها می‌تواند باعث افسردگی شود، بلکه نشانه‌های اضطراب را هم تشدید می‌کند.
وقتی خیلی گرم‌تان می‌شود، همان نشانه‌هایی ظاهر می‌شوند که وقتی دچار وحشت‌ می‌شوید.
روان‌درمانگری به‌نام الن یام (Ellen Yom) می‌گوید: «کسانی که در گذشته دچار وحشت‌زدگی (Panic Attack) شده‌اند، بیشتر ممکن است در اثر گرمای تابستان دچار اضطراب شوند.» نشانه‌های روانی که طی تجربهٔ وحشت‌زدگی به وجود می‌آیند، بسیار شدید هستند، بنابراین خیلی‌ها که سابقهٔ چنین حمله‌هایی را دارند، ممکن است در ماه‌های گرم تابستان دچار سطوح بالاتری از اضطراب شوند و همان نشانه‌های روانی را تجربه کنند؛ نشانه‌هایی مانند تعریق، تپش قلب، لرزش، تنگی نفس و غش‌کردن.
وقتی بدن‌تان خیلی گرم می‌شود، دچار همان نشانه‌های اختلال اضطراب می‌شوید. اگر در هوای گرم مراقب خودتان نباشید، ممکن است نشانه‌های اضطراب‌تان تشدید شوند.
قضیه فقط گرما نیست، آفتاب تابستان می‌تواند بر سلامت روانی انسان هم تأثیر بگذارد.
به‌گفتهٔ دکتر آلفرد لوئی (Alfred Lewy)، استاد دانشگاه در رشتهٔ روان‌شناسی، خیلی‌ها در فصل تابستان فعال‌تر می‌شوند و همین باعث خستگی بیشترشان می‌شود. معمولا الگوی خواب افراد هم در این فصل تغییر می‌کند و همین قضیه، بر سلامت روانی انسان تأثیر می‌گذارد و باعث اضطراب و افسردگی می‌شود.
دکتر لوئی معتقد است افرادی که ریتم عملکرد شبانه‌روزشان با افزایش نور خورشید به‌هم می‌خورد، باید صبح‌ها وقت بیشتری را زیر نور خورشید بگذرانند تا به آن عادت کنند؛ در ضمن باید دربارهٔ مصرف مکمل‌های متالونین هم با پزشک مشورت کنند.
توصیه کارشناسان

کارشناس‌ها توصیه می‌کنند برای اجتناب از این نشانه‌ها و به حداقل رساندن آن‌ها، هنگامی که دمای هوا و میزان رطوبت خیلی بالاست، تا جایی که می‌توانید، بیرون نروید. همچنین، به نشانه‌های طبیعی بدن خود هم توجه کنید. حواس‌تان به بی‌حوصلگی، تحریک‌پذیری، افکار و نگرانی‌های آزاردهنده، خستگی، تنگی‌نفس و تهوع باشد. همچنین نوشیدن آب کافی، رژیم غذایی سالم و متعادل، خواب کافی و ورزش منظم، می‌توانند به درمان اضطراب تابستانی کمک کنند.
سخن آخر

خلاصه اینکه واکنش منفی به گرما، در همهٔ انسان‌ها وجود دارد؛ پس اگر در روزهای گرم سال کمی اعصاب‌تان به هم ریخت، نگران نشوید؛ فقط شما نیستید که دچار چنین حالتی می‌شوید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

آیا از ایجاد تغییرات اساسی در زندگی‌تان می‌ترسید؟ واقعیت این است که تنها نیستید. خیلی‌ها مثل شما دل‌شان می‌خواهد تغییرات بزرگی در زندگی به‌وجود بیاورند؛ اما می‌ترسند. به‌عنوان‌مثال شاید بخواهید به شهر دیگری نقل‌مکان کنید، شغلی را که راضی‌تان نمی‌کند رها کنید، به روابط عاطفی که به تیرگی گراییده‌اند، پایان دهید یا حتی شرکتی جدید راه‌اندازی کنید. اما به نظر می‌رسد موانعی بر سر راه‌تان وجود دارد که شما را از انجام آنها باز می‌دارد.
حتما بخوانید:

    چطور بر ترس از اجتماع غلبه کنیم؟
    چطور با ترس از شکست مقابله کنیم؟
    ترس از دست دادن چیست و چگونه با آن مقابله کنیم؟

[yektanet.com]

تردیدی نیست که ایجاد تغییرات مهم و بزرگ می‌تواند دلهره‌آور باشد. این تغییرات گاهی درست در شرایطی که باید انجام شوند تا فرصت‌های بهتری در زندگی داشته باشیم، ما را همان‌جایی که هستیم پایبند می‌کنند و اجازهٔ جلو رفتن نمی‌دهند. این ترس از تغییر کاملا طبیعی است، اما کمکی به ما نمی‌کند. اینکه چطور بر آن غلبه کنیم واقعا کار آسانی نیست، اما پرسش‌هایی در این مطلب مطرح شده‌اند که شاید پاسخ به آنها بتواند به ما کمک کند.
۱. درصورتی‌که این تغییر را ایجاد کنم، بدترین حالتی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟

مقابله با ترس از تغییر

به این فکر کنید که اگر این تغییر را در زندگی‌تان ایجاد کنید، بدترین اتفاق ممکن چه خواهد بود. البته منظور این نیست که بنشینید و شب و روز به تمام سناریوهای بدی که ممکن است اتفاق بیفتد فکر کنید. بهترین کار این است که به مشکلات احتمالی که در نتیجهٔ این تغییر ممکن است با آنها روبه‌رو شوید فکر کنید و برای آنها راه‌حلی بیابید.

به‌عنوان‌مثال اگر به فلان شهر رفتیم و فهمیدیم با آب‌وهوای آنجا سازگاری نداریم چه؟ بسیار خوب، اگر شک داریم چرا خانه بخریم؟ فعلا اجاره می‌کنیم تا ببینیم با آنجا سازگار می‌شویم یا نه. اگر جایی که برای زندگی انتخاب کرده‌ایم، بیشتر روزها ابری و ملال‌انگیز بود چه؟ می‌توانیم در خانه یا محل کارمان از لامپ‌های جایگزین نور خورشید استفاده کنیم. با فکرکردن به مشکلات احتمالی که ممکن است با آنها روبه‌رو شوید، احتمالا می‌توانید به راه‌حل‌هایی برای جلوگیری از وقوع‌شان دست پیدا کنید یا اگر اتفاق افتادند، آنها را حل کنید.
۲. اگر این تغییر را ایجاد نکنم، بهترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟

گاهی اوقات این پرسش همان محرکی است که برای روبه‌رو شدن با تغییر به آن نیاز داریم. خیلی ساده است: اگر از وضعیت موجود ناراضی هستید و احتمالا هر کاری هم بکنید شرایط تغییری نخواهد کرد، یک انتخاب بیشتر ندارید. یاد بگیرید چیزی را که دارید، دوست داشته باشید یا اینکه شرایط جدیدی را به‌وجود آورید. اگر نمی‌توانید تحمل کنید، پس بهتر است به تغییر فکر کنید؛ درغیراین‌صورت همیشه در افسردگی به‌سر خواهید برد.
۳. آیا کسی هست که همه چیز را بداند؟

مشخص است که پاسخ آن منفی است. این یعنی اگر آینده مبهم و ترسناک به‌نظر می‌رسد، برای همه همین‌طور است. خواه این تغییر را ایجاد کنید یا نکنید؛ دانستن اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد ممکن نیست. بنابراین اگر واقعا امتحان‌کردن چیزی جدید را ضروری می‌بینید این کار را انجام دهید.
۴. اگر این تغییر را ایجاد نکنم، همه‌چیز به همان صورت باقی خواهد ماند؟

واضح است که این‌طور نیست. این چیزی است که هنگام تصمیم‌گیری برای تغییر، باید به یاد داشته باشید. طبیعت انسان به گونه‌ای است که باور دارد هر چیزی که در زندگی به آن خو گرفته است، همیشه تا ابد همان‌طور باقی خواهد ماند؛ اما چنین نیست. حتی اگر این تغییر را ایجاد نکنید، لزومی ندارد، همه‌چیز همان‌طور بماند. به‌عنوان مثال، فرض کنیم یک فرصت ارزشمند کسب‌وکار را به‌خاطر امنیت شغلی کنونی‌تان رها کنید، اما یک سال بعد قربانیِ طرح تعدیل شغلی شرکت‌تان شوید. شاید هم کسب‌وکار جدیدی را شروع کنید و بعد متوجه شوید که رئیس سابق‌تان از شرکت رفته است و اگر شما مانده بودید می‌توانستید به جای او منصوب شوید. اما به این فکر کنید که شاید هم این‌طور نمی‌شد! همهٔ اینها با ریسک همراه هستند و در هر صورت باید انتخاب کنید که تغییر را ایجاد کنید یا خیر.
۵. آیا می‌توانم برای چیزهایی که رها کرده‌ام ناراحت باشم؟

مسلما بله. احتمال زیادی وجود دارد که تا مدت‌ها برای زندگی که پشت‌سر رها کرده‌اید، احساس ناراحتی کنید. بااین‌حال حتی اگر عاشق همین زندگی فعلی‌تان هستید، اما تغییری که باید بدهید ضروری است، پس انجامش دهید. شاید قبل از اینکه به‌طورکامل زندگی جدیدی را شروع کنید، به اندکی زمان نیاز داشته باشید تا با تغییرات جدید سازگار شوید. اصلا اشکالی ندارد، این امر طبیعی است. این ناراحتی بدان معنا نیست که تصمیم‌تان برای ایجاد این تغییر اشتباه بوده است.
۶. اگر همه‌چیز خوب پیش نرفت، آیا می‌توانم اوضاع را درست کنم؟

مقابله با ترس از تغییر

این احساس ترس است که شما را از پیشرفت و ایجاد تغییر بازمی‌دارد. مسلما می‌توانید همه‌چیز را دوباره درست کنید. اتفاقا بیشتر افراد در مقابله با مشکلات، خلاق‌تر و توانمندتر از چیزی هستند که به نظر می‌رسد. اجازه ندهید این نگرانی شما را از ایجاد تغییر بازدارد. مسلما می‌توانید بهتر از آنکه فکرش را بکنید، اوضاع را تحت‌کنترل بگیرید.
۷. اگر حالا زمانش نیست، پس کی وقت آن می‌رسد؟

هیچ‌کس دوست ندارد به این موضوع فکر کند، اما این حقیقت است که هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم چه مدت دیگر زندگی خواهیم کرد. خیلی‌ها هستند که تصور می‌کنند زندگی طولانی خواهند داشت و هرگز فکر نمی‌کنند بهتر است همین امروز، تغییرات دلخواه‌شان را در زندگی ایجاد کنند. این نادرست است. هر چه به سن‌مان اضافه‌تر می‌شود، باید بیشتر به این فکر کنیم که می‌خواهیم ادامه زندگی‌مان را چطور بگذرانیم. شاید این‌طور فکرکردن ساده نباشد، اما اگر به آن عادت کنید، هر بار که انگیزه‌هایتان را از دست می‌دهید، این افکار شهامتی دوباره برای تغییر به شما خواهند بخشید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

آیا تابه‌حال دربارهٔ افسردگی تابستانی شنیده‌اید؟ هرچند که فصل تابستان در ذهن عموم افراد، فصلی برای استراحت، سفرهای تفریحی و بازیابی انرژی است، در واقعیت زندگی، روزهای گرم می‌تواند مشکلاتی را هم برای روحیهٔ انسان ایجاد کند. اگر همیشه عاشق فصل تابستان بوده‌اید و خاطرات خوبی در این فصل دارید، حتما از این موضوع تعجب کرده‌اید. شاید با خودتان بگویید: «افسردگی پاییزی شنیده بودم؛ اما افسردگی تابستانی دیگر چه صیغه‌ایست؟» آغاز تابستان بهانه‌ای شد تا در یک مقاله موضوع افسردگی تابستانی را از نظر علمی بررسی کنیم. به این ترتیب می‌توانیم، از بروز افسردگی‌های ناخواسته در روزهای گرم تابستان جلوگیری کنیم و روزهای بهتری در پیش داشته باشیم. در ادامه همراه ما باشید.
[yektanet.com]

حتما بخوانید:

    افسردگی پنهان چیست و چه علائمی دارد؟
    مقابله با افسردگی؛ بدون مصرف دارو با افسردگی مبارزه کنید
    آیا غذاهای چرب باعث افسردگی و کاهش سروتونین می‌شوند؟

آخرین رؤیایی که دربارهٔ تابستان داشته‌اید چه بوده است؟ یک سفر ساحلی و شنا در دریا؟ جوجه درست‌کردن در فضای باز؟ کمپینگ، چادرزدن و خوابیدن در جنگل و زیر آسمان شب؟ شب‌نشینی در پارک همراه با خانواده؟ همهٔ ما از کودکی عادت کرده‌ایم برای تفریحات تابستانهٔ خود برنامه‌های زیادی بچینیم و بیشترین بهره را از این فصل گرم و دل‌انگیز ببریم. اما چه اتفاقی می‌افتد که ناگهان افسرده می‌شویم و همهٔ این رؤیاهای شیرین را فراموش می‌کنیم؟ پاسخ این سؤال ساده است؛ ما دچار «افسردگی تابستانی» می‌شویم.
افسردگی تابستانی چیست و چه نشانه‌هایی دارد؟

نشانه های افسردگی تابستانی

افسردگی تابستانی نوعی اختلال و بیماری روحی است، که در فصل گرم تابستان بروز می‌کند. این آشفتگی از نوع اختلالات عاطفیِ فصلی به شمار می‌آید.

ابتلا به اختلالات عاطفیِ فصلی در انسان‌ها، اغلب در فصول سردی مانند زمستان اتفاق می‌افتد؛ اما حدود ۱۰ درصد از مردم معمولا در تابستان به این نابه‌سامانی روحی دچار می‌شوند. دانشمندان و روان‌شناسان، افسردگی در فصل تابستان را به‌عنوان نوعی اختلال عاطفی روحیِ معکوس می‌شناسند.

ابتلا به افسردگی در فصلی مانند تابستان، معمولا به‌طور تصادفی رخ نمی‌دهد. این اختلال هر سال در یک زمان مشخص تکرار می‌شود و الگوی مشخصی دارد. چنین مشکل روحی روشنی را معمولا می‌توانیم با توجه به الگوهای مشخصی که دارد، شناسایی کنیم.

اختلال عاطفی روحی تابستانی بر تعداد کمی از مردم دنیا تأثیر منفی می‌گذارد؛ بنابراین پژوهش‌های علمی گسترده‌ای دربارهٔ آن صورت نگرفته است. اما نتایجِ به‌دست‌آمده از بررسی‌های محدودی که انجام شده، نشان می‌دهد که سلامت ذهنی افرادِ مبتلا به افسردگی تابستانی، معمولا با افزایش دمای هوا کاهش می‌یابد. فراموش نکنید که توجه به این مشکل ذهنی نیز، مانند سایر مشکلات روانی بسیار اهمیت دارد و بهتر است، اقدامات لازم برای درمان آن صورت گیرد.
از نظر علمی، چرا به افسردگی تابستانی دچار می‌شویم؟

having problem in summer

جامعهٔ پزشکی و روان‌شناسی، عوامل گوناگونی را در ابتلا به اختلال عاطفی فصلی معکوس مؤثر دانسته است. از نظر پزشکان و پژوهشگران، این عوامل به‌خوبی نشان می‌دهد که چرا با وجود آب و هوای گرم و تابش طولانی‌مدت آفتاب، فردی احساس افسردگی می‌کند؟! در واقع، مشخص شده است روحیهٔ مردم همان‌قدری که در برابر آب و هوای سرد حساس است، ممکن است نسبت به آب و هوای گرم نیز واکنش نشان دهد. در ادامه به مهم‌ترین دلایلی می‌پردازیم که باعث ایجاد افسردگی تابستانی است:
۱. تابش بیش از اندازهٔ نور خورشید

در طول زمستان، افرادی که در نیمکرهٔ شمالی زندگی می‌کنند، ساعت‌های کوتاهی در طول ماه می‌توانند از نور خورشید بهره ببرند. به همین دلیل، در طی این ماه‌ها احتمال ابتلا به افسردگی فصلی برای ساکنان نیمکرهٔ شمالی بیشتر می‌شود. اما چگونه ممکن است، افراد به‌خاطر افزایش نور آفتاب دچار افسردگی شوند؟ بدن در مقابل نور خورشید، هورمون ملاتونین تولید می‌کند. مقدار این هورمون کلیدی در بدن با کاهش نور خورشید در طول روز کاهش می‌یابد و بر سلامت ذهنی فرد تأثیر می‌گذارد.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که افزایش بیش از حد نور خورشید و تولید هورمون ملاتونین در بدن نیز، باعث اختلال در چرخهٔ خواب روزانهٔ افراد می‌‌شود. با به‌هم‌خوردن ریتم خواب روزانه، افسردگی آغاز می‌شود. از ملاتونین معمولا به‌عنوان هورمون خواب نیز یاد می‌شود. اما فراموش نکنید که یک هورمون مهم دیگر نیز بر شرایط روانی بدن تأثیرگذار است. این هورمون سروتونین است. بدون تولید ملاتونین کافی نیز، سطح سروتونین از حالت تعادل خارج می‌شود. جالب است بدانید که هورمون سروتونین نیز به‌عنوان تنظیم‌کنندهٔ خلق‌وخو شناخته می‌شود.

با به‌هم‌خوردن تعادل این هورمون‌ها یک اثر دومینویی رخ می‌دهد. اثر دومینویی به‌معنای توالیِ به‌هم‌‌پیوستهٔ رخدادهایی است که پشت سر هم و در زمان‌های بسیار کوتاهی اتفاق می‌افتند. زمانی که تولید ملاتونین مختل می‌شود، تعادل تولید سروتونین نیز به هم می‌ریزد. همین امر باعث ایجاد خطر ابتلا به افسردگی و اختلال در خلق‌و‌خو می‌شود.
۲. استرس و اضطراب به خاطر شرایط مالی

همهٔ برنامه‌ها و فعالیت‌هایی که اجرای آن‌ها را در فصل تابستان در نظر داریم، شامل هزینه می‌شود. سفرهای تابستانی، رفتن به کنسرت، تعطیلات آخر هفته، نگهداری از کودکانی که مدرسه‌شان تعطیل شده و باید مدت‌زمانی را بدون ما در خانه بمانند و سایر عوامل این‌چنینی، همه و همه شامل هزینه می‌شوند. به این ترتیب، تابستان فصل گران‌قیمتی برای ما به شمار می‌رود. افزایش هزینه‌ها ممکن است روحیهٔ ما را تضعیف کند و به خلق‌وخوی ما آسیب برساند. فراموش نکنید در کشورهای گرم‌تر، هزینهٔ پرداخت قبوض برق برای مصرف تجهیزات تهویهٔ هوا نیز به فهرست بی‌شمار هزینه‌ها افزوده می‌شود.
۳. تغییر ناگهانی روال عادی زندگی

تاثیر افسردگی تابستانی در زندگی

به‌هم‌خوردن برنامه‌ها و تغییر ناگهانی روال عادی زندگی، ممکن است به بروز افسردگی در انسان بینجامد. در تابستان اغلب برنامه‌های ما به هم می‌ریزد. به‌ویژه اگر فرزندانی داشته باشیم، ناگزیریم برای رسیدگی به آن‌ها وقت بیشتری صرف کنیم؛ زیرا مدرسه‌ها تعطیل شده و خیال‌مان از بابت مشغولیت بچه‌ها راحت نیست. تنها همین مورد می‌تواند، روال معمول زندگی ما را به هم بریزد و باعث عقب‌افتادن برنامه‌های جدی زندگی‌مان شود. به این ترتیب، اگر از آن دسته افرادی باشیم که وفاداربودن به جریان عادی زندگی برایمان اهمیت زیادی دارد و مسئولیت‌های سنگینی بر عهدهٔ ما قرار گرفته است، احتمالا در چنین شرایطی دچار افسردگی و خشم خواهیم شد.

به علاوه، اگر شغلی تمام‌وقت داشته باشیم، احتمالا عملی‌کردن همهٔ برنامه‌های مورد علاقه‌مان در تابستان دشوار است. از یک سو، تمایل به گذراندن تعطیلات رؤیایی داریم و از سوی دیگر، باید به برنامه‌های کاری خود رسیدگی کنیم. همین امر باعث می‌شود برنامهٔ استراحت و خواب خود را در روزهای آخر هفته‌ به‌خاطر تحقق رؤیاهای تابستانی‌مان به هم بزنیم. در نتیجه، ترکیبی از برنامه‌های گوناگون شامل برنامه‌های کاری، تفریح‌های شبانه، تعطیلات آخر هفته و مهمانی‌های تابستانی باعث شلوغ‌شدن اوقات‌مان می‌شود. در چنین وضعیتی، احتمالا دچار سرگردانی می‌شویم و از خیلی کارها عقب می‌مانیم. برنامهٔ خواب‌مان به هم می‌خورد و در نتیجه، دچار افسردگی و اختلال هورمونی خواهیم شد.
۴. ناامیدی از عملی‌ شدن برنامه‌های تابستانی‌مان

هنگامی که تابستان سرانجام سر می‌رسد و ما با انبوهی از رؤیاهایی روبه‌رو می‌شویم که نمی‌توانیم عملی‌شان کنیم، انتظارات‌مان از واقعیت موجود فاصله می‌گیرد. در نتیجه، همهٔ افسانه‌هایی که دربارهٔ تابستان در سرمان ساخته بودیم، خراب می‌شود. روزهای تابستان می‌گذرد و ما شرایط تحقق بسیاری از برنامه‌های شناور در ذهن‌مان را نداریم. همین موضوع باعث ایجاد یک ناامیدی مداوم و مزمن در ذهن ما خواهد شد. با گذشت روزهای تابستان، بیشتر احساس یأس می‌کنیم و با تکرار این احساس دچار حالت ناامیدی می‌شویم. هر روز با افسردگی از خودمان می‌پرسیم: «تابستانی که منتظرش بودم، همین بود؟» و تکرار همهٔ این‌ها، افسردگی تابستانی را در وجودمان شدیدتر می‌کند.
۵. داشتن حساسیت به گیاهان و آب‌وهوا

ذرات آلرژی‌زای مربوط به گیاهان، در آب‌وهوا و نسیم تابستانی بیشتر وجود دارد. حساسیت یا آلرژی تابستانه باعث بی حوصلگی و تحریک‌پذیری خُلقیات ما می‌شود. همواره از بروز آلرژی خود احساس اضطراب می‌کنیم و تلاش می‌کنیم که در هر شرایطی، مجهز به کلی وسایل و داروهای ضدحساسیت باشیم. این شرایط می‌تواند به افزایش احساس افسردگی ما نسبت به گذراندن وقت در آب‌وهوای تابستانی بینجامد.
۶. تحمل‌پذیری کم در برابر دمای بالای هوا

برخی از مردم به آب‌وهوای تابستانی علاقه‌مندند و طبع گرمی دارند. در مقابل، انسان‌هایی وجود دارند که تحمل آب‌وهوای گرم برایشان سخت و طاقت‌فرساست. در این دسته افراد، نور آفتاب به‌جای انرژی‌دادن، انرژی آن‌ها را می‌گیرد. آن‌ها در هوای گرم، احساس خستگی و کسالت بیشتری دارند و مدام دچار گرمازدگی می‌شوند. اگر شبیه این افراد باشیم، احتمالا، تابستان از کیفیت زندگی روزانهٔ ما می‌کاهد.

دمای بالا باعث می‌شود نتوانیم ساعت‌های خوبی را در خارج از خانه بگذرانیم. همهٔ وقت ما صرف ماندن در خانه می‌شود و نمی‌توانیم ورزش و تفریح در بیرون خانه را ادامه دهیم. آشپزی با اجاق گاز ما را کلافه و دلزده می‌کند. گرما بر عادت‌های غذایی ما تأثیر منفی می‌گذارد و از میزان اشتهایمان می‌کاهد. به این ترتیب، در روزهای تابستان دچار افسردگی ناشی از هوای گرم می‌شویم.
۷. مقایسهٔ ذهنی خودمان با افرادی که در تعطیلات عالی هستند

یکی از قابل‌توجه‌ترین عوامل افسردگی در این فصل، مقایسه‌کردن روزهای تابستانی خودمان با دیگران است. در محیط‌های گوناگون از جمله شبکه های اجتماعی، تصاویر و ویدئوهایی از افراد در حال خوش‌گذرانی تابستانی می‌بینیم. این در حالی است که خودمان ناگزیریم در این هوای گرم در دفتر کار حاضر شویم و به انجام مسئولیت‌هایمان بپردازیم. به خانواده و اطرافیان‌مان که در حال سفر یا خوش‌گذرانی هستند، احساس حسادت داریم و مدام خودمان را با آن‌ها مقایسه می‌کنیم. این وضعیت باعث افزایش نارضایتی و ناسازگاری‌مان می‌شود و ما را به افسردگی نزدیک‌تر می‌کند.

از قدیم گفته‌اند که «مقایسه، دزدِ شادی‌هاست!». بنابراین مقایسهٔ زندگی واقعی خودمان با تصاویری که از زندگی دیگران می‌بینیم، وضعیت جالبی در روحیهٔ ما ایجاد نمی‌کند. تا زمانی که به مقایسه‌کردن وضعیت روزهای تابستانی خودمان با دیگران ادامه دهیم، افسردگی تابستانی دست از سرمان برنخواهد داشت.
چه کسانی بیشتر در معرض افسردگی تابستانی قرار دارند؟

گرمازدگی و افسردگی تابستانی

احتمال ابتلا به اختلال عاطفی فصلی در همهٔ افراد به یک اندازه است. البته پژوهش‌ها نشان می‌دهد که این وضعیت در اغلب موارد ریشهٔ موروثی و ژنتیکی دارد. از هر سه نفری که به آشفتگی‌های عاطفی فصلی مبتلا هستند، دو نفر از آن‌ها سابقهٔ ژنتیکیِ ابتلا به اختلال‌های روحی و افسردگی دارند. کسانی که در خانوادهٔ خود، شاهد سابقهٔ ابتلا به افسردگی بوده‌اند، احتمالا بیشتر به اختلال‌های روحی و افسردگی فصلی دچار می‌شوند.

به گزارش مؤسسهٔ ملی سلامت روان آمریکا (NIMH)، خطر ابتلای افراد بالغِ جوان‌، نوجوانان و کودکان به آشفتگی‌های روحی فصلی بیشتر است. این احتمال برای ابتلا به افسردگی تابستانی نیز صدق می‌کند. به نظر می‌رسد که زنان بیشتر در معرض خطر ابتلا به افسردگی‌های تابستانی هستند؛ زیرا ذهن آن‌ها چهار برابر بیشتر از ذهن مردان در مواجهه با اختلال‌های فصلی حساسیت دارد.

عده‌ای از دانشمندان در حال پژوهش روی نشانه‌های ابتلا به افسردگی تابستانی هستند. آن‌ها علائمی اعلام کرده‌اند که نشان می‌دهد کدام افراد بیشتر در خطر ابتلا به افسردگی تابستانی قرار دارند. در ادامه فهرستی می‌بینید که نشان می‌دهد احتمال ابتلا به افسردگی تابستانی در کدام دسته از افراد بیشتر است:

    افرادی که سابقهٔ ژنتیکی دارند.
    افرادی که سن آن‌ها کم‌تر است و جوان‌تر هستند.
    خطر ابتلا به اختلالات روحی فصلی در زنان بیشتر است.

با وجود اینکه افسردگی تابستانی، تنها درصد کمی از افراد را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهد، باز هم نباید فراموش کنیم که این اختلال یک بیماری روحی است. رسیدگی به بیماری‌ها و اختلالات روحی موضوعی مهم است که نیاز به پیگیری دارد.
از کجا بفهمیم که به افسردگی تابستانی مبتلا شده‌ایم؟

نشانه‌های افسردگی تابستانی - اختلالات روحی

افسردگی تابستانی و ابتلا به اختلالات روحی فصلی، نشانه‌های مشخصی دارد. احتمالا بسیاری از افراد با مشاهدهٔ چنین علائمی، احساس می‌کنند که به بیماری جسمی خاصی مبتلا شده‌اند؛ اما هر چه می‌گردند، علت اصلی آن را پیدا نمی‌کنند. در ادامه به فهرستی از علائم و نشانه‌های ابتلا به آشفتگی و اختلال روحی فصلی و به‌خصوص افسردگی تابستانی اشاره می‌کنیم. البته باید توجه کنیم که برخی از این علائم در همهٔ انواع افسردگی مشاهده می‌شوند:

    بی خوابی؛
    حواس پرتی؛
    کاهش وزن؛
    کلافه‌شدن از روشنایی نور خورشید؛
    احساس اضطراب؛
    احساس آشفتگی؛
    احساس ناامیدی؛
    دشواری در تمرکز روی کارها؛
    سردرگمی در تصمیم گیری؛
    ابتلا به اختلال شیدایی و تحریک‌پذیری؛
    بی اشتهایی؛
    بروز تفکرات مربوط به خودکشی؛
    بی‌علاقگی به فعالیت‌هایی که همواره از آن‌ها لذت می‌بردید.

روش‌های مناسب برای بهبود افسردگی تابستانی چیست؟

بهبود افسردگی تابستانی

هرچند که افسردگی تابستانی، احتمالا وضعیتی موقتی برای روح و روان ماست، بدان معنا نیست که روزهای ابتلا به این اختلال آسان می‌گذرد. برای افرادی که دچار این نوع افسردگی می‌شوند، شرایط سختی پدید می‌آید. خوشبختانه، راه‌های زیاد و آسانی برای غلبه بر افسردگی در روزهای گرم سال وجود دارد. در ادامه، برخی از راهکارها و روش‌های مؤثر برای بهبود اختلال افسردگی تابستانی را با یکدیگر مرور می‌کنیم:
۱. پیش از خواب، برنامه‌های خود را اولویت‌بندی کنید

برای جلوگیری از بروز بی‌خوابیِ ناشی از افسردگی تابستانی، بهتر است برنامه‌های روز بعد خود را اولویت بندی کنید. اگر می‌خواهید ناامیدانه به تختخواب نروید و با خودتان احساس بی‌هدفی برای بیدارشدن نداشته باشید، بهتر است پیش از خواب به برنامه‌های روز گذشتهٔ خود فکر کنید و برنامه‌های فردای خود را اولویت‌بندی کنید.

به این ترتیب، زمانی که در معرض نور صبحگاهی قرار می‌گیرید و از خواب بیدار می‌شوید، بدن شما به‌خاطر برنامه ریزی شب گذشته، ملاتونین تولید می‌کند و میزان هورمون‌ها در بدن‌تان به تعادل می‌رسد. در تابستان، بیش از آنکه به فکر تاریک و سرد نگه‌داشتن اتاق خود باشید، باید مطمئن شوید که استراحت کافی داشته‌اید.
۲. عینک آفتابی محافظ بزنید

اگر نور خورشید برایتان آزاردهنده است و ناگزیرید وقت خود را در بیرون از خانه بگذرانید، بهتر است از عینک‌های آفتابی تیره و لنزهای کنترل‌کنندهٔ نور استفاده کنید. این کار باعث ازبین‌رفتن ناراحتی شما در برابر نور آفتاب می‌شود و از بروز سردرد ناشی از نور زیاد جلوگیری می‌کند.
۳. برنامه‌ریزی انعطاف‌پذیری داشته باشید

داشتن برنامه‌های دقیق و سخت‌گیرانه، می‌تواند ما را به بهترین نتایج در مسیر موفقیت هدایت کند؛ اما چنانچه با افسردگی فصلی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنید، داشتن برنامهٔ انعطاف‌پذیر اصلی مهم به شمار می‌آید. به‌جای تدوین یک برنامه‌‌ریزی جدی و سرزنش‌کننده، برنامه‌ای انعطاف‌پذیر داشته باشید که به شما آزادی عمل بدهد. برنامه‌ریزی‌هایی که کنترل‌کننده هستند، باعث تحریک استرس و اضطراب در وجود شما می‌شوند؛ اما در مقابل برنامه‌های انعطاف‌پذیر به کاهش این احساسات در وجود شما کمک می‌کنند.
۴. فعالیتی سرگرم‌کننده برای خودتان در نظر بگیرید

برای یک فعالیت سرگرم‌کننده برنامه‌ریزی کنید. این کار به شما کمک می‌کند که از ابتلا به افسردگی تابستانی دور بمانید. داشتن سرگرمی در زمان ابتلا به افسردگی فصلی، به‌عنوان درمانی مناسب برای اغلب افراد شناخته می‌شود. به پارک و موزه بروید. برای حضور در کنسرتی شاد بلیت بگیرید. برنامه‌ریزی‌های سرگرم‌کننده داشته باشید و آن‌ها را عملی کنید.
۵. ورزش را در برنامهٔ روزانهٔ خود قرار دهید

با ورزش‌کردن، به افزایش ضربان قلب خود کمک می‌کنید. آن‌قدر سریع ورزش کنید تا عرق‌تان دربیاید. این کار باعث افزایش انرژی و بهبود شرایط روحی شما در زمان ابتلا به افسردگی تابستانی می‌شود. برای منظم‌ترشدن برنامهٔ ورزشی خود، در باشگاه‌های ورزشی عضو شوید. البته پیش از پرداخت هرگونه وجهی، از وجود یک سیستم خوبِ تهویهٔ مطبوع در باشگاه مطمئن شوید؛ زیرا شما به تنفس عمیق نیاز دارید و در صورت نبود تهویهٔ مناسب، بیشتر دچار مشکل خواهید شد. بهتر است زمان انجام تمرین‌های ورزشی خود را به اول صبح یا غروب موکول کنید تا گرمازده نشوید.
۶. روابط اجتماعی خود را افزایش دهید

با افراد مختلف روابط اجتماعی برقرار کنید. داشتن ارتباطی صمیمی با فردی دیگر نیز برای شما بسیار مفید خواهد بود. هنگام صحبت و برقراری ارتباط با دیگران، احساس ناامیدی کمتری در شما پدید خواهد آمد. به سفر بروید، خرید و پیاده روی کنید و به این ترتیب، در معرض روابط اجتماعی با سایر افراد قرار بگیرید. برقراری تماس‌های تلفنی، شرکت در کلاس‌های ورزشی جمعی و همهٔ موارد این‌چنینی، می‌تواند باعث صرف زمان بیشتر در اجتماع شود. اگر وقت بیشتری با مردم بگذرانید، در درمان و پیشگیری از افسردگی تابستانی خود، نقشی مؤثرتر ایفا کرده‌اید.
۷. در برنامهٔ روزانه ساعتی را به آرام‌سازی خودتان اختصاص دهید

ساعاتی در روز را به آرام‌سازی و ریلکس‌کردن خودتان اختصاص دهید. این کار به کاهش استرس و علائم افسردگی در شما کمک می‌کند. در ساعت‌های آرامش خودتان، با لباسی راحت، در اتاقی خنک روی یک کاناپه بنشینید. یک موسیقی ملایم پخش کنید و چشمان خود را ببندید؛ به مسائل یا خاطرات خوب خود بیندیشید. برای آرام‌سازی خودتان در روزهای گرم تابستانی، می‌توانید یک دوش آب سرد طولانی نیز ترتیب دهید.
۸. از یک درمانگر یا تراپیست کمک بگیرید

اگر علائم افسردگی تابستانی شما شدید است و تأثیر منفی، جدی و ناخوشایندی بر زندگی شما گذاشته است، بهتر است به سراغ یک درمانگر یا تراپیست حرفه‌ای بروید. اگر می‌خواهید به‌طور کامل بهبود یابید، بهره‌مندی از کمک‌های حرفه‌ای افراد متخصص را فراموش نکنید. رسیدگی به بیماری‌های روحی، امر مهمی برای بهبود وضعیت زندگی است. پس برای درمان افسردگی تابستانی خود اهمیت قائل شوید و از مراجعه به متخصص روان‌شناس نهراسید.

مقابله با افسردگی فصلی

افسردگی تابستانی می‌تواند لذت‌بردن از آفتاب را برای افرادی خاص، دشوار کند. اگر از فصل گرم و آفتابی تابستان لذت می‌بریم و خوشحال هستیم که هیچ،‌ اما اگر با اختلال‌های روحی فصلی در گرمای تابستان دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، بهتر است برای بهبود حال روحی خود هرچه زودتر اقدام کنیم. آشنایی با مهارت‌های جلوگیری از افسردگی فصلی، داشتن شناخت کامل نسبت به وضعیت روحی‌مان و آشنایی با مشکلات عاطفی، در پیشگیری از ابتلا به افسردگی تابستانی بسیار مؤثر است. برای داشتن یک زندگی خوب و سالم، لازم نیست مشکلات روحی خود را سرکوب کنیم یا از ابتلا به آن‌ها احساس شرمساری داشته باشیم؛ تنها لازم است که برای رفع آن‌ها قدم‌هایی مؤثر برداریم.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

رنگ‌ها قدرت فوق‌العاده‌ای در ایجاد حس‌ها دارند. رنگ‌های سرد و ملایم حسی از آرامش با خود دارند و در مقابل، رنگ‌های گرم و تند حسی از هیجان را القا می‌کنند. با صرف کمی وقت، می‌توانیم محیط اطراف‌مان را به محیطی دلپذیر تبدیل کنیم و احساس بهتری داشته باشیم. با ما همراه باشید تا ببینیم استفاده از رنگ‌ها در دکوراسیون داخلی خانه چه تأثیری خواهد داشت.

حتما بخوانید:

    انتخاب رنگ آشپزخانه؛ کدام رنگ‌ها هنگام آشپزی به شما آرامش می‌دهند؟
    بهترین رنگ اتاق خواب و نکاتی که برای انتخاب آن باید در نظر بگیرید
    بهترین انتخاب برای رنگ خانه با نکاتی که حال‌وهوای اتاق‌هایتان را عوض می‌کند

تأثیر رنگ‌ها روی خلق‌وخوی ما

اکثر آدم‌ها نسبت به رنگ‌ها واکنش‌های خودآگاه یا ناخودآگاهی خواهند داشت. هرچند ما همیشه به ارتباط میان حال خوب‌مان و طراحی داخلی منزل‌مان توجه نمی‌کنیم، تحقیقات نشان می‌دهد که رنگ‌ها روی خلق‌وخو، سطح انرژی و انتخاب‌های ما تأثیرگذارند.
قدرت رنگ

تأثیر رنگ‌ها روی احساس - استفاده از رنگ ها در دکوراسیون خانه

لزلی هرینگتون (Leslie Harrington) مشاور و متخصص در زمینه‌ٔ رنگ، معتقد است حتی زمان‌هایی که نسبت به رنگ‌های محیط اطراف‌مان آگاه نیستیم، تأثیر رنگ‌ها همچنان پابرجاست به‌خصوص زمانی که رنگی تیره و غلیظ در اطراف‌مان باشد.

هرینگتون می‌گوید: «رنگ‌ها کاملا می‌توانند روی رفتار فرد و شیوهٔ فکر یا احساس او تأثیرگذار باشند. مثلا ما می‌توانیم اثر ورود به یک اتاق با رنگ قرمز، صورتی یا آبی را روی قلب متوجه شویم. این یک واکنش فیزیکی غیرارادی است.»

با این حال، همهٔٔ افراد واکنش یکسانی نسبت به یک رنگ خاص نخواهند داشت. هرینگتون می‌گوید: «از دیدگاه روانشناسی، همهٔ افراد واکنش تقلیدی مشابهی نسبت به رنگ‌ها بروز نخواهند داد.»

در حقیقت، دید متفاوت ما نسبت به رنگ‌ها بر اساس تجربه‌های جمعی، فرهنگی و شخصی که داشته‌ایم شکل می‌گیرد.

برای مثال، رنگ قرمز به‌صورت عمومی با تعریف عشق همراه است. به علاوه، در هر کشور سنت‌های فرهنگی خاصی در رابطه با رنگ‌ها وجود دارد: در کره جنوبی هنگام عزاداری از رنگ سفید استفاده می‌کنند. این در حالی است که در فرهنگ غرب رنگ‌های تیره برای چنین موقعیتی استفاده می‌شود.
رابطه‌ٔ رنگ‌های شخصی

همهٔ ما تجربه‌های متفاوت و مخصوصی نسبت به رنگ‌ها داریم. مثلا شخصی را در نظر بگیرید که با دیدن رنگ زرد پاستیلی به یاد خانهٔ مادربزرگش می‌افتد و حسی از راحتی با دیدن این رنگ برایش القا می‌شود.

حتی برای کسانی که ویژگی‌های مشترک یکسان مثل افسردگی، اضطراب یا دیگر مشکلات سلامتی مشابه دارند، نمی‌توان یک رنگ خاص را برایشان تعریف کرد. اما طبق تحقیقات و مطالعاتی که در این زمینه انجام شده، می‌توان به توافقی عمومی رسید.

در دهه ۱۸۸۰ میلادی، فلورانس نایتینگل (Florence Nightingale؛ پرستار و ریاضی‌دان انگلیسی و بنیان‌گذار حرفهٔ پرستاری مدرن، مشهور به «بانوی چراغ‌به‌دست») به اهمیت رنگ‌های درخشان و متنوع در بیمارستان و بهبود خلق و خو و افزایش سلامتی بیماران اشاره کرد.

چندیدن دهه بعد و در سال ۱۹۵۰، فابر بیرن (Faber Birren) متخصص رنگ دربارهٔ اثر برخی رنگ‌های آبی و سبز و تأثیر آرامبخش و حتی خواب‌آوری آنها مقالاتی نوشت.

در دهه ۶۰ میلادی نیز، عده‌ای از محققان، دیوارهای برخی زندان‌ها در سراسر آمریکا را به رنگ صورتی درخشان درآوردند تا روی اثر آن بر زندانی‌ها مطالعه کنند. این رنگ بعدها با عنوان «صورتی بیکر میلر» (Baker-Miller Pink) نامیده شد و نشان‌دهندهٔ کاهش رفتارهای خشن و پرخاشگرانهٔ زندانی‌ها و همچنین کاهش فشار خون و ضربان قلب آنها بود.

هرینگتون می‌گوید: «به‌طور عمومی، رنگ‌های گرم بیشتر موجب دلگرمی ما می‌شوند و رنگ‌های سرد ما را به سمت حسی از آرامش می‌برند.»

هرچند ممکن است پاسخ به این رنگ‌ها در هر فرد به گونه‌ای متفاوت باشد، ایجاد محیطی سالم برپایهٔ احساسات و با استفاده از رنگ‌ها، در حال گسترش و محبوبیت در میان طراحان و متخصصان است.

حتی کندال جنر (Kendall Jenner)، سلبریتی و مدل مشهور، به استقبال روانشناسی رنگ ها رفت و اتاقی را به رنگ صورتی بیکر میلر درآورد. به نقل از جنر، این رنگ روی رسیدن به آرامش و کاهش اشتها تأثیر داشته است.
از کجا باید شروع کرد؟

انتخاب رنگ طبق تجربه‌های شخصی - استفاده از رنگ ها در دکوراسیون خانه

لزلی هرینگتون در این باره می‌گوید: «مهم‌ترین نکته هنگام طراحی دکوراسیون اتاق، فکر کردن به واکنش و تجربهٔ احساسی است که مردم می‌خواهند خودشان یا مهمان‌هایشان آن را تجربه کنند.»
رنگ کردن دیوارها با خاطرات رنگی درخشان

همان‌طور که هرینگتون نیز پیشنهاد داد، بهتر است پیش از هر چیز، عملکرد هر اتاق را قبل از انتخاب رنگ جدید در نظر بگیریم.

یک رنگ فیروزه‌ای روشن می‌تواند یادآور دریا و دنیای زیر آب و تجربهٔ غواصی شما باشد و حسی از شادی و خلاقیت را در شما ایجاد کند. شاید این رنگ برای قسمت هال که در آن مطالعه می‌کنید، با دوستان‌‌تان گپ‌وگفتی خواهید داشت و یا حتی برای اتاق کارتان انتخاب بسیار مناسبی باشد.

رنگ زرد درخشان حسی از انرژی و نشاط با خود دارد. شاید اگر زیرزمینی دارید که در آن ورزش می‌کنید، انتخاب این رنگ گزینهٔ مناسبی باشد. احتمالا برای کسی که با آشپزی کردن به دنبال کسب آرامش و رهایی از فکرهای مزاحم است، انتخاب رنگ آبی تیره و آرامش‌بخش می‌تواند به‌جا باشد.

با انتخاب رنگ‌های گرم، معمولا حسی از خوشی، امنیت و اضطراب کمتر در ما که شاید اکثرا از رنگ‌های خنثی در درکوراسیون خانه استفاده کرده‌ایم، شکل خواهد گرفت.
ایجاد حس شادی بدون رنگ کردن دیوارها

استفاده از وسایل دکوری برای ایجاد حسی متفاوت - استفاده از رنگ ها در دکوراسیون خانه

با وجود تأثیر مثبت روحی و روانی پس از رنگ‌ کردن دیوارها با رنگ‌های آرامش‌بخش و نشاط‌آور، می‌توان چنین حس مثبتی را بدون رنگ‌ کردن دیوارها و صرف هزینه‌های گزاف نیز به‌ وجود آورد.

زمانی که تشخیص دادید چه رنگی برای شما شادی‌آور، آرامبخش، انرژی‌زا و یا الهام‌بخش (یا هر حس دیگری که به دنبال آن هستید) است، به روش‌های متعددی می‌توان از آن رنگ‌ها در دکوراسیون خانه و اتاق استفاده کرد.

یک گلدان پر از گل‌های زرد روشن مناسب فضایی است که مدت زیادی در آن قرار می‌گیرید. یک بالشت دکوری با رنگی زنده و صندلی راحتی مثلا با رنگ بنفش سلطنتی، می‌تواند تأثیری که به دنبال آن هستید را برای شما شکل دهد.

اگر به دنبال رنگ‌آمیزی مجدد دیوارهای اتاق نشیمن خانه‌تان هستید، پیشنهاد هرینگتون این است که همیشه به تجربه‌ها و غریزهٔ شخصی‌تان رجوع کنید.

رنگ‌هایی که ناگهان روی بورس می‌افتند، خیلی زود هم از دور خارج می‌شوند؛ مثل اتاق نشیمن‌های رنگ چوب و یا کاشی‌های نارنجی و سفید سرویس‌بهداشتی.

اما حسی که هر رنگ در بیننده ایجاد می‌کند، معمولا دچار تغییر نمی‌شود. به‌خصوص زمانی که با انگیزه زیاد در پی ایجاد حسی مثبت، الهام‌بخش و آرام در خودتان هستید.

به ما بگویید رنگ موردعلاقهٔ شما برای فضای خانه یا اتاق‌تان چیست؟ آیا تابه‌حال با اضافه کردن رنگ‌های درخشان به محیط اطراف‌تان به حس تازه‌ای دست پیدا کرده‌اید؟

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

اطمینان از سلامت روان امر مهمی است. گفت‌وگو با فرزندمان به روش درست راه ارتباط را باز و به شناسایی علائم هشداردهنده اضطراب، افسردگی یا زورگویی کمک می‌کند. مشکلات روحی و روانی تنها به بزرگسالان محدود نمی‌شود، بنابراین توجه به سلامتی روانی فرزندان‌مان بسیار مهم است. نخستین گام در این راستا، صحبت کردن دربارهٔ سلامت روان با فرزندان‌مان است؛ کاری که در حرف آسان‌تر از عمل است. همراه ما باشید، توصیه‌ها و راهکارهای ارائه‌شده در این مطلب به شما در این مسیر کمک می‌کنند.
[yektanet.com]

حتما بخوانید:

    والدین تا چه حد مجاز به جروبحث در مقابل کودکان‌ هستند؟
    علائم افسردگی کودکان، تشخیص و روش‌هایی برای درمان آن
    بیش فعالی چیست؛ هرآنچه والدین کودکان بیش فعال باید بدانند

به گفتهٔ دکتر «دونالد مردکای» (Donald Mordecai)، مدیر بخش سلامت روان «کایزر پرمننت» (Kaiser Permanente) که مالک بیش از ۸۰۰ بیمارستان و مرکز درمانی در آمریکاست، تأثیر سرپرست باملاحظه و مراقب انکارناپذیر است. به گفتهٔ او، پژوهش‌ها نشان می‌دهند که رابطه‌ای مانا، ایمن و پرورنده می‌تواند در برابر بحران‌ها و رویدادهای دشوار مانند عامل محافظتی عمل کند.

نخستین گام برای ایجاد رابطه، صحبت کردن دربارهٔ سلامت روان با فرزندان‌مان است. مردکای تأکید می‌کند که چگونگی پرداختن به این موضوع مسئله‌ای حیاتی است!

در ادامه به این می‌پردازیم که چطور و چه زمانی دراین‌باره گفت‌وگو کنیم، به دنبال چه نشانه‌های هشداردهنده‌ای باشیم و در صورت شناسایی نشانه‌های هشدار، چطور به فرزندان‌مان کمک کنیم.
بیشتر به احساسات‌تان و چالش‌های آن بپردازید

بچه‌ها، رفتار پدر و مادر (یا دیگر سرپرستان) را الگو قرار می‌دهند. با پرداختن به احساسات و تأکید بر اهمیت آنها، می‌توانیم الگوی خوبی برای بچه‌ها خلق کنیم.

آن‌طور که دکتر «الی لبوویتز» (Eli Lebowitz)، مدیر برنامهٔ اختلالات اضطراب در مرکز مطا۰۰لعات کودکان یِیل می‌گوید: «با صحبت از احساسات‌تان، به بچه‌ها نشان دهید اشکالی ندارد که احساسات‌شان را بروز بدهند و از آن صحبت کنند.»
مشکل روحی‌تان را به‌شکلی مناسب با بچه‌ها در میان بگذارید

آشکار‌سازی و پنهان نکردن، بعد مهمی از صحبت دربارهٔ سلامت روان است. بنابراین اگر دچار مشکل یا یکی از اختلالات روانی هستید، به‌شکلی مناسب آن را با فرزندان در میان بگذارید و روشن کنید که چگونه برای بهبود یا تقویت سلامتی روانی‌تان تلاش می‌کنید. اگر برای افسردگی دارو مصرف یا در جلسه‌های روان درمانی شرکت می‌کنید، حتی اگر برای آرامش بیشتر یوگا می‌کنید، دراین‌باره با فرزندتان صحبت کنید.

به اعتقاد دکتر «الکساندارا هملت» (Alexandra Hamlet)، روان‌شناس بالینی مرکز اختلالات خلقی در مؤسسهٔ روان کودک، بخشی از ابهام سلامت روان با پرداختن و عینیت بخشیدن به آن از بین می‌رود.

به گفتهٔ او همان‌طور که از مشکلات و بیماری‌های جسمی صحبت می‌کنیم، باید از بیماری‌ها و مشکلات روانی هم بگوییم! او معتقد است این مسئله تا اندازهٔ زیادی به کودک بستگی دارد. اگر او مضطرب است، ممکن است موضوع را به بحرانی تبدیل کند؛ در غیر این‌ صورت صحبت کردن و ارائهٔ اطلاعات به او کمک می‌کند. می‌توانیم بگوییم: «مامان برای اینکه غمگین نباشه، باید قرص بخوره. این قرص کمک می‌کنه که مامان مثبت فکر کنه!» اگر کودک سؤالی پرسید که جوابش را نمی‌دانیم یا درباره‌اش مردد هستیم، می‌توانیم بگوییم «سؤال خوبیه! درباره‌اش فکر/تحقیق می‌کنم.» به‌هرحال، اگر درمان خاصی را دنبال می‌کنید (برای مثال اگر دارو مصرف می‌کنید)، فکر نکنید کودک متوجه آن نمی‌شود.
حتی وقتی مشکلی وجود ندارد، صحبت کنید

هر روز با فرزندانتان صحبت کنید

هرچند پدر و مادرها بیشتر مایلند نشانه‌های هشدار را شناسایی کنند؛ فراموش نکنید که باید هر روز دربارهٔ زندگی و کارهای روزمره‌ فرزندتان از او سؤال کنید.

هر چه این پرسش‌ها مشخص‌تر باشند، بهتر است. سؤال‌های بسته نپرسید. این پرسش‌ها با پاسخ‌هایی مانند «خوبم» به پایان گفت‌وگو می‌انجامند. به توصیهٔ روان‌شناس «ملیسا کوش» (Melissa Koch)، می‌توانیم سؤال‌هایی مانند «بهترین قسمت روز کی بود؟»، «امروز انجام چه کاری برات سخت بود؟»، «دوست داری دربارهٔ چه بخشی از امروزت برای من بگی؟» بپرسیم.
با لحنی خنثی صحبت کنید

مددکار اجتماعی بالینی، «لین زَکری» (Lynn R. Zakeri)، می‌گوید «من هر روز با لحنم نشان می‌دهم که پیش‌داوری نمی‌کنم!» به عقیدهٔ او پرسشی ساده مانند «امتحان چطور بود؟» بسته به اینکه با چه لحنی پرسیده شود، می‌تواند ۱۰ برداشت مختلف ایجاد کند!
نخست کمی از خودتان بگویید

آن‌طور که «لین زَکری» می‌گوید شروع گفت‌وگو با داستانی جذاب و کوتاه (حتی موضوعی که به آن افتخار نمی‌کنید یا نشانهٔ آسیب‌پذیری‌تان است)، باعث می‌شود فرزندتان راحت‌تر اعتماد کند و روراست حرفش را بزند. این‌گونه به‌جای کلنجار رفتن و زیرزبان‌کشی، برای هم داستان تعریف می‌کنیم.
عوامل حواس‌پرتی را کنار بگذارید

هنگام گفت‌وگو، تمام توجه‌تان را به موضوع بحث بدهید تا بتوانید نام‌ها و رویدادها را به‌خاطر بسپارید. فرزندان ما دوست دارند بدانند که به آنها گوش می‌دهیم؛ شنیدن جمله‌ای مانند «آرش همون دوستته که فوتبالش خوبه؟» مایهٔ خوشحالی فرزندمان می‌شود.
اگر فرزندتان با شما صحبت نمی‌کند، از دیگران کمک بگیرید

گاهی فرزندمان مایل نیست با ما صحبت کند، اما ممکن است حاضر باشد حرفش را به شخص دیگری بزند. پیش از اینکه سؤالات مختلف را پشت هم ردیف کنید، از فرزندتان بپرسید که دوست دارد با شما صحبت کند یا شخص دیگری را ترجیح می‌دهد.
برای برقراری ارتباط با خردسالان از شکلک‌ها کمک بگیرید

برای ارتباط با خردسالان از شکلکها بهره بگیرید.

شکلک‌های احساسات یا ایموجی‌ها می‌توانند به بچه‌های خردسالی که دامنهٔ واژگان‌شان گسترده نیست، کمک کنند.

با استفاده از نموداری شامل شکلک‌های مختلف، کنکاش کنید و بفهمید کودک‌تان چه احساسی دارد. اگر کودک‌تان شکلکی را انتخاب کرد، دربارهٔ آن توضیح دهید: «به‌نظر می‌رسه که عصبانی هستی!» باز کردن راهی برای صحبت دربارهٔ احساسات، باعث می‌شود وجود و بروز آنها مسئله‌ای طبیعی جلوه کند. این‌گونه وقتی احساس خاصی در کودک غلیان می‌کند، او گمان نمی‌کند که مشکل از اوست.
نشانه‌های هشداردهنده را بشناسید

شما بهتر از هر کس دیگری فرزندتان را می‌شناسید. اگر متوجه تغییر رفتار فرزندتان شدید، دربارهٔ آن کنجکاوی کنید.

به گفتهٔ دکتر «مردکای» به‌طور کلی تغییرات رفتاری زیر ممکن است نشانهٔ مشکل روحی و روانی باشند:

    بی‌تابی و پریشانی
    پرخاشگری
    بی انگیزگی، نداشتن اشتیاق و انرژی
    فراموش کاری و عدم تمرکز
    دوری از دوستان و اجتناب از فعالیت
    غیبت از مدرسه و ضعف تحصیلی
    تغییر در خواب و خوراک
    سردرد و بدن‌درد تکرارشونده
    مصرف مواد
    خودآزاری

نسبت به مسائل به‌ظاهر بی‌اهمیت، بی‌تفاوت نباشید

همهٔ ما زمانی کودک بوده‌ایم، اما اغلب فراموش می‌کنیم که در کودکی چقدر شکننده بوده‌ایم. همهٔ مسائلی که پس از سن بلوغ بهتر با آنها کنار می‌آییم (مانند مشاجره با دوستان یا بازخورد منفی دیگران)، در کودکی بسیار بغرنج و کنار آمدن با آنها غیرممکن به‌نظر می‌رسند.

«هملت» تأکید می‌کند که ممکن است به‌سادگی از کنار مسائل جزئی مانند قهر کردن بچه‌ها بگذریم، چون نمی‌دانیم این مسائل چه تأثیر ناخوشایندی روی آنها دارد. همچنین ممکن است چون درک نمی‌کنیم که چرا چنین موضوعاتی این‌قدر برای بچه‌ها اهمیت دارند، به‌سادگی از آنها بگذریم و با خود بگوییم «درست می‌شه!» درست است که نیت بدی نداریم، اما باید این موارد به‌ظاهر بی‌اهمیت را جدی بگیریم و درد و رنج کودک‌مان را معتبر بدانیم؛ حتی اگر با پریشان شدن به‌خاطر چنین موضوعاتی موافق نباشیم.
به‌دنبال حل مشکل نباشید

آن‌طور که روان‌شناس بالینی، «وایولا درانکولی» (Viola Drancoli)، می‌گوید یکی از موارد رایج در جلسات گفت‌وگوی مشترک با والدین و فرزندان این است که پدر و مادر پیوسته به‌دنبال ارائهٔ راه‌حل هستند! پدر و مادرها می‌خواهند نشان دهند که به فکر فرزندشان هستند و دوست دارند کمک کنند، اما تجربه می‌گوید بچه‌ها راه‌حلی را که خود به آن رسیده باشند، ترجیح می‌دهند.

همان‌طور که دکتر «هملت» با اشاره به تأیید کردن و اعتبار بخشیدن به بچه‌ها گفت، آنها دوست دارند حرف‌شان را به‌تمامی بشنوید. بچه‌ها دوست دارند ما حرف‌شان را جدی بگیریم، بدون اینکه قضاوت کنیم. پدر و مادرها اغلب برای ارائهٔ راه‌حل و رفع مشکل شتاب می‌کنند، و این می‌تواند به‌معنی بی‌اعتبار کردن حرف فرزندمان باشد!

به گفتهٔ «باب کانینگهام» (Bob Cunningham)، کارشناس در زمینهٔ اختلالات یادگیری و توجه، وقتی با شتاب به‌سراغ راه‌حل می‌رویم، در واقع گفت‌وگو را پایان می‌دهیم! ما می‌توانیم با استفاده از عبارت‌هایی مانند «خُب …»، نشان ‌دهیم حرف فرزندمان را می‌شنویم و دوست داریم بیشتر دربارهٔ چالش پیش‌رویش بشنویم.

بپرسید که آیا کاری برای بهبود وضعیتش کرده است و او را به‌خاطر تلاشش تشویق کنید. در ادامه سؤالاتی بپرسید که نشان دهند، او اختیار امور را در دست دارد؛ پرسش‌هایی مانند «دیگه چه کار می‌تونی بکنی؟» به او یادآوری کنید که در کنارش هستید، کمک می‌کنید سلامت روانش را مدیریت کند و هر زمان لازم باشد می‌توانید با معلم یا پزشکش صحبت کنید.
چطور کمک بگیریم؟

روشهای مختلفی برای کمک گرفتن وجود دارد.

اگر متوجه شدید مشکلی وجود دارد، موضوع را با پزشک کودک‌تان در میان بگذارید. او شما را به مرجع یاری‌گر مناسب ارجاع می‌دهد. در ادامه مشکل تشخیص و درباره روش‌ مناسب مراقبت و درمان بحث می‌شود. روش درمان بسته به شدت نشانه‌ها متفاوت است و ممکن است شامل مشاوره، رفتار درمانی، گروه درمانی و/یا مصرف دارو باشد.

اگر امکانات درمانی محدود است، با معلم فرزندتان یا مشاور مدرسه صحبت کنید. در صورت امکان با گروه‌های حمایتی محلی ارتباط برقرار کنید. ممکن است تماس با اورژانس اجتماعی هم سودمند باشد. دکتر «باربارا ون دالن» (Barbara Van Dahlen) یادآوری می‌کند که رجوع به بزرگسالانی که در زندگی فرزندتان نقش دارند، می‌تواند سودمند باشد؛ افرادی مانند مربی فوتبال یا دایی موردعلاقهٔ فرزندتان.

هرچند در بهترین حالت، درمان پزشکی حرفه‌ای مطلوب است، اما به گفتهٔ «ون دالن» امروزه منابع و مراجع روان‌درمانی کافی برای درمان همهٔ افراد نیازمند وجود ندارد. اگر بهترین روش درمان در دسترس‌تان نیست، تعلل نکنید و از امکانات موجود بهره بگیرید. «ون دالن» معتقد است، پدر و مادر‌ها با افزایش آگاهی و بهره‌گیری از روابط‌شان می‌توانند کارهای زیادی انجام دهند.

همچنین می‌توانید به گروه‌های حمایتی شامل پدر و مادرهایی که با مشکلات مشابه سروکار دارند، بپیوندید. اما حواس‌تان باشد پیش از ارزیابی و معاینهٔ فرزندتان توسط کارشناش، دست به تشخیص نزنید.

آیا پیش از این دربارهٔ سلامت روان با فرزندتان گفت‌وگو کرده‌اید؟ بی‌تردید این مسئله برای‌ هر پدر و مادری مهم است. تجربه‌تان را از پرداختن به این موضوع و بحث درباره آن با فرزندان‌تان، برای دیگران هم در به‌اشتراک بگذارید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

بر اساس یک تحقیق علمی جدید، مشخص شده است که تنها زندگی کردن احتمال ابتلا به اختلالات روانی شایع را بیشتر می‌کند. محرک اصلی این افزایش احتمال هم در تحقیق جدید مشخص شده است. در ادامهٔ این مقاله با ما همراه باشید تا اطلاعات جزئی‌تری در این مورد در اختیارتان قرار بدهیم و ببینیم که تنها زندگی کردن چطور سلامت روان افراد را تهدید می‌کند.
حتما بخوانید:

    چطور تنها سفر کنیم و خوش بگذرانیم؟
    لذت بردن از زندگی با ۱۴ نکته‌ای که زندگی را باب میلتان می‌کند
    تنهایی؛ مهم‌ترین مهارتی که هیچ‌کس به شما یاد نداده است

[yektanet.com]

اختلالات خلقی، اضطراب و سوءمصرف مواد، از جمله اختلالات روانی شایع (به انگلیسی common mental disorders و به‌اختصار CMD) هستند. بنا به نتایج برخی تحقیقات انجام‌گرفته، تقریبا یک‌سوم مردم، در طول عمرشان یکی از این اختلالات روانی شایع را تجربه می‌کنند.

این اختلالات مشخصا زندگی کسانی را که از آن‌ها رنج می‌برند، تحت‌تأثیر قرار می‌دهند. اما به‌واسطهٔ همه‌گیرشدن‌شان، ممکن است مردم جامعه را به‌طور کلی، در سطح گسترده‌تری تحت‌تأثیر قرار بدهند؛ به این خاطر که اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. در واقع شیوع گسترده و تأثیر این اختلالات باعث شد تا محققان، با جدیت بیشتری درباره این اختلالات تحقیق کنند و خطراتی را که احتمال ابتلا به اختلالات روانی را در مردم بیشتر می‌کنند، شناسایی کنند.

یکی از خطراتی که طی سال‌های اخیر توجه بیشتری به آن نشان داده شده و تأثیر آن مورد بررسی قرار گرفته است، تنها زندگی کردن است. در تحقیقی جدید در این رابطه، که نتایج آن در مجلهٔ انگلیسی زبان «PLOS ONE» منتشر شد، سعی بر آن بود تا تنها زندگی کردن و تأثیر آن بر افزایش احتمال ابتلا به اختلالات روانی شایع از دیدگاهی تازه‌ بررسی شود. طبق آنچه مؤلفان مقاله در بخش پایانی و نتیجه‌گیری نوشته‌شان مطرح کردند، بین تنها زندگی کردن و افزایش احتمال ابتلا به اختلالات روانی شایع، رابطه‌ای وجود دارد. به‌علاوه در نتیجهٔ این تحقیق مشخص شد که تمامی مردم، صرف نظر از جنسیت و سن‌وسال‌شان، در معرض این خطر قرار دارند. در واقع این تنهایی است که به‌عنوان محرک و عامل خطرساز اصلی شناخته می‌شود و سایر مسائل و ویژگی‌ها، اهمیتی ثانویه دارند.
تحقیقات علمی پیشین دربارهٔ تنها زندگی کردن

تأثیر تنها زندگی کردن بر سلامت روان

در بیشتر کشورهای غربی، تعداد کسانی که تنها زندگی می‌کنند، طی روندی پیوسته و تدریجی روبه‌افزایش است؛ این مسئله چند علت دارد: از آن جمله می‌توان به افزایش میانگین سنی مردم کشورها، بالاتر رفتن سن ازوداج و افزایش نرخ طلاق اشاره کرد.

ارتباط میان تنها زندگی کردن و افزایش احتمال ابتلا به اختلالات روانی شایع، پیش‌تر هم مورد توجه محققان قرار گرفته بود. اما بیشتر تحقیق‌ها متمرکز بر افراد میان‌سال و دربارهٔ آن‌ها بود. به این خاطر نمی‌شد نتایج آن‌ها را به گروه‌های سنی دیگر بسط داد.

به‌علاوه این تحقیقات اولیه صرفا با تمرکز بر افسردگی ناشی از تنهایی صورت می‌گرفته‌اند و سایر اختلالات روانی در آن‌ها جایی نداشته‌اند. به این خاطر تصویر جامع و دقیقی از اثرات تنهایی به دست نمی‌دادند.

نکتهٔ دیگری که دربارهٔ تحقیقات پیشین این است که در آن‌ها تأثیر سایر عوامل ناشی از تنها زندگی کردن، بر افزایش احتمال ابتلا به اختلالات روانی شایع مورد بررسی قرار نگرفته بود؛ به‌عنوان مثال، کسانی که تنها زندگی می‌کنند، بیشتر از سایرین در معرض اضافه وزن، استعمال دخانیات، مصرف مواد مخدر و محروم ماندن از پشتیبانی مردم جامعه قرار می‌گیرند. حالا این سؤال پیش می‌آید که کدام‌یک از این مسائل محرک اصلی ابتلا به اختلالات روانی شایع است؟

محققان و مؤلفان این مقالهٔ علمی جدید، سعی بر آن داشته‌اند تا در حد امکان کاستی‌ها و ابهامات مقاله‌های پیشین را برطرف کنند. در این تحقیق جدید، به رابطهٔ کلی میان تنها زندگی کردن و اختلالات روانی شایع پرداخته شده است. به‌علاوه، عوامل تأثیرگذار بر این رابطه هم در نظر گرفته شده‌اند. در ادامه با هم نگاهی به حاصل تحقیقات آن‌ها خواهیم داشت.
بررسی تحقیق علمی جدید و نتایج آن

منبع تحقیق علمی جدید دربارهٔ تأثیر تنها زندگی کردن بر سلامت روان

این تحقیق علمی جدید را محققان دانشگاه سن کونتین، واقع در ورسای فرانسه انجام دادند. محققان در این تحقیق اطلاعات آماری گردآوری‌شده از ۲۰۵۰۳ فردِ بالغ انگلیسی را که سن آنها بین ۱۶-۷۴ سال بود، تجزیه‌وتحلیل کردند. این اطلاعات آماری، حاصل سه بررسی جامع بود که دربارهٔ شیوع بیماری‌های روانی در انگلستان، در سال‌های ۱۹۹۳، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۷، توسط متخصص‌های انگلیسی انجام گرفت.

کسانی که در این بررسی‌ها شرکت کردند، موظف به پر کردن پرسش‌نامه‌هایی می‌شدند که در اختیارشان قرار داده می‌شد. متخصص‌‌های انگلیسی با ارزیابی اطلاعات حاصل‌ از این پرسش‌نامه‌ها، می‌توانستند پی ببرند آیا شخصی که پرسش‌نامه را پر کرده بود، طی هفتهٔ پیش از آن، نشانه‌های مرتبط با روان‌نژندی (نوعی اختلال روانی که با احساسات شدید ترس و نگرانی همراه است) را تجربه کرده بود یا خیر؟

در این بررسی‌ها، اطلاعات گردآوری‌شده بر پایهٔ تعدادی متغیر، مقابله و تطبیق داده می‌شد؛ این متغیرها شامل وزن، قد، میزان تحصیلات، شغل، مصرف الکل و مواد مخدر، چگونگی روابط اجتماعی و احساس تنهایی بود.

در این تحقیق علمی جدید و با بررسی اطلاعات گردآوری‌شده در انگلستان، همان‌طور که انتظار می‌رفت، مشاهده شد تعداد کسانی که تنها زندگی می‌کرده‌اند، در گذر سال‌ها روندی روبه‌رشد داشته است. در سال ۱۹۹۳، ۸٫۸٪ از شرکت‌کنندگان در این بررسی،‌ تنها زندگی می‌کرده‌اند. این درصد در سال ۲۰۰۰ به ۹٫۸ و در سال ۲۰۰۷ به ۱۰٫۷ افزایش پیدا کرد.

به‌علاوه در نتیجهٔ این تجزیه‌وتحلیل اطلاعات آماری گذشته مشخص شد که صرف نظر از جنسیت و گروه سنی افراد، رابطهٔ قابل‌توجهی میان تنها زندگی کردن و افزایش احتمال ابتلا به اختلالات روانی شایع وجود داشت. کسانی که تنها زندگی می‌کرده‌اند، در مقایسه با دیگر افراد، بیشتر در معرض این اختلالات قرار می‌گرفته‌اند. در ادامه، درصد انسان‌های تنهای مبتلا به این اختلالات را در مقابل دیگر افراد مبتلا به آن‌ها مشاهده خواهید کرد (درصدها مرتبط با بررسی‌هایی هستند که در انگلستان انجام گرفتند):

    ۱۹۹۳: ۱۹٫۹٪ در مقابل ۱۳٫۶٪؛
    ۲۰۰۰: ۲۳٫۲٪ در مقابل ۱۵٫۵٪؛
    ۲۰۰۷: ۲۴٫۷٪ در مقابل ۱۵٫۴٪.

مشکلات ناشی از تنهایی

مشکلات ناشی از تنهایی

با بررسی عمیق‌تر رابطهٔ میان تنها زندگی کردن و ابتلا به اختلالات روانی شایع، مشخص شد که ۸۴٪ افراد، به‌واسطهٔ تنهایی به این اختلالات دچار می‌شدند.

در نتیجهٔ تحقیقات پیشین مشخص شده بود که تنهایی، می‌تواند سبب افسردگی و اضطراب باشد. ارتباط میان تنهایی و افزایش میزان مرگ‌ومیر، موضوع دیگری بوده است که برخی تحقیقات بر اساس آن انجام گرفته‌اند.

اما هدف از انجام این تحقیقات و نگرانی‌های این چنینی چیست؟ به‌باور برخی از صاحب‌نظران، تنهایی و تنها زندگی کردن، در عصر حاضر در حال همه‌گیر شدن است و به همین خاطر، نتایج چنین تحقیقاتی اهمیت پیدا می‌کند. چراکه تنها با تحقیق و بررسی علمی است که می‌توان درک عمیق‌تری از این مسئله پیدا کرد و از پیامدهای خطرساز و ناخوشایند آن تا حد امکان پیشگیری کرد. از سوی دیگر، سلامت روانی مردم این زمانه از هر دوران دیگری بیشتر در معرض خطر است و شاهد روند روبه‌افزایش اختلالات روانی هستیم. پی بردن به علل مختلف این اختلالات و شناسایی آن‌ها، می‌تواند در کنترل‌شان مثمر ثمر باشد.

البته باید در نظر داشت کسی که تنها زندگی می‌کند، لزوما دچار احساس تنهایی نخواهد شد. کسانی هم که این احساس برای‌شان رنج‌آور است، می‌توانند از راهکارهای موجود برای غلبه بر آن استفاده کنند. شرکت در جلسات گفتار درمانی، استفاده از خدمات مراقبت‌های اجتماعی و نگهداری از حیوانات خانگی، تعدادی از این راهکارها هستند. شاید چالش‌برانگیزترین قسمت کار، کسب اطمینان از قرار گرفتن این خدمات در دسترس کسانی است که تنها زندگی می‌کنند. مجاب کردن آن‌ها برای بیرون آمدن از لاک تنهایی و قرار گرفتن در جمع افراد، می‌تواند دشوار باشد.
محدودیت‌های تحقیق دربارهٔ تنهایی و اثرات تنها زندگی کردن

محدودیت‌های تحقیق دربارهٔ تنهایی

البته محققان هنگام انجام این تحقیق بامحدودیت‌هایی هم مواجه بوده‌اند که خود محققان هم به وجودشان اذعان داشته‌اند. اولین محدودیت این است که در این تحقیق (و تحقیق‌های مشابه)، مقطع بخصوصی از زندگی افراد مطالعه و بررسی شده است؛ ممکن است نتایج حاصل‌شده به شرایط خاص افراد در آن دوره از زندگی‌شان ارتباط پیدا کند و تصویر جامعی که انتظار می‌رود، به دست نیاید. فراهم کردن شرایط برای انجام تحقیقات در بلندمدت، پیشنهادی است که محققان برای کنار آمدن با این محدودیت ارائه کرده‌اند.

محدودیت دیگری که وجود دارد و البته هر نوع تحقیق دیگر با چنین ماهیتی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، ممکن نبودن ارزیابی رابطهٔ علت‌ومعلولی است: آیا شخص به‌خاطر تنها زندگی کردن مبتلا به اختلالات روانی شایع شده، یا آنکه پس از ابتلا به این اختلالات تصمیم به تنها زندگی کردن گرفته است؟ شاید هم اساسا کسی که مستعد ابتلا به چنین اختلالاتی باشد، تمایل بیشتری برای تنها زندگی کردن نشان بدهد؟ هرچه عمیق‌تر مسئله را زیر نظر قرار بدهیم، متوجه خواهیم شد که چنین محدودیت‌ها و ابهاماتی گریزناپذیرند و تنها کار و تلاش روزافزون محققان و انجام تحقیقات بیشتر است که می‌تواند این ابهامات را برطرف کند.

البته صرف اکتفا به این محدودیت‌ها ممکن است ارزش تحقیقات را زیر سؤال ببرد. نباید از دستاوردهای آن غافل شد: علاوه بر اینکه تحقیقات پیشین بر نتایج حاصل‌شده از این تحقیق جدیدتر صحه می‌گذارند، چند نتیجهٔ مهم دیگر هم از آن به دست آمده است که تقریبا قطعی هستند؛ به‌عنوان مثال اینکه رابطهٔ میان سلامت روانی و تنها زندگی کردن، به‌مرور زمان دستخوش تغییر نمی‌شود و پایدار است؛ و نیز اینکه این رابطه صرفا به جوانان پابه‌سن‌گذاشته‌تر مرتبط نیست و به‌طور کلی تنهایی، تأثیری مهم و اساسی در سلامت روانی دارد و می‌تواند آن را تحت‌الشعاع قرار بدهد.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

طی چند سال اخیر، افراد و سازمان‌های علمی‌ـ‌تحقیقاتی فعالیت‌های زیادی برای بررسی تأثیر طبیعت گردی بر سلامتی انسان انجام داده‌اند. طبق نتایج به‌دست آمده، به‌نظر می‌رسد گردش در طبیعت، هم برای سلامت جسمانی و هم برای سلامت روان مفید است. آخرین تحقیقات در این باره را محققان دانشگاه اگزتر انگلیس انجام داده‌اند. این محققان قصد داشته‌اند به این موضوع پی ببرند که در هفته چند ساعت باید طبیعت‌گردی کنیم. طبق نتیجهٔ حاصل‌شده به‌نظر می‌رسد این مدت‌زمان دست‌کم ۱۲۰ دقیقه است. طبیعتا سپری کردن زمانِ بیشتر نتایج سودمندتری به‌دنبال خواهد داشت. در ادامهٔ این مقاله، جزئیات بیشتری دربارهٔ نتایج این تحقیقات در اختیارتان قرار خواهیم داد.
[yektanet.com]

حتما بخوانید:

    چگونه آرامش روحی پیدا کنیم؛ ۹ راهکار که اضطراب را از شما دور می‌کند
    هنردرمانی چیست و چه فوایدی برای سلامت روان دارد؟
    مدیتیشن صبحگاهی چه تأثیری بر سلامت جسم و روح شما دارد؟

چه مدت‌زمانی طبیعت‌گردی کنیم تا سالم بمانیم؟

محققان این دانشگاه گروهی ۲۰هزارنفره از مردم انگلیس را برای تحقیقات‌شان انتخاب کردند. آنها تأثیر مدت‌زمان طبیعت‌گردی مردم بر سلامت جسمی و روحی‌ـ‌روانی‌شان را بررسی کردند؛ فارغ از اینکه آنها در دشت‌ها و جنگل‌ها طبیعت‌گردی می‌کردند یا در فضای‌سبزهای شهری. در نتیجهٔ تحقیقات، در میزان سلامتی کسانی که در طول هفته ۱۱۹ دقیقه یا کمتر طبیعت گردی کرده بودند، تغییر قابل‌ملاحظه‌ای مشاهده نشد. در مقابل، کسانی که این مدت‌زمان برای‌شان دست‌کم ۱۲۰ دقیقه بود، سالم‌تر از دیگران بودند.

گذراندن ۲ ساعت در هفته در طبیعت

در این پژوهش، مدت‌زمان طولانی‌تر از ۱۲۰ دقیقه هم برای سلامتی سودمند بوده است. مثلا کسانی هم که ۵ ساعت یا بیشتر در هفته طبیعت‌گردی کرده بودند، ازلحاظ سلامتی در سطح بسیار خوبی بودند. نباید این مدت‌زمان ۱۲۰ دقیقه‌ای را با زمان ایدئال لازم برای طبیعت‌گردی اشتباه گرفت. این مدت‌زمان، بنا به گفتهٔ محققان انگلیسی، حداقل زمانی است که باید در طبیعت سپری کنیم تا سالم بمانیم.
این ۱۲۰ دقیقه را چگونه بگذرانیم؟

یکی از نکات جالب‌توجه دربارهٔ تحقیق این بود که برای بهره‌مندی از اثرات طبیعت‌گردی، پیوسته بودن مدت‌زمان ۱۲۰ دقیقه‌ای لازم نیست. در واقع، اگر این ۱۲۰ دقیقه در چند بازهٔ زمانی کوتاه‌تر و جدا از یکدیگر هم سپری شده بود، باز هم تأثیر آن بر سلامت شخص آشکار می‌شد.

در قسمتی از این تحقیق می‌خوانیم: «به‌گمان ما، بازهٔ زمانی ۱۲۰ دقیقه‌ای حداقل زمانی است که باید در طبیعت سپری کرد تا از ثمرات آن برای سلامتی بهره‌مند شد. کمتر از این میزان برای بهبود وضعیت سلامتی کافی نیست، اما بیشتر شدن این مدت‌زمان تأثیر را پررنگ‌تر می‌کند.».

فواید سلامتی‌زای دو ساعت طبیعت‌گردی در هفته را می‌توان با کارهایی مثل انجام فعالیت جسمانی کافی در طول هفته مقایسه کرد. البته منظور این نیست که به‌جای ورزش کردن، دو ساعت فقط روی نیمکت پارک بنشینیم! بلکه هرکدام از این فعالیت‌ها مزایای مربوط به خود را دارند.

محققان به این نتیجه رسیده‌اند که صِرفِ سپری کردن زمان در طبیعت برای سلامتی مفید است؛ به این معنا که در هنگام طبیعت‌گردی لزوما به انجام فعالیت‌های ورزشی نیازی نخواهیم داشت. باوجود این، تلفیق این دو کار با هم می‌تواند انتخابی هوشمندانه باشد.
مزایای طبیعت‌گردی برای سلامتی

مزایای گذراندن حداقل ۲ ساعت در هفته در طبیعت برای سلامتی

سال گذشته، فراتحلیلی (فراتحلیل، به انگلیسی meta-analysis، به‌معنای شکستن یک تحقیق به زیرمجموعه‌های کوچک‌تر و بررسی جداگانهٔ این زیرمجموعه‌ها است) در این باره صورت گرفت. طبق نتایج این فراتحلیل مشخص شد که طبیعت‌گردی چنین مزایایی برای سلامتی به‌همراه دارد: کاهش ترشح هورمون استرس (کورتیزول)، ضربان قلب آهسته‌تر، کاهش خطر ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی، کاهش فشار خون، کلسترول کمتر، کاهش خطر ابتلا به دیابت نوع ۲، کاهش احتمال مرگ (فارغ از اینکه علت آن چه بیماری‌ای باشد) و در نهایت کاهش خطر مرگ به‌واسطهٔ نارسایی قلبی.

بخشی از نتایج این فراتحلیل با انتقاداتی همراه شد، چون ملاحظاتی دربارهٔ کیفیت و اعتبار آنها وجود داشت. باوجود این، نتایج معتبرش طیف گسترده‌ای از کشورهای مختلف و کسانی را در بر می‌گرفت که گاه‌به‌گاه در معرض طبیعت قرار می‌گرفتند. این نتایج نشان می‌داد که رابطه‌ای میان بهبود وضعیت سلامتی و طبیعت‌گردی وجود دارد.
فرضیه‌های مطرح‌شده دربارهٔ علت تأثیر طبیعت‌گردی بر سلامتی

محققان انگلیسی دو فرضیه دربارۀ دلیل تأثیر طبیعت‌گردی بر بهبود وضعیت سلامتی مطرح کرده‌اند. فرضیهٔ اول که آن را «دوستان قدیمی» نامیده‌اند، به عوامل بیماری‌زا یا پاتوژن‌ها مربوط می‌شود. به‌باور محققان، قرار گرفتن بیشتر انسان در معرض پاتوژن‌هایی که در طبیعت وجود دارند، باعث تقویت سیستم ایمنی می‌شود. این فرضیه ریشه در این مسئله دارد که استفادهٔ بیش‌ازاندازه از مواد ضدباکتری مانند صابون، و کاهش تماس با پاتوژن‌ها طی دهه‌های اخیر مشکلاتی برای سلامتی انسان به‌وجود آورده است.

فرضیهٔ دیگر این است که ملکول‌های ساطع‌شده از سوی درختان (فیتونسیدها) علاوه بر دارا بودن ویژگی‌های ضدباکتری، باعث فعالیت بیشتر سلول‌های سیستم ایمنی بدن می‌شوند.
سخن پایانی

گذراندن حداقل ۲ ساعت در طبیعت برای کاهش آسیب اختلالات اجتماعی

نتایج تحقیقات و مطالعات علمی روزبه‌روز دلایل اجتماعی مضر برای سلامتی را برای‌مان واضح‌تر می‌کند. از سوی دیگر، تحقیقاتی مانند آنچه در این مقاله توضیح داده شد، در جهت پیشگیری و تغییر عادات رفتاری می‌تواند انگیزه بیشتری به ما بدهد. یکی از عادات رفتاری‌ای که باید سعی کنیم در زندگی روزمرهٔ خود جایی برای آن باز کنیم، سپری کردن زمان در طبیعت است؛ حتی اگر طبیعت برای‌مان محدود به پارک محل زندگی‌مان باشد. همان‌طور که در نتایج تحقیقات مشاهده شد، زمان حداقلی‌ای پیشنهاد شده است که در طول هفته باید به این کار اختصاص بدهیم. اگر هم وقت بیشتری برای طبیعت‌گردی داشته باشیم، بهتر خواهد بود و می‌توانیم از مزایای آن برای سلامتی‌مان بهره‌مند شویم. شما معمولا چقدر از وقت آزاد خود را به طبیعت‌گردی اختصاص می دهید؟‌ آیا تجربه‌ای دربارهٔ تأثیر طبیعت‌گردی بر روحیه و سلامتی‌تان دارید؟ نظرات خود را با ما و خوانندگان این مطلب به‌اشتراک بگذارید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

غم و اندوه از عمیق‌ترین احساسات بشری است. هر انسانی این حس گذرا را بارها و به درجات مختلف در طول زندگی تجربه می‌کند. در طول قرن‌ها، فلاسفه و شاعران دربارۀ ماهیت غم و شادی چیزهای زیادی نوشته‌اند. در دوران مدرن، روانشناسی با کمک روش‌های علمی، به‌دنبال شناخت کمی و کیفی غم است تا بتواند راهکار‌های مفیدی برای کنار‌ آمدن با آن ارائه کند. در این مطلب ۵ راهکار به شما یاد می‌دهیم که به‌کمک آنها می‌توانید راحت با غم و اندوه کنار بیایید.
[yektanet.com]

حتما بخوانید:

    غم غربت و راهکارهایی برای تسکین آن
    کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ پناه به کتاب برای رهایی از اندوه
    غم از دست دادن چیست و چگونه باید با آن کنار آمد؟

چه زمانی غم و اندوه به‌سراغ ما می‌آید؟

حالات گوناگون غم و اندوه میان همگان مشترک است. انسان‌ها با فرهنگ‌های گوناگون، این حس را در طول زندگی تجربه می‌کنند. طیف وقایعی که می‌توانند این حس را در ما برانگیزند بسیار گسترده است: از ابتلا به بیماری لاعلاج یا فراق و جدایی گرفته تا مرگ عزیزان یا گم شدن حیوان مورد علاقه‌مان. تمرکز این نوشته بر غم و اندوه در افراد بزرگ‌سال است.
الیزابت کوبلر راس نویسندۀ کتاب «در باب مرگ و احتضار» است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد [این اثر در ایران با عنوان «آشتی با مرگ» به‌ترجمۀ مهدی قرچه‌داغی در سال ۱۳۷۶۱ توسط نشر اوحدی منتشر شده است]. او در این نوشته، اولین بار، گذر از غم و اندوه را به پنج مرحله تقسیم می‌کند که در ادامه آنها را معرفی کرده‌ایم.
۵ مرحلۀ غم و اندوه و نکاتی که باید بدانیم!

پیش از معرفی این پنج مرحله، لازم است نکات مهمی را درباره آنها بدانیم:

مدت‌زمان متفاوتی طول می‌کشد که هریک از ما هر مرحله را طی کنیم. افزون بر این، میزان شدت ابراز احساسات ما در هر مرحله با دیگران متفاوت است. بنابراین، برخلاف تصور عامه، گذر از این مراحل لزوما نظم مشخصی ندارد. ما معمولا این مراحل را طی می‌کنیم تا با آرامش بیشتری به مرحلۀ آخر (پذیرش فقدان) برسیم. باوجود این، بسیاری از ما به‌راحتی و بی‌دغدغه به آخرین مرحله نمی‌رسیم.

مرگ عزیزان ممکن است باعث توجه دوبارۀ ما به مسئلۀ مرگ شود و الهام‌بخش ما در نگاهی دوباره به احساس‌مان دربارۀ مرگ باشد. در هر مرحله، بارقه‌هایی از امید نیز ایجاد می‌شود: تا زمانی که زندگی ادامه دارد، امید هست و تا وقتی امیدوار هستیم، زندگی جریان دارد.

از طرفی، شیوۀ غم‌گساری هر فرد با دیگری متفاوت است: برخی غم و اندوه خود را بروز می‌دهند و احساسات‌شان را کتمان نمی‌کنند؛ عده‌ای دیگر ترجیح می‌دهند غم خود را در دل پنهان کنند و شاید حتی قطره‌ای اشک هم نریزند. پس نباید در مواجهه با غم و اندوه دیگران قضاوت نابجا کنیم، چون هرکس به شیوۀ خودش غم‌گساری می‌کند.

بسیاری از افراد لزوما مراحل اندوه را به ترتیبی که خواهیم گفت، سپری نمی‌کنند. این مسئله کاملا پذیرفتنی و طبیعی است. کلید فهم مراحل پنج‌گانۀ غم و اندوه این نیست که آن را دستورالعملی برای اجرا کردن قدم‌به‌قدم بدانیم؛ بلکه باید به آنها به‌چشم راهنمایی بنگریم که به ما در فهم سوگواری‌مان کمک می‌کند.
مراحل پنج‌گانۀ غم و اندوه

پنج مرحله گذر از غم و اندوه
۱. انکار

نخستین واکنش ما به اتفاقات ناگوار و تلخ زندگی، انکار واقعیت است. در این وضعیت، مردم معمولا با خود می‌گویند: «چنین اتفاقی نیفتاده است! ممکن نیست چنین شده باشد!»این واکنشی طبیعی است که ما برای دلیل‌تراشی دربرابر احساسات درحال فوران‌مان انجام می‌دهیم.

«انکار» یکی از مکانیسم‌های دفاعی رایج است. این شیوه با بهت‌زده کردن ما، مانع شوک سریع ما می‌شود. از در این مرحله، ما نمی‌خواهیم آنچه را در حال رخ دادن است بپذیریم. ما از نشانه‌های واقعیت هراسان فرار کرده و از هرگونه گفت‌وگو و اطلاعاتی که بیانگر واقعۀ تلخِ رخ‌داده است، اجتناب می‌کنیم. یکی از احساسات غالب در این مرحله، حس پوچی است، زندگی دیگر برایمان معنایی ندارد.

در بسیاری از افراد، این مرحله واکنشی موقتی است که آنها را از نخستین ترکش‌های لشگر غم در امان نگه می‌دارد.
۲. خشم

با آشکار شدن هرچه‌بیشتر نشانه‌های واقعیت، انکار جای خودش را به خشمِ همراه با رنج شدید می‌دهد. احساسات شدید از درونِ آسیب‌پذیر ما فوران می‌کنند و به‌شکل عصبانیت بیان می‌شوند. ما خشم خود را به محیط پیرامون، دوستان و آشنایان و حتی غریبه‌ها ابراز می‌کنیم.
ممکن است خشم ما گریبان عزیز درحال‌مرگ را هم شامل شود. گرچه عقل و منطق می‌گوید او مقصر وضع موجود نیست اما احساسات ما فردی را که سبب‌ساز غم و اندوه شده است سرزنش می‌کند. بروز خشم احساس عذاب‌وجدان هم با خود می‌آورد و ما از دست خودمان عصبانی‌تر می‌شویم.

پزشکان و کارکنان مراکز درمانی از جمله گروه‌هایی هستند که بیش از دیگران هدف خشم بازماندگان قرار می‌گیرند. گرچه این صنف همواره با رنج و مرگ انسان‌ها سروکار دارند اما این به‌معنای در امان بودن آنها از رنج و خشم یا اندوه اطرافیان بیمار نیست.
اگر شما هم در این حیطه کار می کنید و چنین مشکلاتی دارید،‌ برای مهار خشم خود، حتما با پزشک یا اطرافیان عزیز ازدست‌رفته، در زمان مناسب گفت‌وگو کنید. می‌توانید از پزشک بخواهید که در پایان ساعت کاری به شما تلفن کند تا از جزئیات علت مرگ مطلع شوید. دربارۀ شرایط بیماری و فرایند درمان سؤال کنید و ابهامات خود را برطرف کنید. دربارۀ راه‌هایی که می‌تواند خشم‌تان را فرو بکاهد فکر کنید.
۳. چانه‌زنی

ما در واکنشی عادی به احساس درماندگی و آسیب‌پذیری، اغلب به‌سراغ «اگر»ها و «ای کاش»ها می‌رویم:
اگر زودتر به‌سراغ درمان بیماری می‌رفتیم…
اگر زودتر به‌سراغ پزشک دیگری می‌رفتیم…
اگر من رفتار بهتری با او داشتم…
و… .
اینجاست که مخفیانه با خدای خودمان چانه می‌زنیم و قول‌وقرار می‌گذاریم تا جلوی غم و اندوه اجتناب‌ناپذیر را بگیریم.‌ چانه‌‌زنی هم جزئی از دفاع ما در برابر واقعیت رنج‌آور است. حس عذاب وجدان در این مرحله نیز همراه ماست، می‌توانستیم کاری کنیم اما نکرده‌ایم و کار به اینجا کشیده است.
۴. افسردگی

در سوگواری پس از حادثه دو نوع افسردگی در افراد مشاهده می‌شود. نوع اول آن به پیامدهای عملی اتفاق مربوط است مانند هزینه و نحوۀ برگزاری مراسم‌. ناراحتی و پشیمانی بخش اصلی این مرحله‌اند. ما نگران روز وداع با عزیزمان هستیم؛ نگرانیم مبادا در این روزهای پر از غم و اندوه، وقت کمتری را با سایر عزیزانمان می‌گذرانیم. گذر از این مرحله با حمایت و همراهی اطرافیان آسان‌تر است.
نوع دوم افسردگی شخصی‌تر و درونی‌تر است: کنار آمدن با فقدان عزیز ازدست‌رفته ازنظر روحی‌ـ‌روانی. شاید یک آغوش گرم‌ در گذر از این مرحله به ما کمک کند.
۵. پذیرش

کنار آمدن با غم و اندوه و پذیرش آنچه رخ داده است چیزی نیست که هرکسی بتواند به آن دست یابد یا شجاعت کنار آمدن با آن را داشته باشد. گاهی اوقات، مرگ ناگهانی فرصت واکنش مناسب را از ما می‌گیرد یا هرگز موفق نمی‌شویم که از حباب انکار و خشم خارج شویم.
ما در مرحلۀ پذیرش، کم‌کم با خودمان کنار آمده و روحیۀ خود را بازمی‌یابیم. ویژگی اصلی این مرحله آرامش همراه با رهایی از وابستگی عاطفی است؛ البته این به‌معنای بازگشت آنی شادی نیست و با افسردگی نیز متفاوت است.

نزدیکان ما که بسیار مسن‌اند یا در بستر بیماری هستند معمولا کناره‌گیری و آماده شدن برای مرگ را درپیش می‌گیرند. این به‌معنای پیش‌بینی حتمی آنها از مرگ‌شان نیست بلکه وضعیت روبه‌افول جسمی‌شان باعث بروز این واکنش می‌شود. رفتار باوقار و آرام آنها در پذیرش این موضوع به ما کمک شایانی می‌کند.

کنار آمدن با غم واندوه فرایندی کاملا شخصی و منحصربه‌فرد برای هرکس است. هیچ‌کس بهتر از ما نمی‌تواند کاملا احساساتی را درک کند که در گذر از این مراحل تجربه می‌کنیم. دیگران می‌توانند با همدلی و همراهی باعث کاهش رنج‌‌مان شوند. بهترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که دست از مقاومت در برابر واقعیت برداریم و اجازۀ عبور احساسات را بدهیم. مقاومت کردن فقط باعث تأخیر در بهبودی خواهد شد.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

گاهی اوقات ما چنان در عشق کسی غرق می‌شویم که تصور می‌کنیم بدون او هرگز قادر به ادامۀ زندگی نیستیم. این احساس ممکن است در هنگام رابطه عاطفی یا پس از برهم خوردن آن در ما ایجاد شود. ممکن است از خود بپرسیم آیا من واقعا عاشق او هستم یا این احساس صرفا وابستگی عاطفی است؟! با ما همراه باشید تا در این مقاله به تفاوت بین عشق واقعی و حس ناخوشایند وابستگی عاطفی بپردازیم و راه‌ِ رهایی از آن را به شما معرفی کنیم.
[yektanet.com]

حتما بخوانید:

    از کجا بفهمیم عاشق شده ایم؟
    روانشناسی عشق؛ ۱۴ عاملی که باعث می‌شود کسی عاشق‌تان شود
    عشق مجازی؛ همه‌چیز درمورد روانشناسی روابط عاطفی در دنیای مجازی

کدام بخش از وجود شما عاشق شده است؟!

عاشقی با انتخاب دو حالت درونی متفاوت آغاز می‌شود: خود نابالغ یا خود بالغ.
۱. خود نابالغ (کودک‌ِدرون یا خودِ آسیب‌دیده)

وقتی شما با خودِ آسیب‌دیده و کودک درون نابالغ‌تان عاشق کسی می‌شوید، احساس به‌جودآمده در شما چندان ربطی به معشوق‌تان ندارد؛ این احساس بیشتر به این مربوط می‌شود که او چطور شما را دوست بدارد. در واقع، شما با عاشق شدن، وظیفۀ خوشبختی و شادی خود را به دیگری واگذار کرده‌اید و معیار ارزشمند بودن خود را در محبت دریافتی از معشوق‌تان می‌بینید. اگر او به این نیازها، آن‌طور که شما می‌خواهید، پاسخ دهد، آنگاه شما از معشوقه و عشق‌تان خوشنود می‌شوید. در مقابل، اگر او موفق نشود نیازهای شما را برآورده کند، شما احساس می‌کنید که بدون او دیگر توانِ ادامه دادن ندارید و زندگی برایتان تیره‌وتار می‌شود. این همان حس «وابستگی عاطفی» است.

وابستگی عاطفی - تشخیص عشق از وابستگی عاطفی

این گونۀ اشتباه از عشق‌ورزی، در واقع، نوعی مهرطلبی است. وابستگی عاطفی از کودک نابالغ و خودِ خودخواه شما ناشی می‌شود. کودک نابالغ درون شما به عشق و محبت دریافتی از دیگران وابسته است؛ مانند اینکه حفره‌ای در درون شما وجود دارد که فقط با عشق ورزیدن دیگران پر می‌شود. دلیل وجود چنین نیازی نپذیرفتن مسئولیتی است که در قبال عزت نفس و احساسات‌تان برعهده دارید. شما این نیاز مهم را به حضور دیگران گره زده‌اید؛ درحالی‌که این حس باید از درون خود شما بجوشد و لبریز شود.
۲. خود بالغ

گونۀ دوم عشق‌ورزی «عشق بالغ» است. در این حالت، به‌جای خودِ آسیب‌دیده و نیازمند،‌ خودِ بالغ است که عاشقی می‌کند. خود بالغ پیش از عاشق شدن، ارزش خود را درک می‌کند. او آموخته است که چگونه وجودش را از عشق و محبت سرشار کند و به خودش عشق بورزد. چنین آدمی خودش را دوست دارد؛ پس می‌داند که چگونه دیگری را دوست بدارد و در دام وابستگی عاطفی گرفتار نشود. او می‌داند که مسئول احساسات و نیاز‌های عاطفی‌اش کسی نیست جز خود او؛ پس نیازی ندارد که با وابسته شدن به دیگری، این نیازها را برطرف کند. هدف چنین فردی از عاشق شدن، به‌اشتراک گذاشتن عشق و محبت است نه دریافت آن!
انتخاب میان خود بالغ و خود نابالغ

دادن قدرت انتخاب به یکی از خود‌های بالغ یا نابالغ، در گزینش معشوق ما تأثیر مستقیم دارد. آدم‌ها اغلب جذب افراد شبیه به خود می‌شوند. پس هرچه بیشتر احساس ارزشمندی و عزت‌نفس کنیم، احتمال اینکه فردی با حس مشابه را پیدا کنیم بیشتر است؛ برعکس، اگر افسار اسب اختیار را به کودک نابالغ بسپاریم، احتمال‌ آنکه با یک کودک نابالغ دیگر مواجه شویم بیشتر است.
وقتی دو نفر که هر دو به دنبال پر کردن حفره محبت‌ درونی خود هستند سر راه هم قرار می‌گیرند، انتظار دارند که دیگری نیازهایشان را تامین کند. به احتمال خیلی زیاد این دو نفر پس از مدتی، به شدت از هم نا‌امید می‌شوند چراکه هیچ یک نتوانسته‌اند آنطور که دیگری انتظار دارد چاه عاطفی یکدیگر را پر کنند. این دو نفر پس از جدایی یکدیگر را عامل سیه روزی خود معرفی می‌کنند و هریک دیگری را به وظیفه نشناسی متهم می‌کنند.
برای رهایی از وابستگی عاطفی چه کنیم؟

رهایی از وابستگی عاطفی - تشخیص عشق از وابستگی عاطفی

آیا شما کسی را دوست دارید و حس می‌کنید بدون او نمی‌توانید به زندگی ادامه دهید؟! پس سعی کنید به خود و دیگران بفهمانید که از معشوق خود دقیقا چه انتظاراتی دارید. وظیفۀ شما این است: آن‌گونه باشید که می‌خواهید او آن‌گونه باشد. بدین‌ترتیب، شما این نیرو را می‌یابید که «عاشق» باشید نه «نیازمند». شما معشوق خود را به‌خاطر آنچه هست، دوست خواهید داشت نه آنچه می‌تواند به شما بدهد. تنها در این حالت است که می‌توانید به‌جای جست‌وجوی سراب محبت، عشق واقعیِ جوشیده‌ازدرون خود را با دیگری تقسیم کنید.
به‌جای آنکه به‌دنبال دریافت عشق و محبت از دیگران باشید، آن را در درون خود جست‌وجو کنید و در لذت تقسیم آن سهیم شوید.

  • sahar artbox
  • ۰
  • ۰

آیا تا به‌حال از کسی این حرف را شنیده‌اید که بگوید دلم می‌خواهد فلان شخص را بکشم؟‌ یا اینکه خودتان آن‌قدر از کسی عصبانی شده‌اید که به خودتان بگویید دلم می‌خواهد او را بکشم؟‌ به نظر شما این حرف از یکی از اختلالات روانی نشأت می‌گیرد یا افرادی که چنین چیزی را بر زبان می‌آورند یا چنین حسی دارند افراد خطرناکی هستند؟ در ادامه این مطلب تحلیل این احساس را از نظر روانشناسان جنایی و تکاملی می‌خوانید. با ما همراه باشید.
[yektanet.com]

حتما بخوانید:

    خشم چیست و چگونه می‌توان آتش آن را خاموش کرد؟
    عصبانیت های بی دلیل ما از کجا نشأت می‌گیرد؟
    ۲۰ کاری که در زمان عصبانیت بهتر است انجام دهید

روانشناسان جنایی عقیده دارند که احساسات فانتزی درباره کشتن و به قتل رساندن یک شخص، یک پدیده معمول و طبیعی است. به گفته روانشناسان، افکار افراد معمولی درباره کشتن دیگران یک تصور و واکنش کاملا انسانی به حساب می‌آید.

اغلب ما، گاهی این احساس را تجربه کرده‌ایم که دل‌مان می‌خواهد یک فرد را بکشیم و او را از صحنه روزگار حذف کنیم. حال آن فرد ممکن است، یکی از دوستان، اعضای خانواده، اقوام، همسایگان، همکاران یا یکی از رئیس‌هایمان باشد.

اگر گاهی دچار این احساسات می‌شوید و با تمام وجودتان دوست دارید یک فرد را بکشید، شما تنها نیستید. این احساس شما کاملا طبیعی است و لازم نیست احساس بدی نسبت به خودتان داشته باشید. چطور ممکن است؟

دکتر جولیا شاو، محقق و متخصص روانشناسی جنایی در دانشگاه کالج لندن در این‌باره می‌گوید:‌ «بیشتر از نیمی از آدم‌ها، در بعضی از اوقات زندگی، تمایل شدیدی برای کشتن یک نفر احساس می‌کنند. جالب است بدانید که این فانتزی کشتن، به ما کمک می‌کند که در مواقع خاصی، عملکرد بهتری داشته باشیم.»

رئیس‌مان را بکشیم

اگر بعد از یک روز کاری، وقتی رئیس خود را در حال پایین رفتن از پله‌ها می‌بینید و با خودتان فکر می‌کنید: «کاش او را هل می‌دادم تا از پله‌ها پرت شود و بمیرد» نگران نباشید، شما تنها کسی نیستید که چنین فکری از سرش عبور کرده است و آدم بدی هم نیستید.

در واقع، این حقیقت است که اغلب ما تا به حال در شرایطی قرار گرفته‌ایم که از ته دل خواسته‌ایم فردی را از صحنه روزگار پاک کنیم. به گفته متخصصان، این احساس مربوط به بخش تاریک وجود انسان می‌شود. این احساس به خودی خود، احساس خوبی است، زیرا باعث تخلیه شدن احساسات موجود در نیمه تاریک وجودمان می‌شود و مثلا در مورد کشتن، می‌تواند جلوی ما را برای انجام این کار بگیرد.
حتما بخوانید: معرفی کتاب نیمه تاریک وجود؛ اثری تأثیرگذار از دبی فورد

در بین تمام افرادی که ذهنیت کشتن دیگران را در فکر خود بالا و پایین می‌کنند، تنها ۱ درصد مبتلا به مشکلات روحی و بیماری های روانی هستند. همچنین، فقط تعداد بسیار کمی از چنین ذهنیت‌هایی منجر به واکنشی حقیقی برای قتل دیگران می‌شود.

در مطالعه‌ای که دکتر شاو بر روی افکار افراد درباره کشتن دیگران داشته، ثابت کرده است که این پدیده، یک واکنش کاملا طبیعی و بدون اشکال است. او با تاکید بر اینکه انسان در شرایط مختلف، با احساسات مختلف در وجودش مواجه می‌شود، می‌گوید: «ما روی گروهی از شرکت‌کنندگان تحقیق کاملی انجام دادیم و از آن‌ها پرسیدیم که آیا تا به حال در مورد کشتن کسی که از او نفرت داشته‌اند، فکر کرده‌اند؟»

چرا به کشتن فکر می‌کنیم؟

جولیا شاو ادامه می‌دهد: «بیش از نیمی از شرکت‌کنندگان در این تحقیق، پاسخ مثبت به این سوال دادند و عنوان کردند که فانتزی‌های مختلفی درباره کشتن بعضی افراد داشته‌اند.»

لیست کسانی که دوست دارید آن‌ها را بکشید،‌ شامل چه کسانی می‌شود؟ آیا مهم‌ترین فرد این فهرست رییس شما است؟ آیا نام افراد دیگری که با شما همکاری می‌کنند، نیز در این لیست وجود دارند؟ آیا در این فهرست، نام کسی که باعث شکست عشقی شما شده است هم به چشم می‌خورد؟ به طور طبیعی، این فانتزی کشتن برای هر کسی، در هر موقعیت و شرایطی می‌تواند و نسبت به هر فردی، می‌تواند وجود داشته باشد.

با تمام این فکرها، همه ما هنوز اینجا هستیم و خوشبختانه هنوز هیچ‌کس را نکشته‌ایم. ممکن است، بسیاری از ما با تفکرات کشتن دیگران روز خود را بگذرانیم، اما تنها اقلیت کوچکی از ما که شامل ۱ درصد می‌شود،‌ واقعا روحیات خشونت‌آمیزی دارند و بیمار هستند. در نهایت نیز، همین یک درصد هستند، که برای کشتن دیگران در زندگی واقعی و فراتر از تصورات‌شان اقدام می‌کنند.

تعدادی از روانشناسان تکاملی، این استدلال را دارند که فانتزی‌های مربوط به قتل‌های بی‌ضرر و بی‌آسیب، برای داشتن عملکرد بهتر در زندگی، به ما کمک می‌کند. دکتر شاو درباره این موضوع تاکید کرد: «فانتزی‌های قتل، در واقع یک تمرین همدلی برای انسان‌ها به حساب می‌آید.»

چرا می‌خواهیم رئیس‌مان را بکشیم

شاید تصور کنید که این تفکرات می‌تواند آغازی برای یک اتفاق ناخوشایند باشد، اما در واقع با چنین تفکری، شما عواقب کشتن یک فرد را در ذهن خود متصور می‌شوید و به این ترتیب، با خودتان می‌گویید: «من نمی‌خواهم چنین کاری انجام دهم، زیرا این کار نتایج مورد نظر من را در پی نخواهد داشت.»

دکتر شاو توضیح می‌دهد: «ما، به‌عنوان انسان‌هایی آگاه، به رشد هوش خود کمک می‌کنیم. این توانایی ما برای برنامه ریزی و پیش‌بینی نتایج، ممکن است در رفتارهای‌مان ظاهر شود. همین موضوع، بخش مهمی از سبک زندگی بشر را تشکیل می‌دهد.»

با این حال، مطالعه‌ای در ایالات متحده آمریکا انجام شده، که نشان می‌دهد؛ افکار پوچ در مورد خشونت و رفتارهای خشونت‌آمیز می‌تواند به سلامت ما آسیب برساند. در این مطالعه، محققان از ۱۳۹ شرکت‌کننده خواستند که درباره انجام رفتارهای خشونت‌آمیز با کسانی فکر کنند، که نسبت به آن‌ها نفرت دارند.

در نهایت، مشخص شد که این افراد، کمتر می‌توانند قانع و خشنود باشند و احتمال بیشتری دارد که تکرار چنین تفکری برای سلامت ذهن و سلامت روان آنها بد و ناخوشایند باشد. دکتر شاو می‌گوید: «بررسی افکار مربوط به قتل و خون‌ریزی برای کسب اطمینان درباره اینکه مردم براساس قوانین اخلاقی عمل می‌کنند، ضروری است.»

او ادامه می‌دهد: «داشتن فانتزی و همدلی برای گرفتن تصمیمات خوب ضروری است، به خصوص در شرایطی که زمان تنگ است و وقت زیادی نداریم. وقتی همه چیز خوب پیش می‌رود، بهترین زمان برای تمرین کردن در زمینه همدلی است.»

چرا دل‌مان می‌خواهد دیگران را بکشیم؟

اکنون زمان آن رسیده است، که با اخلاق واقعی خود رو‌به‌رو شوید و برای انجام یک بررسی کامل روی سلامت روان خود اقدام کنید. ما هیچ‌وقت نمی‌دانیم آینده برای ما چه اتفاقاتی به ارمغان می‌آورد. ما حتی نمی‌دانیم که در زندگی خود با چه شرایطی مواجه خواهیم شد و باید چه واکنش‌ها و تصمیمات سریعی را از خود بروز دهیم.

بنابراین، هر یک از ما ممکن است برای کشتن افراد مختلفی، تصورات ذهنی داشته باشیم، حتی ممکن است به خاطر احساس تنفرمان از یک فرد، دل‌مان بخواهد او را بکشیم، اما این دلیل نمی‌شود که آدم شرور و بی‌اخلاقی باشیم.

  • sahar artbox